نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

نازنینم باز هم برایت می نگارم از تمام روزهای شیرینت

دلتنگی سهم ماست از خاطراتی که یک روز  خاطره  نبودند زندگی بودند !   سلام و صد سلام خدمت همه ی دوستان گل نی نی وبلاگی  قبول باشه طاعات و عبادتتون سلام خدمت شما دوستانی که روز به روز کمتر از دیروز به سراغ کلبه ی خاطره انگیز مجازیتان می آیید و حضورتان کم رنگ و کم رنگ تر شده یادش به خیر اون روزا که ذوق داشتیم هر روز از خاطرات کوچولوهامون بگیم و یا اگر فرصتی بود این خاطرات را ساعت به ساعت می نگاشتیم و دلخوشیمان این بود که دوستان تمام خاطراتمونو می خونند و از حال و روزمان با خبرند و شریکن در غم و شادیمان ولی حالا چی    کجا رفتند آن دوستان یادش به خیر آن روزها  ...
27 خرداد 1395
1125 20 26 ادامه مطلب

دوستان بار دیگر سلام

سلام و صد سلام خدمت همه ی دوستای عزیزم  با یه عالمه تاخیر سال نو همتون مباااااااااااااااااااارک  باور کنید به یاد همه بودم و با به روز شدنتون همه ی پستها رو می خوندم ولی اصلا فرصت کامنت گذاشتن نداشتم و باید تشکر ویژه کنم از دوستانی که نگرانم بودن و جویای حالم شده بودن که باید بگم دوستون دارم خیلی زیاد و به خود می بالم  از اینهمه مهر و محبتتان  فرخنده ی عزیزم- فروغ مهربونم - مونای دوست داشتنیم - مهری گلم - ندای عزیزم - زری مهربونم - الهام عزیزم - مریم مهربانم -مامان عطرین عزیزم - مامان یسنای گل - راحله ی عزیزم - مامان کیان نازنین - هدیه جونم - مامان فاطمه ( باران ) عزیزم و خلاصه همه ی دوستانی که حال پدر را پرسید...
29 فروردين 1395
1133 22 23 ادامه مطلب

4 سال و نیمگیت مبارک عشق کوچولوی من

نازنیم  4 سال و نیمگیت مباااااااااااااااااااااااااااااارک  انگار همین دیروز بود که وقتی ازت می پرسیدم چند سالته می گفتی دو سال و بیم و من چقدر می خندیدم به کودکانه هایت  انگار همین دیروز بود که فقط و فقط جوجو صدایت می کردم فارغ از اینکه تو داری بزرگ میشی انگار همین دیروز بود که وقتی بهت می گفتم تو عشق منی با زبان کودکانه ات می گفتی تو هم عقش منی و من ذوق مرگ میشدم ولی دیروزها هنوز برای من تمام نشده چرا که هنوزم برایم همان جوجویی هستی که 4 سال و بیم از بهار  زیبای زندگیت گذشته به امید اینکه 400  بهار زیبای دیگر را ببینی عقش کوچولوی من 4 سال و بیمگیت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااارک ه...
27 بهمن 1394
1066 29 29 ادامه مطلب

سپاس از همه ی شما عزیزان

سلام به همه ی دوستان عزیز و با محبتم  شما دوستانی که در این مدتی که با همه ی شما مهربانان آشنا شدم همچون دوستی حقیقی دل به دلم دادید و با شادیهایم شاد بودید و با ناراحتیم ناراحت تشکرمیکنم از همه ی شما که در این مدت جویای حال پدر بودید  در این یکی دو هفته تقریبا هر روز از حالشون با خبر بودم  اوایلی که از بیمارستان ترخیص شدن حال عمومی خوبی نداشتن و باز بعد 8 روز  که دکتر پدر رو ویزیت کرده بودن  تشخیص کم خونی داده بودن و یکسری داروی جدید تجویز شده بود که بنا به گفته ی خانواده بهتر شده بود ولی باز امروز شنیدم که همچنان سرگیجه داره که من پیشنهاد کردم  برای درمان به تهران بیاد  همچنان نیازمند...
15 بهمن 1394

یامَن اِسمُهُ دَوا وَ ذِکرُهُ شَفاء.

  خبر تلخ تر از آن بود که در باورم بگنجد  گاهی فکر می کردم عمر شادمانی کوتاه نیست فکر می کردم وقتی پدری داشته باشی که همصدا با تو از ته دل بخندد حتی به اندازه ی سر سوزنی فکر نمی کنی که روزی خبر از بیماری پدر  به تو دهند  منی که وقتی می فهمیدم پدر بهتر از جانم حتی  به یه سرما خوردگی جزئی دچار شده مدتها به فکر فرو میرفتم چگونه توان تحمل شنیدن  بیماری سخت پدر را داشتم خدایا مگه می شود مگه میشود بابای مهربونم بابای عزیزم  بابای همیشه شادم دچار سکته ی مغزی شود  خدایا چه حکمتیست در این بیماری  خبر ویران کرد تمام وجودم را نمی خواستم باور کنم دلم می خواست کابوسی بیش نباشد تا ب...
5 بهمن 1394

نازنین و یه دنیا حرف

  زندگی یعنی یک نگاه ساده تنها چند خاطره… و تنها چند لحظه… زندگی یعنی همین، نگاهی به یک عکس ساده و در ادامه: در راستای سوالات متعدد نازنین خانوم در مورد جایگاهش  در دوران جنینی و چگونگی زندگی کردنش در فضای تنگ شکمی و ایرادهایی که  ازبنده می گیرد در مورد خورد و خوراکش در آن برهه ی زمانی و کچل کردن بنده با این سوالات حالا دلواپسیهای خواهرانه باعث شده که از حال و روز پوریا هم در زمان جنینی سوالاتی بپرسد که  که شرح حال این پرسش و پاسخ در ذیل برای شما ذکر می شود  مامان  جانم  مامان کوچولو بودی پوریا کجا بود  مامان قربونت بره من کوچولو بودم پوریا ه...
28 دی 1394
1371 17 22 ادامه مطلب

نازنین 4 سال و 4 ماه و 4 روزه ی من

سلام دخترم امروز قشنگی اعداد در تقویم عمرت به شکل زیبایی خودنمایی می کند تقارن زیبای 4 ها بله امروز تو 4 سال و 4 ماه و 4 روزه شدی این روز بر تو مبارک باد نفس مادر امروز آمده ام تا باز از تو بگویم از روزهای شادی که برایمان رقم میزنی از تمام با تو بودنها از عمق نگاهت از گرمی بیانت که خوب می شود دلسوزی یک دختر را در آن دید دلم گرفته از بزرگ شدنهایی که اختیاری نیست نمیدانم شاید اگر می توانستم زمان را متوقف کنم حتما اینکار را می کردم چرا که دنیای کودکیت خیلی زیباست دلم برای از دست دادنش می سوزد ولی حالا که  اختیار زمان در کف ما نیست کودکی کن و از کودکیهایت لذت ببر چرا که ناگهان خیلی زود دیر میشود  در پی تمام شدن رو...
1 دی 1394
1263 22 35 ادامه مطلب

از سری خاطرات مامان ریحانه و موتورسواری 2

دخترم   گهگاهی سفری کن به حوالی دلم شاید از جانب من خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد ... و اما داشتم می گفتم که خاطرات زیادی از موتور سواری در ذهن من نقش بسته که شما عزیزان را به ادامه ی این خاطرات دعوت می کنم  تنها حادثه ای که در دوران کودکیمان از موتورسواری برایمان اتفاق افتاد همان افتادن از ترک موتور بابایمان بود و آنهم زود فراموشمان شد و چرا که اصلا ترسی در کار نبود که بگم دیگه عمرا سوار موتور نمیشم و  بدین سان با موتور و موتور سواری بزرگ  شدم حتی در خیابانهای شلوغ ولی الان اگر کسی را در خیابان شلوغ بر ترک موتوری ببینم مو بر تنم راست میشود از ترس و اینکه الان دل و جرات ...
14 آذر 1394
2521 27 24 ادامه مطلب

روزهای پاییزی ما

  سلام گل دختر نازم به تاریخ پست قبل که نگاه میکنم آه از نهادم بر میاد به این فکر میکنم که چقدر ما در روزمرگیها غرق شده ایم که حتی دیگر مجالی برای نوشتن خاطرات جگر گوشه هایمان نداریم مگر نه این است که ثبت یادگاری های دلبندانمان تنها پل ارتباطی آنها به گذشته اشان خواهد بود پس اینهمه اغفال در نوشتن را از جانب خودم مذمت می کنم و شرمسارم از اینهمه تاخیر دخترم دوستت دارم و بدان فراموشت نکرده ام چرا که فراموش شدنی نیستی و بدان گاه گاهی در زندگی ما آدم بزرگها اتفاقات ریز و درشتی می افتد که زمان را از ما می گیرد و ما را محدود می کند بدان که دوستت دارم و به یادت هستم و خواهم بود برای همیشه   و در ادامه : و ا...
18 آبان 1394
2943 37 38 ادامه مطلب