نازنینم باز هم برایت می نگارم از تمام روزهای شیرینت
دلتنگی سهم ماست
از خاطراتی که یک روز خاطره نبودند
زندگی بودند !
سلام و صد سلام خدمت همه ی دوستان گل نی نی وبلاگی
قبول باشه طاعات و عبادتتون
سلام خدمت شما دوستانی که روز به روز کمتر از دیروز به سراغ کلبه ی خاطره انگیز مجازیتان می آیید و حضورتان کم رنگ و کم رنگ تر شده یادش به خیر اون روزا که ذوق داشتیم هر روز از خاطرات کوچولوهامون بگیم و یا اگر فرصتی بود این خاطرات را ساعت به ساعت می نگاشتیم و دلخوشیمان این بود که دوستان تمام خاطراتمونو می خونند و از حال و روزمان با خبرند و شریکن در غم و شادیمان ولی حالا چی
کجا رفتند آن دوستان یادش به خیر آن روزها
و اما علت حضور کم رنگ ما نیز بدین سبب است آخه دیگه چه ذوقی برای نوشتن می ماند
ولی باز دوستانی هستند که هنوز هم عاشقانه می نویسند و حفظ می کنند خانه ی مجازی دلبنداشونو پس من هم با گرمای عشق این دوستان عاشقانه می نگارم گوشه ای از احوالات این روزها را
و اما اول از همه تبریگ می گویم به گل دختر نازم 4 سال و 10 ماهگیش را
چه زود گذشتند روزها یکی پس از دیگری و چه زود تو 4 سال و 10 ماهه شدی بزرگ شدنت را با تمام وجود حس می کنم وقتی سعی می کنی تمام کارها و رفتارهای مرا تقلید کنی و وقتی با اعتراض من روبرو میشوی معترض می شوی که اینکارها رو به منم یاد بده منم یه خانومم باید باد بگیرم نمونش همین دیروز وقتی داشتم برای شله زرد هل می ساییدم و تو تو دست و پام بودی و من می خواستم تو رو دنبال کار دیگه ای بفرستمت که این جوابو به من دادی
مدتهاست که برایت ننوشتم ذهنها هم این روزها آنجور که باید و شایدیارای آن را ندارد که تمام خاطرات را از ریز و درشت ثبت کنند پس تا آنجا که ذهنم یاری کند برایت از این چند وقت می نویسم
از روزهایی که بعد از تعطیلات نورزو یه هفته ای آقا جون مهمون خونمون بود و شما اصلا سازگاری نداشتی با آقا جون نمیدونم چرا اینجوری هستی شاید به خاطر اخلاق خاصته که دوست نداری کسی زیاد سر به سرت کنه و آقا جون هم دوست داشت که برای جوابهایی که تو آستین داشتی و تحویل آقا جون می دادی سر به سرت بذاره و به همین خاطر روزی دو سه باری شاهد دعوای شما با آقاجون بودم و زبون نرم که بماند تیز و برنده هم در شما تاثیری نداشت و مرغ شما یکپا داشت که آقا جون از خونه ی ما برو و بنده بودم که همچنان خجالت زده بودم از رفتار شما
و از شیرین زبونیهای این روزها اینکه یه روز داشتی منو بوس می کردی و ابراز احساسات می کردی بابایی گفت نازنین بیا منو هم بوس کن و باز دخترک بنده که نه گذاشت و نه برداشت گفت که من کچلا رو دوست ندارم نمی خوام بوست کنه و اینهمه تمام ابراز علاقه ی دختر به بابا حالا هی می گن دخترا بابا دوستند
و از این دست قدر نشناسیها اینکه یه شب بابا شیرینی خریده بود و دخترک ما که اصلا علاقه ای به شیرینی نداره گوشه ی کمی از یک شیرینی ترو خورده و حالا نمیدونم چی شد که گفتی حالم بده و بعد رو کردی به بابا و گفتی با این شیرینی های فاسدی که خریدی منو مریض کردی
یه شب شام کل فامیل خونه ی خاله نرگس بودیم ما شب خونه ی خاله موندیم شب نمی ذاشت خاله بخوابه خاله بهش گفت بزار بخوابم خستم گفت واسه چی خسته ای گفت آخه امشب مهونه عزیزی داشتم گفت کی گفت شما دیگه و بعد دخترک حاضر جواب ما پوزخندی زد و گفت ما فامیلاتونیم مهموناتون نیستیم به ما میگی مهمون
و از سوالات عجیبت که به من میگی تو کوچولو بودی لباسای منو می پوشیدی
و اینکه تو و داداشی و من پرسپولیسی هستیم و اما بابا استقلالیه یه شب برای بابا کری می خوند که تیم شما تیم نیست البته پوریا بهش یاد می داد با سه امتیاز فادله ( منظور فاصلست)از ما عقبید خط عمتون ( منظور خط حملست ) ضعیف عمل میکنه
به مناسبت تولدم همسرم به همراه پوریا و نازنین رفته بودن برام یه گوشی خریدن حالا یه وقتایی که تو تلگراممو و حواسم به حرفهای نازنین نیست میگه
کاشکی این گوشیو واست نخریده بودیم که بری تو تلگرامو و به حرفهای من گوش ندی
مثل همیشه نازنین خانوم از حمام فراریه و البته از قسمت سر شستن یه روز بعد از کلی گریه و زاری به من میگه آدم به دخترش میگه دختر گلم می خوای سرتو بشورم یعنی ابل اجازه می گیره از دخترش گفتم خوب حالا من اجازه بگیرم تو میذاری سرتو بشورم گفته نه که نمیذارم منو میگی
و شیرین زبونیهای دیگری که به خاطر یادداشت نکردنش یادم نمونده و البته متاسفم برا خودمون که لحظات زیبای زندگی فرزندامونو به یاد نمی آوریمو و به ددست فراموشی می سپاریم
در این چند وقت دو سفر داشتیم یکی به گلپایگان و دیگری به شهر کرد که خدا رو شکر سفرهای خوبی بود و جای شما دوستان عزیز سبز
و باز هم مثل همیشه مخالفت نازنین به خاطر عکس انداختن
و در ادامه عکسهایی که با هزار بدبختی تونستیم ازش بگیریم رو به نمایش می گذارم
وقتی می خواد عکس نگیره و این حرکاتو انجام میده
و چهره ی عصبانی نازنین که با وجود اعتراض باز من کار خودم و کردم و ازش عکس انداختم
نازنین و حلما
دشت لاله های واژگون خوانسار
آبشاری زیبا در شهر کرد
گلپایگان اردیبهشت 95
کوهرنگ خرداد 95
شهر کرد خرداد 95
بره ناقلا و عروسکی که در این مدت بابا برای نازنین خریده
و در آخر عکسی از تزیین شله زرد بنده