نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

نازنین 4 سال و 4 ماه و 4 روزه ی من

1394/10/1 21:35
نویسنده : مامان ریحانه
1,259 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم امروز قشنگی اعداد در تقویم عمرت به شکل زیبایی خودنمایی می کند تقارن زیبای 4 ها

بله امروز تو 4 سال و 4 ماه و 4 روزه شدی این روز بر تو مبارک باد جشنجشن

نفس مادر امروز آمده ام تا باز از تو بگویم از روزهای شادی که برایمان رقم میزنی

از تمام با تو بودنها

از عمق نگاهت

از گرمی بیانت که خوب می شود دلسوزی یک دختر را در آن دید

دلم گرفته از بزرگ شدنهایی که اختیاری نیست

نمیدانم شاید اگر می توانستم زمان را متوقف کنم حتما اینکار را می کردم چرا که دنیای کودکیت خیلی زیباست دلم برای از دست دادنش می سوزد

ولی حالا که  اختیار زمان در کف ما نیست کودکی کن و از کودکیهایت لذت ببر چرا که ناگهان خیلی زود دیر میشودافسوس

 در پی تمام شدن روزهای عزای ماه محرم و ماه صفر ودرک صحیح دخترم از اینکه در آن روزها نباید شادی کند در آغازین روزهای ماه ربیع الاول با خود این آهنگ آقای امید را زمزمه میکرد امشب می خوام مست بشم عاشق یکدست بشم و من با تعجبتعجبنازنین چی می خونی و نازنین با لبخندی ملیح هیچی بابا فکر کردی دارم آهنگ محرم میخونم نه بابا محرم تموم شد دارم آهنگ امید میخونم و وقتی خنده ی من فوران می کند که میبینم دختر کوچولوم میگه آهنگ محرم ( یادش به خیر پارسال همین موقعها به آهنگ میگفتی آرنگ به محرمم میگفتی معرم)خیال باطل

مقداری شکلات تلخ چند وقتی در یخچال جا خوش کرده بود و دریغ از اینکه کسی نیم نگاهی به آنها بیندازد تصمیم می گیرم آنها را در شکلات خوری بریزم و روی میز مبل بگذارم و هدفم این است که اگه خورده نمیشه کلاس که دارهنیشخند

 آمدن مهمان اول‌ که از دوستان پوریا است و بردن شکلات توسط نازنین برای ایشان

محمد حسین بفرما شکلات و بعد از برداشتن محمد حسین باز طبق معمول با همان خنده های ریز محمد حسین شکلاتا تلخه خودمون دوست نداشتیم نخوردیم گفتم بذار بهد بگم تلخه و سرخ و سبز شدن پوریا از این حرفو در پی درست کردن خرابکاری خانوم طلا  رو به محمد حسین نه محمد حسین جان زیادم تلخ نیست اگه دوست داشتی همشو بخور (یعنی یه جور خلاص شدن از شر شکلاتهانیشخند)

آمدن مهمان دوم پسر عموی نازنین و تعارف کردن شکلات توسط بنده به آقای مهمان و ایراد بنده من با ب اینکه بفرمایید شکلات خوشمزست و باز ضایع کنی دخترکمان که نه بابا الکی میگه آنقدر تلخه ما که خودمون دوست نداریم

و گفته ی پسر عمو من باب رفع این ضایع شدن و اینکه زنعمو من عاشق شکلات تلخ هستم و من میزبان در آن هنگامخجالت

پت و متی درون خانه است از دوران جناب میرزا پوریا خان داداش السلطنه که همانند دیگر اسباب بازیها به صورت کاملا سالم به فخر الملوک نازنین خانوم قسی القلب رسید چرا که چشمان پت بیچاره را از حدقه در آورد و محتویات دل اندرون مت نگون بخت را نیز به صورت تدریجی در آورد بعد از سالها که از عمر این پت و مت بینوا می گذرد چیزی حدود 12 سال و اندی سرکار خانوم با اخمی نزد مادر آمده و می گوید این پت و مت و کجا خریدی و من مادر کاشان عزیزم با خاله رفتیم و خریدیم و با اخمی چربتر از اخم اول برو برو به آقای فروشنده بگو پت و متشو پس بگیره بگو دخترم از این گنده ها خوشش نمیاد از اون پت و مت کوچکترا بهش بده فهمیدی و من به ناچار بله  ایی گفتم و در ذهن به این می اندیشم که چه معامله ی شیرینی شود این معامله خندونک)

روز دانش آموز لیوانی را به رسم یاد بود به پوریا داده اند که عکس پوریا روی آن چاپ شده در اولین نگاه به لیوان سریع به پوریا گفته این لیوان من است و قبل از اینکه پوریا طفلک چیزی بگه جیغ و داد کرده که این لیوان من است و پوریا هم گفته من که حرفی نزدم خوب برای تو باشه بعد از چند روز از آنجا که همیشه ذکر می کنم که دختر ما حد وسط نداره یک روز اومده و گفته لیوان داداش برای خودش باشه آدم صبر می کنه تا مامانش عکسشو بده تا برا خودش هه لیوان با عکس خودش درست کنن من لیوان داداشمو نمی خوام مال خود داداش جونمه خداییش از این دست موارد کم پیش میاد برامون منم سعی می کنم قدر لحظه به لحظشو بدونم خندونک

و از دست پرسش و پاسخهایی که دخترکمان از وقتی که داخل شکم بنده بوده  می پرسه این است که وقتی من تو شکمت بودم چه جوری غذا می خوردم و من :

هیچی مامان جان وقتی من غذا می خوردم  یکمش برا شما میومد و شما می خوردی دخترک باز در حال تفکر و من نازنین به چی فکر می کنی

هیچی مامان یادمه یبار استخون خوردی استخونه برا منم اومد گیر کرد تو گلوم  منم هی داد زدم کمک کمک خلاصه خودم درش آوردم انداختم بیرون من تعجب استخوووووووووووووووووون آره دیگه اشکال نداره حباست نبوده حالا من که زندم خفه نشدم

خدایا قوه ی تخیل تا چه حد هیپنوتیزم

و اینکه یک روز تبلت پوریا رو برداشته و میگه مامان بیا با هم هلفی بگیریم و بدین  وسیله با هم دیگه یه هلفی جانانه گرفتیم محبت

دارم قلقلکش میدم میگه ترو خدای عباس قلقلکم نده نمیدونم این طرز قسم خوردنو از کجا یاد گرفته درست مثل اینکه وقتی می خواد قول بده میگه قول حق میدم و هیچ وقتم سر قول و قرارش نیست خنده

و  در ادامه ببینیم عکسهایی از این چند وقت

به دنبال تهرانگردیهای این چند وقت موزه ی حیات وحش داراباد 15 آبان 1394

 

 

                                                

 

 

عکس زیادتر از این حرفهاست با توجه به اینکه خواستم از این روزهای نازنینم بنویسم و اینکه اصلا فرصت ندارم بقیه ی عکسها و همچنین عکسهایی که در گردش یک روزه امان به پارک ژوراسیک داشتیم را در پستی جداگانه میذارم

دوستان ممنون از نگاه پر مهرتان

محبت

 

 

 

 

نظرات (35)

مامان ندا
2 دی 94 0:47
قربون نازنین شیرین زبونم بشششششششششششششمعاااااااشقتم به خدا خوب بچه مون راستشو میگفته دیگه...مهمونارو آماده میکرده که شکلاتا تلخن یه وقت تو ذوقشون نخوره قضیه استخوون خییییییییییییلی باحال بود کللللللی خندیدمچقدم بچه مون شجاعه خودش درش آورده چه سلفی های بشه سلفی های نازنین جون و ریحانه جونم قسما هم که وااااقعا جالب بود خدای عباس فدات بشششششم نازنین خوشگلم..عکساهم عالی بودن وانشاا.. همیشه به گردش باشید و تنتون سالم و لبتون خندون... یه عااااالمه بوووووس
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه مونا جونم فدای محبتت منم عاااااااااااشق صاینای خوشگلم هستم فکر کنم همینطوره بعدشم میگن حرف راستو باید از بچه ها شنید مصداق نازنین خانومه وای ندا جون نمیدونی چه تخیلاتی داره این بچه حالا بگو من استخون می خوردم که خودم خفه میشدم خیلی خوشم اومد از سلفی که گرفته بیشتر از این که در زمان این وروجکا چه چیزایی هست زمان ما که یه عکس هم با زور می گرفتند حالا بچه ها حتی سلفی هم می گیرن از محرم تا حالا این جور قسم خوردن و یاد گرفتم فکر کنم به خاطر اسم حضرت ابوالفضل که می شنیده یاد گرفته بگه به خدای عباس قربونت بررم ندا جون مرسی از دعای خیرت منم دوستون دارم یه عالمه
مامان ندا
2 دی 94 0:49
راستی نازنین جونم چهار سال و چهار ماه و چهار روزگیت مبارک عزززیزدل خاله
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررررررررررررررررررسی خاله ندای مهربووووووووووووووووووووووووووووونم
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
2 دی 94 2:22
تبریک میگم نازنین عزیز 4ساله و 4ماهه و 4روز من. ای جونم به این دخمل طلا . منم دلم می گیره از بزرگ شدن دخترها ولی از نمی دونم چرا دوست دارم پسرها زودتر بزرگ بشن. من عاشق شکلات تلخم می گفتی خودم میامدم مهمونیتون لذت می برم از این ضایع کردنهای این دخملی آخه مثل بچگیهای من حاضر جواب هست البته این بچگیها تا عروس شدنم ادامه داشت وقتی عروس شدم یاد گرفتم کمی سکوت هم خوب هست. ما از بچه های خودمون می نالیم که اسباب بازیها را خراب می کنن هر چی هم به شوهرم می گم همه بچه ها همینن بچه های ما که دیو دو سر نیستن می گه چرا هستن. از خاطرات نازنین توی شکمتون بیشتر بنویسین واقعا لذت بخشه عکسا مثل همیشه چشم نوازه. قلمتون هم مثل همیشه عالی. همیشه به شادی و تنتون سلامت باشه ریحانه عزیزم.
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررررررررررررسی خاله مرضیه ی مهربوووووووووووووووووووووون مرضیه جون منم همین آرزو می کردم در مورد پوریا ولی حالا وقتی می بینم با بزرگ شدنش مسولیتاش هم بزرگ شده میگم کاش کوچیک میموند خیلی سخته وقتی پسرا به سن نوجوانی می رسند راست میگی عزیزم برعکس من زیاد خوشم نمیاد هر چند میگن خیلی خاصیت داره منم خوشم میاد و حیف که چه زود گذشت این زمانها زمانه حتی خصوصیات اخلاقی انسانها رو تغییر میده باورت نمیشه مرضیه پوریا تمام اسباب بازیهاشو تمیز و نو نگه داشته بود اگه اسباب بازی خراب میشد بچه های مهمونامون خراب می کردن فکرشو بکن پوریا کلاس دوم بود یکی از ماشینای قدرتی کوچولوشو آورد و گفت مامان اجازه میدی چرخاشو در بیارم برای کاردستی مدرسمون باور کن تعجب کردم به خاطر این کارش به خاطر اینکه اولین اسباب بازی بود که می خواست چرخاشو در بیاره برعکس نازنین در طرفه العینی اسباب بازیو داغون میکنه و میذاره کنار خیلی روحیاتشون با هم فرق داره منم معتقدم که بچه اینجوری خیلی چیزا یاد می گیره یادم نمیره خودم که بچه بود مادربزرگم یه ماشین کوکی برا داداشم از مکه آورده بود همیشه فکر می کردم یه راننده توشه آخرشم با داداشم زدیم ماشینه رو داغون کردیم تا رانندشو پیدا کنیم ولی زهی خیال باطل ممنون از همه ی محبتت مرضیه ی گلم
مامان فرخنده
2 دی 94 8:04
سلام به ريحانه مهربونم نازنيم 4سال و4ماه و4روزگيت مبارك باشه عسل خانم قربون دختر راستگو كه به همه توضيح ميداده كه چقدر شكلات تلخه وهمه اتون را ضايع ميكرده عزيزززززم قول حق ،خداي عباسچه خوب قانع شده كه عكس خودش بايد روي ليوان چاپ بشه در مورد دوران كودكي كاملا ريحانه جوووووني باهات موافقم اي كاش اين فرشته هاي ناز وارد دنياي ما بزگترها نشند ولي كاريش نمي شه كرد عكسهاي موزه هم خيلي قشنگ بود هميشه به گردش وشادي
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررررررررررررررسی خاله فرخنده ی مهربووووووووووووووووووونم می بینی فرخنده جون یه وروجک چه نقشی در ضایع کردن من داشته کلماتی که هیچوقت بهش پایبند نیست البته اولش زور ممیگفت به پوریا که لیوانه منه بعدش نمیدونم چی شد که احوالش دگرکون شد واقعا جای افسسوس داره ولی چاره ای نیست چرا که کنترل زمان از دست ما خارج است ممنونم از نگاه قشنگت فرخنده جونم و سپس از دعای خیرت
مامان یسنا
2 دی 94 8:21
میام پیشتووووووون
مامان منصوره
2 دی 94 10:40
سلا عزیزم.مثل همیشه عالی وزیبا نوشتی.کلی لذت بردم از خواندنش.نازنین جان ٤سال و٤ماه و٤روزگیت مبارک عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام منصوره جون لطف داری دوست گلم مرررررررررررررررررررررررسی خاله منصوره ی مهربووووووووووووووووووووووووون
عمه فروغ
2 دی 94 12:01
سلام ریحانه جون خوب هستید؟ 4 سال و 4 ماه و 4 روزگیت مبارک باشه نازنین گلمبه امید 4000 ساله شدنت ای جان 1000 ماشاا.. به دخترک شیرین زبون با حرف های یکی از یکی شیرین ترشچقدر هم زود تکلمشون کامل میشه و غلط غلوط حرف زدن هاشون به خاطره ها میپیونده ای جان چه تبحری هم در ضایع کردن دارهحسابی حال شما و داداشش رو گرفته به به خوب راست میگه دیگه لیوان داداشش به چه دردش میخوره اگه عکس خودش رو لیوان باشه خیلی بهتره و چه سر به راه هم شده در این ضمینه مامان ریحانه خوب مراقب باش که استخون تو گلوی بچه نپره دیگه به به نازنین خانوم به جمع سلفی گیرها خوش اومدیو چه سلفی شود سلفی مادر و دختری به به موزه..همیشه به شادی و گردشمنتظر ادامه عکس های زیباتون هستیم ریحانه جون دختر گلت رو هم از طرف من خیلی ببوس
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی فروغ عزیزم مررررررررررررررررررررررسی عمه فروغ مهربووووووووووووووووووون نظر لطفته فروغ جون واقعا همینطوره الان وقتی پسر داداشم که یکسال و چند ماهی از نازنین کوچکتره کلماتو اشتباه میگه کلی دلم واسه غلط غلوط گفتنای نازنین تنگ میشه واقعا چه زود زمان میگذره تا حالا اینجوری توسط وروجک ضایع نشده بودم تصمیم به این کار دارم انشالله در آینده ای نزدیک نمیدونم فروغ جون حواسم کجا پرت شده بود که این اتفاق افتاد حالا خوبه بچم طوریش نشد نازنین که سلفی گیر بشه دنیا گلستان میشه مرسی فروغ جون از نگاه زیبایت چشم حتما شما هم آرشیدا گلم رو ببوس
【p】【a】【r】【y】【a】
2 دی 94 17:36
_@@@________@@_____@@@@@@@ ________@@___________@@__@@@______@@ ________@@____________@@@__________@@ __________@@________________________@@ ____@@@@@@___وبلاگت خيلي قشنگه______@@ __@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@ __@@____________منتظر حضور گرمت_______@@ _@@____________@@@@@@@@@@_____@@ _@@____________ هستــــــــم ___@@@ _@@@___________@@@@@@@______@@ __@@@@__________@@@@__________@@ ____@@@@@@_______________________@@ _________@@_________________________@@ ________@@___________@@___________@@ ________@@@________@@@@@@@@@@@ _________@@@_____@@@_@@@@@@@ __________@@@@@@@ ___________@@@@@_@ ____________________@ ____________________@ _____________________@ ______________________@ ______________________@____@@@ ______________@@@@__@__@_____@ _____________@_______@@@___@@ ________________@@@____@__@@ _______________________@ ______________________@ سلام عزیزم امیدوارم همیشه لبخند روی لبات باشه و همیشه سلامت باشی گلم من
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی دوست گلم
مامان یسنا
3 دی 94 9:00
سلام ریحانه گل گلیم چه عنوان قشنگی و چه تاریخ زیبایی چه داستانها داشتین با وروجک شیرین و شکلات تلخ ... بیچاره مهمونااا ... تا تو باشی جلوی فسقلی حرفی نزنی .. حالا خورده شدن شکلاتا یا هنوز مونده ؟ ببر پس بده خووووو. بچم راست میگه دیگه از کوچیکاش میخواااااد. ینی فکرشون تا کجاها کار میکنه . میگم حالا شاید بچم راست میگه ... فکر کن ببین کی گوشت و با استخون قورت دادی که نصیب کلوچه مون شده ... تازشم هرچی کمک خواسته به دادش نرسیدی ... مادرم مادرای قدیم والاااا یسنا هم از تخیلات دوران داخل شکمی میگه وقتی من خیلی کوچولو بودم اینقد بودم ( با اندازه گیری انگشتی قد یه مورچه) اشتباهی منو هم همراه غذات خوردی و من رفتم تو شکمت بعد هم خانوم دکتر منو از تو نافت در آورد تورو خدای عباس ... ای جااااانم کلاه نازنین طلا رو بافتی یا آماده خریدی؟ خیلی خوشگله.. به نازنین جون خیلی میاد گشت و گذارتون پایدار ... ببوس فرشته نازنازی شیرین زبون خوشمزه خونتون رو جای من
مامان ریحانه
پاسخ
سلااااااااااااااااااااااام عززززززززززززززیزم اتفاقا همون روز نازنینو برده بودم دکتر گفت چند سالشه گفتم 4 سال و 4 مماه و 4 روزشه دکتر یه لبخند نشست رو لبش گفتم الان میگه چه مادری چه دقیق سن و ساله بچشو میدونه می بینی چه میکنه با ما نه هنوزم هست مطمئنا اگه شکلات خوشمزه ای بود الان مدتها بود که شکلات خوری خالی از شکلات بود فکر کن این پت و مت رو تو یه نمایشگاه که تو کاشون دایر شده بود خریدم فروشندشم فکر کنم کرمانشاهی بود درست خاطرم نیست حالا بعد از 12 سال من چه جوری این فروشنده رو پیدا کنمحالا گیرم پیداش کردم چه جوری قانعش کنم بعد از 12 سال پت و متو که تازه حالا نقاطی از اعضای بدنشونو از دست دادن رو از من پس بگیر راه پیچیده اییه دوست من نه خواهر اگه استخون می خوردم که اول خودم خفه میشدم نمیدونم چه جوریا بوده فدای یسنا بشم حالا فکرشو بکن چه جوری یسنا از نافت در اومده الله علم با تخیلاته این وروجکا خودمم از این نوع قسم خوردنش کلی می خندم کلاه نازنینو یکی از همسایه ها براش بافته البته پولی بافته خواهر اما هر کی دیده بدون استثنا گفته چه کلاه قشنگی پارسال تو مترو نازنین تو بغل آبجیم بود چند تا خانوم از آبجی می پرسیدن خانوم کلاه دخترتونو چه جوری بافتید خیلی قشنگه آبجیم گفت دختر خواهرمه یه همسایه هاشون براش بافته نمیدونی خواهر یه دفعه به این فکر افتادم چه خوبه به همسایمون بگم این کلاها رو ببافه ببرم مترو بفروشم البته اینم در حد یک تخیل بود وگرنه خواهر ما رو چه به این کارها مرسی عزیزم شما هم یسنای شیرین زبونو ببوس
الهه مامان مبین
3 دی 94 18:34
سلام به روی ماهت عزیزم خیلی دلم براتون تنگ شده . امیدوارم هرجا که هستید شاد و سلامت باشید . روی ماهتون رو میبوسم دوست ماهم این آدرس کانالم توی تلگرامه @birthdayhonarkadeh1 تم تولد زدم . به دوستای خوبتم لینکم رو بده . ممنونم ازت به زودی با یه عالمه پست جدید برمیگردم .
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهه جونم منم خیلی دلم برات تنگ شده اصلا همه ی دوستای نی نی وبلاگ یکی یکی کم پیدا شدن انشالله که شما هم هر جا هستید دلتون شاد باشه به سلامتی دوست خوبم انشالله که تو کارتون موفق باشید چشم حتما منتظر میمونم الهه جونم ببوس مبین نازمو
مهتاب مامان آذین
4 دی 94 12:07
سلام ریحان بانو خوبی گلم این نازی خانوم چقدر باهوشه ان یکاد به جونش آدم میمونه این فسقلی هه اینهمه هوش و ذکاوت رو از کجا آوردن بخدا" جل الخالق اونجا که گفته حالا که من زنده ام خیلی بانمک بود حالا چی شد که در مورد استخون سوال پیچت کرد؟ بازم ازین گپ و گفت مادر دختری و خاطراتتون برامون بنویس .راستی یلداتون مبارک گلم{با تاخیر}
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهتاب جون نظر لطفته عزیزم واقعا بچه های این زمونه حاضر جوابای خوبین گهگداری در مورد جایگاه قبلیش سوالاتی میکنه از روی کنجکاوی الانم گیر داده بود به استخونی که رفته بود توی گلوش ما هم که باید حوصله دار باشیم و جواباشونو به نحو احسن بدیم چشم حتما مرسی دوست خوبم از حضور گرمت
مامان نیلوفر
4 دی 94 13:43
عزیزم ماشاالله به این دختر مامانی بده دختر به این صادقی داری مامان برای چی استخوان خوردی که گیر کنه تو گلوی نازنین جون حالا خوبه خودش در آورده
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررررررسی عزیزم بله دیگه راستگو تر از بچه ها کسی نیست دختر منم صادق و متبحر در امر ضایع کنی نمیدونم حواسم به کجا پرت شده بود حالا خدا رو شکر زرنگ بوده درش آورده ممنون از حضور گرمت نیلوفر خوشگلمو ببوس
کیان
6 دی 94 9:20
به به نازنین خانوم شعر و آواز هم که بلدی چهار سالو چهار ماه و چهار روز و چهار ساعت و چهار دقیقه ایت مبارک منتظر عکسهای پارک ژوراسیکت هستم
مامان ریحانه
پاسخ
حالا کجاشو دیدی آقا کیان ممنون بابت تبریک حالا خداییش چهار دقیقه رو از کجا آوردی چشم حتما تقصیر مامانم نیستا تقصیر خودمه تا مامان بیچاره میاد پشت کامپیوتر جیغ و داد می کنم که پاشو من نمیذارم بری ببت بوس واسه آقا کیان خوشگلم
مونا
7 دی 94 1:40
سلااااااام ریحانه جون . الهی همیشه دلتون شاد و لبت خندون بااااااشه . آی خنده داره بخش شکلات تلخ...! پوریا چه داداش مهربون و پسر عاقلیه ماشا.... کیف کردم . عکسهات مثل همیشه زیاد نبود و تعدادشون کم بود . برامون زیاد زیاد عکس بذار .
مامان ریحانه
پاسخ
سلااااااااااااااام مونا جوووووووووونم قربون محبتت خواهر واقعا همینطوره به پوریا لطف داری عزیزم مونا جون واقعا فرصت ندارم عکسها هم که ماشالله زیاد البته به هر طریقی از نازنین عکس می ندازیم خودش که همکاری نمیکنه چشم اصلا یه پست فقط واسه عکساش میذارم می بوسمت ببوس علی و باران عزیزمو
(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
7 دی 94 14:02
از خدا پرسيدم: خدايا چطور مي توان بهتر زندگي کرد؟ خدا جواب داد : گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير، با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو . ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن وهيچگاه به باورهايت شک نکن . زندگي شگفت انگيز است فقط اگربدانيد که چطور زندگي کنيد مهم اين نيست که قشنگ باشی ، قشنگ اين است که مهم باشی! حتي برای يک نفر مهم نيست شير باشی يا آهو مهم اين است با تمام توان شروع به دويدن کنی كوچك باش و عاشق... كه عشق می داند آئين بزرگ كردنت را بگذارعشق خاصيت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن فرقى نمي كند گودال آب كوچكي باشي يا درياي بيكران... زلال كه باشي، آسمان در توست
مامان ریحانه
پاسخ
خیلی متنی زیبایی است ممنون از حضور گرمت دوست عزیز
نقاش کوچولو
7 دی 94 14:44
با سلام از اونجایی که دیگه بیشتر بچه ها تبلت دارند خواستم بهتون یک نرم افزار آموزشی واسه کودکان در موضوع آموزش مرحله به مرحله نقاشی معرفی کنم اسم این نرم افزار نقاش کوچولو هست که داخلش آموزش نقاشی انواع گلها ، حیوانات جنگل و دریایی ، انواع وسایل نقلیه از ماشین گرفته تا تانک ، پرندگان و حشرات هست . دیگه با داشتن این نرم افزار هم به تقویت قدرت حافظه و خلاقیت کودکتون کمک میکنه و هم یک سرگرمی سالم براش میشه شما میتونین این نرم افزار رو از کافه بازار و از آدرس پایین تهیه کنید . https://cafebazaar.ir/app/demo.drawing.khanevadeha/?l=fa با تشکر از شما واسه اینکه وقت گذاشتین و این مطلب رو خوندین
【p】【a】【r】【y】【a】
7 دی 94 20:50
سلام ~~~~~~~~$$$$ ~~~~~~~~~~..$$**$$ ~~~~~~~~~...$$$**$$ ..دوست خوبم.. $$$~~~'$$ ~~~~~~~~$$$"~~~~$$ ~~~~~~~~$$$~~~~.$$ من آپمممم ~~$$~~~~..$$ ~~~~~~~~$$~~~~.$$$ یه ~~~~~~ $$~~~$$$$ ~~~~~~~~~$$$$$$$$ ~~سری~~~~$$$$$$$ ~~~~~~~.$$$$$$* ~میزنی~$$$$$$$" ~~~~.$$$$$$$.... ~~~$$$$$$"`$ ~~$$$$$*~~~$$ ~$$$$$~~~~~$$.$.. $$$$$~~~~$$$$$$$$$$. $$$$~~~.$$$$$$$$$$$$$ $$$~~~~$$$*~'$~~$*$$$$ $$$~~~'$$"~~~$$~~~$$$$ 3$$~~~~$$~~~~$$~~~~$$$ ~$$$~~~$$$~~~'$~~~~$$$ ~'*$$~~~~$$$~~$$~~:$$ ~~~$$$$~~~~~~~$$~$$" ~~~~~$$*$$$$$$$$$" ~~~~~~~~~~````~$$ منتظرحضورسبزت هستم.'$ ~~~~~~~~..~~~~~~$$ ~.........~نظــــــــر~~~~$$ ~~~~~ســــــــــــتاره~~~$$ ~~~~~یـــــــادت نره~~~$$ ~~~~~~$$$$$"~~.$$ ~~~~~~~"*$$$$
مامان ریحانه
پاسخ
حتما عزیزم
مونا
7 دی 94 22:12
مجدد سلام ریحانه جان . چند وقت پیش خصوصی برات فرستادم دیدیش ؟
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مونا جون جدیدا برام خصوصی نیومده
مامان زهرا
8 دی 94 8:50
سلام ب مامان نویسنده عزیزم و شیرین زبون کوچک گل گفتی خواهر منم غصه دارم ک دخملی داره اینقدر زوود بزرگ میشه اما چیکار میشه کرد طفلکی مهمونا با شکلات تلخ استخووون خوردی خواهر حواست کجا بوود اگه بچه ی کاریش میشد چیکار میکردیم حالا خووبه خودش زرنگ بووده استخوون و در اورده ببوسش محکم عزیز دردونه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم واقعا همینطوره بزرگ شدن بچه ها خیلی دلگیره و افسوس که هیچ کاری نمیشه کرد بنده خداها اگه دوستم نداشتند مجبور شدن بخورند و دم نزنن نمیدونم والا حواسم کجا بوده حالا خدا رو شکر از همون جنینی زبر و زرنگ بوده و تونسته استخونو در بیاره سلاله ی نازمو ببوس
مــــامــــانی
8 دی 94 19:20
سلام عزیزم... خوش حال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنی و تو این جشواره تولد 5 سالگی نی نی وبلاگ که شرکت کرده ستایشم بهش رای بدی... کد ستایش 29 هست ... برای رای دادن بهش هم باید 29 رو ارسال کنید به 1000891010 وشحالمون میکنی! البته بگم که رای دادن اصلا مهم نیس من اومدم تا باهم دوست باشیم پس به وبلاگمون سر بزن
مامان ریحانه
پاسخ
حتما عزیزم ممنون از حضورت
مامان هستیا
9 دی 94 9:44
سلام عزیزم چهار سال و چهار ماه و چهار روزگیت مبارک باشه گلم عزیزم چقدر شما شیرین زبونی می کنی ریحانه جون واقعا اون قضیه شکلات تلخ چقدر جالب بود چه تخیلاتی داره نازنین جون استخون رفته تو گلوشفداااااااش عزیزم واقعا آدم می خواد دوران کودکی بچه اشو قاب کنه نگه داره چه دوران لذت بخشی حیف که این دوران هم برای کوچولوهامون تموم میشه نازنین جونو ببوس عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام دوست گلم مررررررررررررررررررررررررسی خاله جوووووووووووووووونم چیکار کنیم خاله کمکم دارم بزرگ میشم و شیرین زبونیهامم کمتر میشه دورانی دورانم کودکی هیییییییییییییییییییییییی آره والا فقط این شکلاتها اومده بودن تا چند باری من ضایع شوم تخیل در حد لالیگا آخه بگو بچه من چه جوری می تونم استخون بخورم که حالا غیر از اینکه خودم چیزیم نشه بعد بیاد برای تو درسته حق با شماست ولی افسوس که این روزها به سرعت برق و باد می گذرند افسوس فدای مهربونیت هستیا جونمو ببوس
مامان لیلا
9 دی 94 15:53
دوست خوبم سلام محمدمهدی کوچولوی ما به همراه پسر خالش تو جشنواره ی نی نی وبلاگ شرکت کرده ممنون میشم بهشون رای بدید . لطفا عدد 6 . 25 رو به سامانه ی 1000891010 ارسال کنید. اگه بهشون رای دادید حتما بهم اطلاع بدبد. از لطف شما بینهایت ممنون و سپاسگزارم.
مامان ریحانه
پاسخ
چشم حتما دوست خوبم
مامان یسنا
10 دی 94 9:05
سلام ریحانه گل گلیم آهنگت خوشگل بود منم گذاشتم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزززززززززززززززززیزم نمیدونم چرا چند وقتی برا خودم پخش نمیشه فکر کنم مشکل از مرورگرم به هر حال خوشحالم که خوشت اومده به قول نازنین قابلی نداشته باشه یسنا خوشگلمو خیلی خیلی ببوس
مامان زهرا
10 دی 94 18:39
سلام ریحانه جونم .تبریک میگم ۴سال و۴ماهو۴روزگی نازنین جون . خانمی ماشالله به پشتکار وهمتت که میایی ووبلاگ دخملی وبروز میکنی من که هنوز سیستم درست نشده هرجاهم بردم گفتن ایرادی نداره .فقط هنوز نمیشه به اینترنت وصل شد .دعا کن زودتر درست بشه . ریحانه جان ما که عاشق شکلات تلخیم .دلم میخواد وقتی میخریم یه دوروز تو یخچال بمونه ، ازهمه عاشقتر محمدسامه .خیلی دوست داره . از دست نازنین با اون حرف زدنش چقدر خندیدم .استخوون گیر کرده . شاد باشید همیشه دوست خوبم .
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جوووووووووووونم مرسی دوست خوبم یه دنیا ممنون شاید به خاطر اینه که عضو هیچ گروهی نیستم البته زمزمه هایی بوده بین من و پوریا که مامان بیا عضو تلگرام شو و دیگه نی نی وبلاگو بی اختیار شو و شاید منم عضو بشم ولی نی نی وبلاگم از نظر من جایگاه خودشو داره هر چند بیشتر دوستان تو تلگرامم کانال دارند و این روزا با انبوهی از آدرس کانالهای مختلف روبرو میشی زهرا جون شاید مشکل از خطوط داخلیه همسرت چک کنه ببینه عیب از کجاست وای زهرا به خدا تو خیلی پر حوصله ایی من بودم اصلا نمیتونستم یه ساعت تحمل کنم در کل همه بهم میگن کم حوصله ام واقعا ای کاش زهرا جون نزدیکم بودی دو دستی تقدیم می کردم کلا من با شیرینی حال می کنم بچه ها هم به خودمرفتن اما نازنین کلا شیرینی دوست نداره ولی در مورد شکلات شیرینشو می پسنده خواهر هنوزم این پرسش و پاسخها ادامه داره فدای محبتت دوست خوب و مهربونم شما هم همینطور شب خوبی داشته باشی محمد سام خوشگلمو ببوس
مامان مهراد
12 دی 94 11:37
سلام ریحانه جون. به به از این تقارن زیبای اعداد. مبارکتون باشه. قرار نبود دل ما بی دخترون رو بسوزونید ها!!!! حالا ما که دختر و دلسوز نداریم چی کار کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟ با خوندن شیرین زبونی های نازنین کلی حال کردم. همیشه لبش خندون باشه الهی. فضیه شکلات های تلخ خیلی خیلی شیرین بود. باریکلا به شما که توی این سرما تهران گردی رفتین.
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهری جوووووووووووونم مرسی عزیزم حالا مگه قراره فقط مهراد گلیو داشته باشی که دلت سوخته از کجا معلوم اون یکی دختر نباشه اونوقت میبینی که دختر چقدر دلسوزه پدر و مادره پس تا اون موقع منتظر میمونم انشالله که همیشه شاد باشی مهری جونم برعکس خود شکلاتا که تلخ بوده البته این تهرانگردیها مربوط به آبانماه بوده که هوا هنوز ملسه و گرنه خواهر ریحانه ی سرمایی مگه جرات داره زمستون بره از خونه بیرون اونم داراباد که هواش یخه لطف کردی دوست گلم ببوس مهراد گلمو
زهره مامانی فاطمه
12 دی 94 14:53
سلام بر ریحانه عزیزم ونازنین گل چهارسال وچهار ماه وپانزده روزه من همون روزه تقارنه چهارهار خدمت رسیدم وتمام پست هم خواندم ولی متاسفانه نتونستم نظر بگذارم خوب مامانی یه دونه از هلفی هاتو میزاشتی ببینیم بانازنین گلی جونم ایشااله همیشه به گردش وتهرانگردی عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام بر زهره جوووووووووون خودم ممنون زهره جون بله لطف کرده بودی عزیزم و شرمنده که با تمام مشغله ای که داری الان هم به زحمت افتادی هلفیهای ما دارای معذوریت بودن نه که در خانه ما به طور دائم کشف حجاب می کنیم مسلما هلفی ما هم همینگونه بود ممنون عزیزم البته دیگه تابستون سپاس از حضور گرمت زهره جون ببوس فاطمه گلیو
مونا
12 دی 94 23:04
سلام . خصوصی دیشبم 12 دی بهت رسید ؟
مامان سونیا
14 دی 94 0:24
عشقمی نازنین جون فدای شیرین زبونیات
مامان ریحانه
پاسخ
ممنونم سونیا جوووووووووووون خدا نکنه عزیزم
کیان
17 دی 94 9:28
نازنین جون تو خونه ما هم هیچ کس نمی تونه جلوی من با کامپیو تر تبلت از این جور چیزا کار کنه . به دستور مامانی بابایی میره شرکت وبلاگ منو اونجا آپدیت میکنه کلا فکر کنم ما بیست هفتم مردادیها خیلی شیطون باشیم. خدا به داد پدر مادرامون برسه
مامان مهرناز
18 دی 94 23:21
سلام عزیزم ممنون که به ما سرزدین باعث افتخار بیشتر با هم اشنا بشیم لینکتون کردم هزار ماشالله چه دخمل ناز وشیرین زبونی ماجرای شکلاتا خیلی بانمک بود
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم خواهش می کنم خانومی من با اجازه شما رو لینک می کنم نظر لطفتونه
(̲̅P̲̅)(̲̅E̲̅)(̲̅G̲̅)(̲̅A̲̅)(̲̅H̲̅)
19 دی 94 20:40
.ღ♥ღ ..ღღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ ...ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღ♥ღღ .......................ღ♥ღ ...........ღ♥ღ...ღ♥ღ ...........ღ♥ღ ...........ღ♥ღ.........ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ..ღ♥ღ.......ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ......ღ♥ღ.....ღ♥ღ.....ღ♥ღ ...........ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ ......ღ♥ღ ...........ღ♥ღღ♥ღ♥ღ♥ღღ♥ღღ♥........ღ♥ღ ....................................................ღ♥ღ ..........................@@..@@.............ღ♥ღ ..........................@@..@@.............ღ♥ღ ..............................@@................ღ♥ღ
خاطرات کودکی نرگس سادات وسارا سادات
26 دی 94 1:08
سلام ریحانه گلم ، این دخمل گلی خیلی حرفای بامزه ای میزنه خواسته بهت بگه وقتی خودت چیزی رو دوست نداری نباید جلوی مهمونتم بذاری راستی من تازه امشب وبلاگتو خوندم عزیزم متنهای باحالی داشت یه چیزی بگم باورت میشه انقدر غرق خوندن خاطرات دلچسبت بودم که وقتی به خودم امدم دیدم ای وای که الان اقای پدر تشریف میارن با یک غذای کاملا سوخته مواجه میشن فکر کنم امشب شامو باید مهمونه ریحانه جون میشدیم ...راستی عزیزم اگه دوست داشتی به وبلاگم یه سری بزن خوشحال میشم تولد گل دخترمونم مبارک اگه تمایل داشتی لینکم کن
رویــــا
26 دی 94 1:50
سلام ریحانه جان..خوبی خواهرررررر من عاشق شکلات تلخممممم.نازنینم وقت کردی یکم به مهموناتون امار شکلات هارو لو بدههههه عاشق شیرین زبونیاتم عزیزمممم ریحانه جان شرمنده خواهر یه چندوقته دست وبالم برای اپ کردن وبلاگ نمیاد...خدا ببینم اون افریطه از خدا بیخبر رو چیکارش کنه که باعث شده تنها جایی رو که میتونستم با فرشته هام بی رو دربایستی حرف دلم رو بیان کنم رو هم ازم گرفتهاز خدا بیخبر فقط اینجا نیست که از تلگرام گرفته تا...... خواهر جان بعد از دوماه اپ شدم
مامان فاطمه
27 دی 94 0:35
سلام خوبی ریحانه جون نازنین جون خوبه دیدم آنلاینی گفتم بیامو یه احوالی بپرسم
مامان روژینا
27 دی 94 8:11
سلام به نازنین خانوم نازنازی و مامان ریحانه مهربونشمیدونم بازم با تاخیر اومدم ولی 4 سال 4 ماه و 4 روزگیت مبارک عشق کوچولوی منوای ریحانه جونم خدا این بلبل کوچولو رو براتون حفظ کنه خوب تو پذیرایی از مهمونا سنگ تموم گذاشتهعوضش خونه ما سر شکلات تلخ همیشه دعواسحالا بریم سراغ اسباب بازیها که جونم برات بگه این مشخصه این نسله که رحم ندارن و عروسکاشون رو پودر میکنن!!!!!!!!!!ولی من که عاشق این خرابکاریها و بلبل زبونیهاشونم بخدا عکسای جیگر طلا خیلی زیباست خدای عباس پشت و پناهت عزیز دل خاله