نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

روزهای پاییزی ما

1394/8/18 17:07
نویسنده : مامان ریحانه
2,934 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام گل دختر نازم

به تاریخ پست قبل که نگاه میکنم آه از نهادم بر میاد به این فکر میکنم که چقدر ما در روزمرگیها غرق شده ایم که حتی دیگر مجالی برای نوشتن خاطرات جگر گوشه هایمان نداریمغمگین

مگر نه این است که ثبت یادگاری های دلبندانمان تنها پل ارتباطی آنها به گذشته اشان خواهد بود پس اینهمه اغفال در نوشتن را از جانب خودم مذمت می کنم و شرمسارم از اینهمه تاخیرخجالت

دخترم دوستت دارم و بدان فراموشت نکرده ام چرا که فراموش شدنی نیستی و بدان گاه گاهی در زندگی ما آدم بزرگها اتفاقات ریز و درشتی می افتد که زمان را از ما می گیرد و ما را محدود می کندغمناک

بدان که دوستت دارم و به یادت هستم و خواهم بود برای همیشه

 

و در ادامه :

و اما باز هم نازنین و حرف و حدیثهای پیرامونش که اگر نباشد این حرف و حدیثها زندگی دیگر رنگ و بویی  ندارد برای من می نگارم برایت آنچه تا به الان گذشته

با شروع ماه مهر و بازگشایی مدارس دخترک کوچک من که تب و تاب داداش پوریا را برای مدرسه رفتن می دید یک شب به من پیشنهاد داد که مامان بیا محلم بازی ( معلم ) کنیم  منم قبول کردم و گفتم من معلم میشم  و تو دانش آموز بیا سر کلاس و تا من میام داخل کلاس بر پا بگو  چنان ذوقی از خود نشان داده که حتم داشتم که وروجکم میشود یکی از بهترین دانش آموزان زمان خود بالاخره تشریفات انجام شده و نازنین بر سر جای خود قرار گرفت

بعد از نشستن نازنین بر روی صندلی نطقمان باز شده و گفتم سلام گلهای بوستان زندگی به مدرسه خوش آمدید( و البته  دانش آموزان خیالی دیگری در کلاس درس خیالی ما حضور داشته اند و به همین خاطر افعال را به صورت جمع به کار می بستم )

بعد از سلام و احوالپرسیی فرموده ام  عزیزان من ، کتاب و دفتراتونو  از کیفتون بیارید بیرون می خوام مشقاتونو ببینم که طی یک عملیات غافلگیر کننده دخترک دانش آموز ما گفته نه نگو دفتراتونو بیارید بیرون بگو لوازم آرایشیاتونو بیارید بیرون لوژ  لباتونو بیارید ریملاتونو بیارید لاکاتونم بیارید ببینم کی از همه بیشتر لاک داره و من معلم  که دهانم اندازهی عرض شانه هایم باز شده تعجبو متعجب از اینکه به عمرمان کلاسی اینچنینی ندیده ایم و دانش آموزی که جز نخبگان علوم آرایشی و پیرایشی می باشدخندونک

فصل تابستان رو به اتمام بوده  و ما برای آنکه هم دخترکمان را از سر وا کنیم و هم میوه های فصول مختلف را به او بشناسانیم شبی از شبها ایشان را خطاب قرار داده و گفته ایم که نازنین ببین  تابستون دیگه داره تموم میشه و مسلما میوه های تابستونی هم که شامل هلو و شلیله داره تموم میشه پس تو دیگه نباید گریه کنی و پاتو تو یه کفش کنی که من الا و بلا هلو یا شلیل می خوام و در پی ایرادات گرانبهایمان گفته ام الان دیگه فصل پاییز شده و پاییز هم میوه های خودشو داره مثل انار و نارنگی پرتقال خرمالو تو دیگه باید میوه های پاییزی بخوری و دوباره در پی یک غافلگیری جانانه دخترک ما گفته من دیگه نمیگم هلو می خوام فردا میگم خرمالو می خوام

و ما در پی این جواب غمی دلمان را گرفته چون مطمئن بوده ام که زمانی که این حرف را نسنجیده زده ام تقریبا 99 درصد از خرمالوهای ایران به صورت کال بر روی درختان بوده اند و پیش خود فکر کرده ام که فردای اونشب که عزیز دل از من خرمالو بخواهد خواسته اش را کجای دلم بگذارم چرا که خرمالویی هم در کار نیست و از این در عجبم که هیچوقت این بچه تا این حد حرف گوش کن نبود و حالا شده حرف گوش کن ترین بچه ی دنیا

در شبهای محرم و رفتن به مسجد دوستی پیدا کرده به نام  ستایش که گوش شیطان کر زمانهای با هم خوب بودنشان بیشتر از زمانهایی بوده که با هم کشمکش می کردن ولی انگار ذهن نو گل ما این کشمکشها را بیشتر به خاطر سپرده چرا که یک شب که پوریا بهش گفته نازنین می خوام آهنگ ستایش  مرتضی پاشاییو برات بخونم

 همین تشابه اسمی و خصومتی که دختر ما به ستایش داشته باعث شده که بگه نهنه آهنگ نازنین زهرا  رو بخون آهنگ ستایشو نخونیاعصبانی

جدیدا دخترمان را با دنیای جک و طنز آشنا کرده ام و گهگداری جکهای کودکانه و قابل فهم برایش می گویم و بماند که دیگر ول کن ما نیست و ما را کچل می کند از بس می گوید یک جک را برایش تکرار کنیم و ما هم به آبا و اجدادمان می خندیم اگر مورد جدید دیگری را برایش  بازگو کنیم و کچلتر از آن وقتی است که یک جک من در آوردی از خودش می گوید و تقریبا این جک نیم ساعتی طول می کشد و تمام این مدت ما نباید پلک بزنیم و تا آخر به این جک بی سر و ته گوش دهیم و در آخر خنده ای جانانه سر دهیم قه قههخندونک

شبی جک مورچه و فیل را برایش تعریف می کردم که که مورچه به فیله گفته میای بریم شنا و فیله گفته آخه من که  مایو ندارم و مورچه گفته اشکال نداره وبیا من مایو اضافه دارم و  بهت میدم و بعد از خنده ی ریزی که کرده که میتونم قسم بخورم نفهمیده که معنی و مفهومه این جکه چیه  و من مادر که شستم خبر دار شده  که متوجه منظورم نشده خواستم مفهوم بزرگ و کوچکی را در قالب این جک برایش بازگو کنم و بعد گفتم آخه مورچه به این کوچکی که مایوش اندازه ی فیل به اون بزرگی نیست با چشمانی متعجب تعجبگفته مایو من چی اندازه فیله میشهسوال گفتم نه مامان قربونت بره تو کوچولویی مایوت اندازه فیل به اون گندگی نمیشه دوباره متفکر شده و باز پرسیده ستایش چی مایو اون اندازه میشه گفتم نه برای اونم کوچیکه دوباره فکری کرده و گفته مامان ستایش چی گفتم اوا نه مامان ، فیل خیلی گنده تره مامان ستایشه یدفعه دوباره نه گذاشته نه بر داشته گفته برو بابا مامان ستایشم گندست اندازه ی یه فیله مطمحنم مایوش اندازه ی فیله میشه و من مادر

و متعجبتعجب از اینهمه خصومت به ستایش و مادر بینوایش تا حدی که مادر ستایش را یر به یر می کند با فیل گنده  و متعجب تر از اینکه اینهمه تلاش نتیجه ای نداد و دختر ما مفهوم بزرگ و کوچکی را به خوبی یاد نگرفت

یه شب از بس ریخت و پاش کرده ولوم صدایمان را کمی بالاتر از حد مجاز برده ایم و گفته ام خسته شده ام چقدر ریخت و پاش میکنی با حالتی مظلوم که در 4  سال عمر مفیدش تا به حال ندیده بودم گفته خوب ریخت و پاش نکنم چکار کنم همش بخوابم همش استحارت ( استراحت) کنم  و ما به مانند فیلمهای هندی نازگلمان را در آغوش گرفته و دلمان به حالش سوخته و سوختن دل همانا و ریخت و پاشهای زیاد همانشاکی

چند شبی را با هم به مسجد می رفتیم و قسمت زنانه طبقه ی دوم مسجد است از پله ها که بالا میرفتیم خانومی که برای خوش آمد گویی ایستاده بوده هر چه با نازنین صحبت می کرده نازنین لب از لب باز نمی کرده و با غروری خاص به خانومه نگاه می کرده و اون خانوم می  گفته دخترتون چقدر ناز داره یک شب در آخرین پله که قرار گرفته پسرکی شرور جلو راهش سبز شده و مانع از بالا رفتن نازنین شده حالا فکر کنید مسجد تاریک و همه در حال گوش کردن مداحی که یکهو نازنین دست بر شیون برداشته که کمک کمک کنید این پسره می خواد منو از پله ها بندازه پایین حالا در صورتی بوده که من پشت سرش بودم و هواشو داشتم خلاصه جیغ و دادی به پا کرده بود تماشایی کلی ملت بهش خندیدن در حین عزاداری خانومم گفت دلم خوش شد بالاخره صداشو شنیدم حالا شده به جیغ و داد

بهش میگم بزرگ بشی می خوای چکاره بشی میگه می خوام برم ظرف بشورم و بنده گفتم نه مثلا دکتر بشی معلم بشی از این کارا منظورمه گفته نه  می خوام برم امامزاده دها ( دعا) کنم چی بگم والا اینم از علائقشه دیگه آخر فکر کردن به شغل آیندش بود بعد از ظرفشویی

و اینکه این روزها خیلی به بنده وابسته شده و اصلا اجازه نشستن پشت سیستم را صادر نمی کند و الان هم که وقت را غنیمت شمرده  نازنین خانوم خانه ی عمویش می باشد

و اینکه از غلط غلوطهای این روزهایش اینکه به اسفناج میگه اسفجاج و به بنایی می گوید بندایی و در این حالتها است که بنده تنها راهی که انتخاب می کنم چلاندن وروجک می باشد چون راهی غیر از این نمی شناسم

شاید به تازگی بارش قلب و حباب را در وب ما دیده باشید هر چند که خود تمیلی به اینکار ندارم اما وروجک که اینها را در وب دوستان می دید با گله مندی به من می گفت چرا ببه من از اینا نداره و من هم برای دلخوشی وروجکمان کد ش را در ببش قرار دادم خندونک

و اینکه جدیدا این کد را عوض کردم و شما شاهد پروانه و این چیزا خواهید بود خندونک

و در این چند وقت یکی دو باری به کاشان رفتیم یکی به خاطر آمدن دایی حمید از کربلا چون مراسم و تالارشان وسط هفته بود و ما به خاطر مدرسه ی پوریا نتونستیم بریم و به همین خاطر آخر هفته رفتیم و دیگر بار دو هفته پیش بود که خاله نرگس زنگ زد و گفت باغ پاییزی پاییزی شده بیایید تا از صبح بریم باغ و آنجا آش بپزیم و از هوا لذت ببریم ما هم که بدمان نمی آمد اطاعت کردیمخندونک

و در ادامه عکسهایی از این چند وقت

 

اناری از باغ آقا جون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        

                حلیم خوران نازنین صبح عاشورا

بهار در پاییز باغ دایی حمید

و انار این میوه ی بهشتی

و آبی آسمان

و باغی نیمه پاییزی

و نازنینی اخمو هم به خاطر بستن موهایش  و هم به خاطر اینکه می خواهیم ازش عکس بگیریم 

و نازنین زیبای من

نازنین و مرغ  و خروسها البته شهامت نزدیک  شدنو به قفسشون نداشت

تو فیلم عروسی دایی وحید دیده بود که زندایی یه مشت گلبرگ رو فوت میکنه و دختر ما که عشق این چیزاست خواست تا اینکارو بکنه و من ازش عکس بگیرم 

از نازنین خواستم پاشو بذاره اینور و انور جوی آب حالات مختلف نازنین بعد از اینکار

نازنین و آقا صابر مهربان

یادی از گذشته

نازنین و پسر دایی ها

آثار باستانی باغ دایی

 

و آش در حال پخت

مراسم جوجه پزان

گلهای بارون خورده ی حیاط خانه امان

غروب یک روز شاد پاییزی

و حسن ختام این پست بوس برای همه ی خاله های مهربان

نظرات (38)

مامان مهراد
19 آبان 94 10:45
سلام. ریحانه جون واقعا تاخیرت خیلی زیاد شده بود. خوب شد که اومدی دیگه داشت دلمون می ترکید از سوت و کوری اینجا. ماشاله معلم بازی های نازنین جون هم خاصه. البته همه اینها دوره ای هستن. دختر جاری من هم که اتفاقا اسمش هم نازنین زهرا ست توی این سن که بود همین جوری بود. بهش میگفتن می خوای چیکاره بشی ؟ میگفت عروس! امان الان که هفت سالشه کلا از یادش رفته.اون هم عاشق شنیون و لاک و عروس بود. نازنین جون با موهای بسته هم خیلی خیلی خوشگل شده. وای از انارهایی که عکسش رو گذاشتی که چقدر خوشگل اند و حتما هم خوشمزه اند. بارش حباب و قلب هم خیلی خیلی جالبه . یه آدم بیکار میخواد که هی بدوه دنبال حباب هاو هی بارش قلب هاشو تماشا کنه. آش و جوجه هم نوش جونتون. سوغاتی های کربلا هم مبارکتون. ان شاله قسمت خودتون بشه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهری جووووونم خوبی عزیزم آره واقعا یه زمانی وقتی می دیدم که یه سری از دوستامون کمتر آپ می کنن می گفتم چرا اینجوری شدن نگو که خودمم مبتلا شدم نمی دونم زمان محدود شده یا ما تنبل شدیم یه زمانی هفته ای یه بار پست میذاشتیم و کلی حرف داشتیم حالا دو ماه یبار پست و میذاریم و یه جوری تمام آنچه اتفاق افتاده را با زور تو یه پست جا میدیم خدا کنه دوباره حال و هوای نی نی وبلاگ مثل سابق بشه یعنی مهری جون به هیچ چیز دیگه غیر از عروس و لوازم آرایش و کلیپس و این چیزا علاقه ای نداره دریغ از یه نقاشی که بکشه یه سره کلیپسایه من و بر میداره و هزار مدل موهاشو می بنده و هزار قر و اطوار میاد حالا در عالم واقع اگه بذاره یه کلیپس براش ببندم حسرت به دل موندم چه جالب پس شما هم نازنین زهرا دارید ایشالله سلامت باشه کاش بودی و تقدیم می کردم خدا رو شکر انار ما از لطف و رحمت خدا هر سال تامینه انشالله هر کی محصولی داره با دل خوش برداشت کنه چون واقعا زحمتی که تا پای به ثمر نشستنش می کشند خیلی زیاده من خودم اصلا خوشم نمیاد و انشالله به زودی بر می دارم اما به خاطر دل نازنین گذاشتم و همین که یه وقتایی نیم ساعتی باهاشون مشغوله و این خودش غنیمته فدای تو دوست خوبم انشالله با شما دوستان خوب الهی هر که آرزوی کربلا رو داره به زودی زود به آرزوش برسه آمین مهراد نازمو خیلی ببوس
مامان فاطمه
19 آبان 94 20:45
سلام ریحانه خانم خوبین...قربون نازنین جونم برم که محلم بازیش خیلی به دلمون نشست...دخترا هم عاشق آرایش چی شد خواهر ..خرمالو خواست وای نیم ساعت جوکش طول میکشه...ای قربونش برم حرف ریختو پاشو نزن که دل من خون هست...الان دارم از میون ریختو پاشای باران برات نظر میذارم حباب ها رو نگو که یهو متوجه شدم به جایه نوشتن دارم حباب میترکونمیه چند دقیقه ای شد فک کنم یه حبابم نذاشتم بره پایین چه باغ و گلهای خوشگلی....واقعا بهار شده موهاشو میبنده ناز میشه...خوشگل خانم وای چه عکسی با آقا صابر انداخته...صابر خان هم قند تو دلش داره آب میشه اینام برای نازنین جونم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فاطمه ی عزیزم ممنون خواهر از احوالپرسیت خدا نکنه خودم هم مونده بودم خدایا این بچه چرا اینجوریه همه ی عشقش لوازم آرایشه حالا جالبه خرمالو زیاد دوست نداره احتمالا مزشو از یاد برده بود چون الان که بهش میگم خرمالو بهت بدم میگه نه زبونمو کوچیک میکنه از دست این بچه به گس شدن دهانش میگه زبونم کوچیک میشه خداییش این بچه ها عالمی دارن واسه خودشون اونم چه جوکی جوک من در آوردی خودش بیچاره من که باید سرا پا گوش باشم و بعدشم ازخنده ی الکی خودم بیشتر خندم می گیره و کلی می خندم وای فاطمه جون شما هم، باور کن کمر درد شدم از بس جمع میکنم و از اونطرف دوباره میریزه اولش واسه اینکه منو راضی کنه میگه قول میدم خودم جمعشون کنم بعد که خونه میشه بازار شام میگم پس چی شد چرا جمع نمی کنی میگه من حال ندارم الکی قول دادم بعدش اینا ( منظورش عروسکاشه ) خودشون اومدن اینجا من نیاوردمشون باور کن این وروجکا خوب بلدن چکار کنن چه جالب پس خدا رو شکر تونست سرگرمت کنه این حبابا چشمات قشنگ می بینه فاطمه جون یعنی منو بذارن تو یه دشت پر گل و برن از بس گل دوست دارم روحم شاد میشه وقتی گل می بینم خواهر اگه بذاره ببندیم با هزار مکافات دختر خواهرم براش بسته بعدشم که عکسشو دیدی اخم کرده و کلی هم غر غر که کشه اذیتم میکنه و از این حرفا بعد هم اومده گفته سلمی میشه باز کنم دیگه دوست ندارم ببندم و کار خودشو کرده اعصابمو به هم می ریزه دیگه نه میذاره کوتاه کنیم نه که میذاره ببندیم وقتی می خواد غذا بخوره میاد تو صورتش خیلی کلافه میشم از این وضعیت از اولی که به دنیا اومد با همه غریبی می کرد و بغل هیچکی نمی رفت اما بغل صابر و داداشش سالار میرفت من نمی دونم این چه حسیه خیلی خیلی صابرو دوست داره فدای محبتت دوست خوبم باران گلی رو خیلی ببوس
مامان اعظم
19 آبان 94 23:38
سلام عزیزم آره واقعا اونقدر غرق شدیم که حساب همه چی از دستمون در رفته قربون دخملی و ژستای قشنگش. ژیمناستیک هم که کار کرده نازنین جیگری دلم براتون تنگ شده. ماشالله آقاصابر برا خودش مردی شده. خدا حفظشون کنه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام اعظم جون منم دلم واستون تنگ شده ییکی از اونایی هم که کم میان شمایی البته عذرت پذیرفتست ماشالله با وجود محمد کوچولو و رسیدگی به امور فاطمه جون خوب مسلما وقتت کمه الهی که تن خودت و عزیزانت همیشه سلامت باشه عزیزم خدا نکنه آره دخترمون ژیمناستیک کار ماهریم هست اتفاقا وجود عکس گذشتش این بزرگ شدن و آقا شدنش و حسابی نشون میده لطف کردی اعظم گلم فدای محبتت دسته گلاتو حسابی ببوس
مونا
19 آبان 94 23:44
سلام ریحانه جون . همه چبز عاااااالی . آش و باغ نیمه پاییزی و ژستهای زیبای دختر گل . چه شیرین زبونی ها میکنه . موهاش هم که بلند شده می بندی خوشگل شده . ماشا.... و اندر باب آمدیت نکردن وبلاگ رو خوب اومدی . منم نمیتونم براحتی برمسر وقت لب تاب . الان هم هممون مریضیم . الهی دلتون شاد و لبتون خندون ....
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مونا جووووووونم و این از لطف زیاد شماست دوست خوبم اما افسوس که با بزرگتر شدنشون این روزها کمرنگ و کمرنگتر میشه قدر این روزهای باران جونو شیرین زبونیهایی که در پیش رو داره رو خیلی بدون عزیزم مونا جون اگه بذاره ببندیم نمیدونی چکار میکنه همیشه دوست داره موهاش دورو برش باشه آرزو به دل موندم رو موهای این دختر هنر نمایی کنم شما که علی ماشالله باور کن خیلی دلم واسه پستای قشنگت تنگ میشه تو رو خدا حالا که ماشالله بچه ها بزرگتر میشن بیشتر بیا و از خودت و بچه ها بنویس دوستت داریم مونا جون الهی که بلا دور باشه ازتون انشالله که زود زود بهبودی حاصل میشه امان از این پاییز حالا زیباییهایش به یه طرف ولی مریضیاش به زیباییهاش می چربه فدات بشم عزیزم و سپاس از دعای سراسر مهر و محبتت روی ماه خوشگلای خاله رو ببوس
مامان ندا
20 آبان 94 0:58
سلام ریحانه جون عزززززیزم... اول از همه بگم وااااااای چقد این عکس اول پست نازززززززززه عروسک خانوم به زیبایی همون گل روی پاشه حتی زیباتر.. ریحانه جون باید بگم حق دارید منم بودم این دختر به این شیرین زبونی و خوشگلی رو فقط و فقط میچلوندم و دختر باید همینطوری باشه...آففففرین به نازنین جوندختر باید تا یه پسر ی جلوشو میگیره اونقد جیغ و دادکنه که طرف فرار کنه بره چقد دیدن این گلها تو فصل پاییز میبچسبه.. راستی ریحانه جون اونی که گفتین آثار باستانی چیه؟ کوزه ست؟ در آخر قربون اون بوس کردنات بشششششششسم عزززززیزدل خاله..عااااااشقتم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام ندای گلم اینا همه از لطف بیکرانته عزیزم و چشمان خوشگلت که خوشگل می بینه البته ندا جون جدای از وقتایی که میفته رو دنده ی لجو دیگه شیرین زبونیاش به چشم نمیاد باور کن جیغ و دادی کرد که می خواستم از خجالتم بر گردم خونه آبرو ریزی کرد اونشب حالا ندا جون دست بر شیون خوبی داره وقتی به دنیا اومده بود چون تو دستگاه بود یه یازده روزی بیمارستان تشریف داشتیم شبا که گرسنش میشد یک شیونی به راه مینداخت تماشایی بنده خدا پرستاره میومد هراسون منو از خواب بیدار می کرد می گفت خانوم پاشو بچت بخش رو رو سرش گذاشته ماشالله صداش از همه ی بچه ها بیشتر بود واقعا گلها روح آدمو تازه میکنه چیزی شبیه کوزه یعنی در اصل چیزی شبیه آبسرد کنهای فعلی والا کاشونیها بهش میگن سنگاب نمیدونم تو بقیه ی شهرها بوده یا نه و اگه بوده چی بهش می گفتن یادمه بچه که بودم یکی از اینها تو باغمون بود بابام توش آب می ریخت و زیر سایه ی درخت گذاشته بود باور کن تو تابستون آبش از آب یخچال هم خنکتر بود به خاطر طراحی که داره ولی الان متاسفانه دیگه این چیزا جایی در زندگیهامون نداره و با وجود یخچالهای جور وا جور کسی سراغ این چیزا نمیره داداشم عاشق چیزهای قدیمیه یعنی یه عالمه چیزهای قدیمی تو باغش داره که حوصلم نرسید عکسشو بگیرم انشالله یدفعه عکساشو میذارم ابنم به عنوان دکور گذاشته تو باغش و استفاده ای ازش نمیکنه خدا نکنه ندا جون صاینا طلای نازو خیلی ببووووووووووووس
توسط مامان
20 آبان 94 7:53
قربون نازنین نازنازی خودم برم من بازم میام پیشتون
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه دوست گلم فدای محبتت مهربونم
مامان راحله
20 آبان 94 11:09
آخه چی بگم من از دست این دختر ؟؟؟!!!!
مامان ریحانه
پاسخ
هیچی راحله جون بشین تا این روزای بهارم ببینی بهارمو ببوس
مامان زهرا
20 آبان 94 15:14
سلام مامان مهربون و نازنین عزیز چ عجب اومدی ؟ امان از دست این شیطون بلا عجب مدرسه خووبی خوشبحالتون واای ک از دست زبون این دخمل ناز مامان ستایش بیچاره عکساهم خیلی ناز شده افرین ب مامان جوون و نازنین زیبا
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم باور کن مریضیها و گرفتاریهای رروزگار دیگه مجالی نمیده واسه اومدن الهی که هر کاری عاقبت به خیر باشه و زندگی بر وفق همه ی دوستانمون باشه بالاخص آماده ی ثبت ننام از دخملای عشق آرایش سلاله جون که فکر نکنم فعلا تو این فازا باشه اگه بود حتما پیش استاد نازنین جون ثبت نامش کنید خوب محلمیه خوب آره والا بیچاره مامان ستایش نمی دونم چه هیزم تری بهش فروخته ممنون از لطفت عزیزم ببوس سلاله ی نازمو
عمه فروغ
20 آبان 94 18:11
سلام ریحانه جون خوبی عزیزم؟نازنین گلت خوبه؟ به به بالاخره آپ کردید دلمون حسابی برای پست هاتون تنگ شده بود ای جووووووووونم 1000 ماشاا. به نازنین خانوم با این همه کارهای بامزشکلاس مد و آرایش و لاک.. چه شودنیست که بچه های امروزی این چیزها رو اصلا نمیدونند کافیه که این ها رو تو مدرسه هم یاد بگیرند به به ماشا.. به دخترک حرف گوش کن حالا خرمالو از کجا براش پیدا کردید؟ دختر دیگه دوست داره تمام توجه ها به سمت و سوی خودش باشه برای همین هست که باید کم کم به فکر آهنگ نازنین هم باشیم ای جووووووووونم جوک گفتن هاش رو اگه جرات دارید بعد شنیدن غش غش نخندید من که کلا از این کدهای بارشی متنفرم هنگام خوندن پست با اعصاب آدم بازی میکنه و چشم رو اذیت میکنه ولی حالا که نازنین خانوم خواسته چاره ای جز اطاعت نیست به به چه عکس های خوشگلی هم از دخترک گرفتید مخصوصا عکسی رو که اول پست هم گذاشتیدبه به آقا صابر محترم که در عکس ها هستند پس دلیل همکاری خوب نازنین هم مشخص شد ریحانه جون ببوس رو یماه دخترک شیرینت رو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فروغ جونم ممنون دوست خوبم از احوالپرسیت فروغ جون بازم به من چشمم به وبت سفید شد از بس اومدم و دیدم نظراتتو تاید نکردی البته بهت حق میدم درس و دانشگاه هم مجالی برات نمیذاره الهی که موفق باشی عزیزم فدات بشم آره والا اینا خودشون تعلیم ندیده خوب واردن چکار کنن امان از وقتی که تعلیم هم ببینن هیچی خواهر وقتی دیدم چه دسته گلی آب دادم حواسشو پرت یه میوه ای که موجود بود کردم حالا هر چند از خرمالو هم خوشش نمیاد به گمونم مزشو از یاد برده بود حامد پهلان که واسش خونده حالا فروغ جون کاش جک باشه مثنوی هفتاد بند میگه یه قسمتی از تمام آنچه بلده رو با هم قاطی می کنه و میگه بعد توقع داره که بخندیم اتفاقا منم با نظرت موافقم من وب رو ساده دوست دارم و این کدها کلافه می کنن من از اول غیر از کد موزیک کد دیگه ای نذاشتم شاید یکی دو تایی گذاشتم ولی خوشم نیومده و حذفش کردم الانم به قولی واسه خاطر دل نازنین گذاشتم که اینم به زودی حذفش می کنم فدات بشم فروغ جون چشمات خوشگل می بینه پس خوب درسشو خوندی رفیق ما از آقا صابر به عنوان طعمه استفاده می کنیم واسه گرفتن عکسایی بهتر از دخترک فراری از عکسمان ممنون از حضور گرمت دوست خوبم شما هم عروسک ناز خونتون آرشیدا گلی رو خیلی ببوس
مامان ندا
20 آبان 94 23:52
سلام ریحانه جونم ممنون که به سوالم یابه عبارتی فضولیم جواب دادی راستش من چنین چیزی ندیده بودم..کوزه های مختلف دیدم ولی ازاینها نه..خیلی به نظرم جالب اومد..راستش محمد هم عااااااشق چیزای قدیمیه.. یه کلکسیون کوچلو از پولهای قدیمی..قفل و کلیدهای قدیمی،ظرفای قدیمی و....داره فک کنم اینو بهش نشون بدم بیفته دنبال اینکه از هرجایی شده یه دونه از اینا پیداکنهچون برای من که خیلی اهل این چیزا نیستم جالب بود همسری که جای خود داره بازم ممنونم دوست خوشگلم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام ندا جون این چه حرفیه عزیزم خیلی وقتا برای خود من پیش اومده موردی رو تو وب دوستان دیدم و ازشون سوال کردم خوشحالم که دست و پا شکسته تونستم جواب سوالتو بدم چه جالب پس آقا محمد هم عاشق این چیزاست خونواده ی من هم خیلی عاشق چیزهای قدیمین مخصوصا داداشام و از همه بیشتر داداش اولی و داداش سومیم پس ندا جون واجب شد یبار عکس همه ی ابزار آلات قدیمی داداشمو بذارم تا آقا محمد در صدد خریدش بر بیاد حالا من خودم چند تا از این خمره سبزا و چند تیکه ظروف مسی قدیمی و یه خمره ی خیلی بزرگ و تغار ی که واسه ماست بوده از قدیم دارم که مادرشوهرم خدا بیامرز بهم داده و بابام هم یه سماور زغالی قدیمی واسم خرید رو جهازم گذاشت برای وقتی میریم پیک نیک استفاده کنیم منم همه ی اینا رو گذاشتم بالای کمد دیواری چون اصلا از شلوغی خوشم نمیاد به نظر منم چیز جالبیه خصوصا که داداشم توشو سیم کشی کرده و یه لامپ سبز هم توش روشن میکنه شبای تابستونی که مهمون داره روشن میکنه خیلی قشنگ میشه یبارم عکس اونجوریشو می ذارم فدات بشم دوست عزیزم صاینا خوشگلمو ببوس
مامان یسنا
21 آبان 94 13:01
سلام ریحانه جونم .. خوبی دوستم؟ نازنین قشنگم حالش خوبه؟ انشاالله که حالتون خوب خوب خوب باشه. قربون عکسای نازش بشم من ... چه موهاش بلند شده ماشااله.. وقتی میبندی از پشت و اون تیکه های موهاش که از دو طرف صورت ماهش میاد پایین چقد نازش میکنه. مو که بلند باشه زیاد میشه روش مانور داد . منم موهای بلند یسنا رو میخواااااااااااااام فدای شیرین زبونیاش ... یعنی مگه اینکه دستم بهش نرسه وگرنه درسته قورتش میدم این دختر خوشمزه رو . نگفتی خرمالو خواسته آخرش اون روز یا نه؟ و اون جوکه ... تصور کن منو که دهنم به اندازه عرض شانه هایم بازه و از خنده ریسه رفتم اینجا اونم تو اداره جلوی همکارا ... حالا خوبه ارباب رجوع نیست چه باغ خوشگلی داره دایی حمید.چه گلای قشنگی و چه عکسای قشنگی انارارو ببیـــــــــــــــــــــــــــــــن ... اونم انار کاشااااان هوووووووم کباب جوجه .. عاشقشم...نوش جونتون میدونی عاشق خونه های حیاط دارم؟ بازم از حیاطت عکس بزار بووووووووووووووووس به روی ماه مادر و دختر قشنگم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیززززززززززززززم مررررررررررررررسی از احوالپرسیت دوست گلم خوبیم خدا رو شکر خدا نکنه فدای محبتت عزیزم آره خواهر موی بلند قشنگه و خیلی میشه روش مانور بدی البته اگه نازنین بذاره اصلا نمیذاره حتی یه گیره به موهاش بزنم اینم یه کم تو رو در بایستی با دختر خواهرم موند اجازه داد ببنده بعد از عکسها هم سریع باز کرد همیشه موهاش تو صورتشه کلافه کرده منو جالبه دیگه اجازه ی کوتاه شدنم نمیده از مزه ی خرمالو خوشش نمیاد احتمالا یادش رفته بود مزشو اون روز که پیچوندمش بعد که بابام اینا سهم خرمالومونو دادن چند تایی که خیلی رسیده بودو یکم بهش دادم کمی خورد و گفت دوست ندارم زبونمو کوچیک میکنه منظورش همون که دهنشو گس کرده بود واقعا بیچاره مامان ستایش واقعا باغ داداش زیباست خیلی بهش میرسه کاش بودید و تقدیم می کردم انارهای ما هم مثل برنج انواع مختلف داره و منم از بچگی از نوعی از انار که برام شناخته شده و مزه ی خوبی داره می خورم جاتون خالی درست عین خودم یه خونه ی حیاط دار پر از گل ممنون دوست گلم از حضور گرمت روی ماه یسنا جونو ببوس
مهتاب مامان اشکان
21 آبان 94 13:14
سلام ریحانه جووووووووووونم خوبید ؟ نازنین جونم خوبه؟ دلم براتون تنگ شده حساااااااااااااااااااااااابی انگار فقط من نیستم که وقت نمیکنم ، این روزها همه دوستان مثل من وقت کم میارن و سرزدن به وب بچه ها و مطلب گذاشتن شده دغدغه شون الهی فداش بشم که هنوزم داره به شیرین زبونیهاش ادامه میده و غلط و غلوطهاش ادامه داره. عجب دانش آموز درسخونی ، با لوژ لب و لاک و ... ریحانه جون عکسها عالی بودند.دیگه عکاس ماهری شدیا دوستون دارم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهتاب خانووووووووم گل مرسی عزیزم مما خوبیم خدا رو شکر من بیشتر پس کجایی تو خواهر خیلی کم پیدا شدی واقعا همینطوره انگار هر چی زندگیا ماشینی تر میشه فرصتا کمتر میشه خدا نکنه مهتابم اما این روزا هم با بزرگ شدنش داره کم رنگ و کم رنگ تر میشه دانش آموز به این میگن بچم خودشو از نظر روحی خسته نمیکنه با انواع وسایل زیبا ساز سر کار داره مرسی عزیزم نظر لطفته منم همینطور اشکان جونمو خیلی ببوس
هدیه
22 آبان 94 16:51
سلام مامان ریحانه نازنین ممنونم از لطف و محبتتون و از تبریکتون هر چه از دوست رسد برای من حقیر نیکوست عزیزم هرچند با تاخیر هم باشد و اشکالی نداره همینکه لطف کردین و به یادم بودین و با این همه مشغله به کلبه درویشی من سرزدین برام یه دنیا ارزش داره دوستم وروجکا رو که دیگه نگین الهی هیچ خونه ای بدون وروجک نباشه و دلتون شاد باشه و زندگی بر وفق مرادتون چرا که نه مایه افتخارمه منم شما رو با افتخار لینکتون می کنم دوستم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام هدیه جونم خواهش میکنم دوست گلم بازم شرمنده فدای محبتت عزیزم لطف کردی انشالله که بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم
مامان هستیا
23 آبان 94 9:24
ریحانه جون سلام خوبی عزیزم؟ نازنین جون خوبه؟ واااای چقدر پاییز تو باغتون قشنگه انار هاتون هم معلومه خیلی خوش آب و رنگن چه موهای بسته به نازنین جون میاد عکسهاشم خیلی خیلی عالی شدن و اون عکس گلها و طبیعت پاییزی باغ که واقعا رویاییه راستی عزیزم اکثر دختر بچه ها الان فکرشون لوازم آرایشیه هستیا جون با اینکه فقط 2 سال داره تا من اتاق خواب رو باز میکنم جلوتر از من می دوه و کشوی میز توالت رو باز می کنه و میگه رژ بزنم ریمل بزنم مداد هم بر میداره چشمش بکشه هرچی لاک خونه بود جمعش کردم الان با قیافه مظلومانه ای همش میگه من لاک ندارم پس عروسی چی بزنم بریم از بازار بخریم بزرگتر که بشن به نظرم از سرشون میفته. فدای نازنین جون بشم عزیزم از طرف من ببوسش راستی عزیزم من اصلا کد بارشی نمی بینم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام دوست گلم مرسی خوبه پاییز خیلی فصل قشنگیه البته به دور از ویروسایی که میاره زررد و سرخ و نارنجی شدن برگها خصوصا جاهایی که انبوهی از درخته خیلی زیباست ای کاش بودید و از این انارا تقدیم می کردم تا نوش جان کنید نظر لطفته عزیزم آره واقعا نازنین فقط عشق این چیزاست هیچ علاقه ای به کارای دیگه نداره همش فکر عروس بازی و این چیزاست چی بشه با پوریا قایم باشک بازی کنه حالا نمیدونم چی شده دیروز داشتم ناخناشو می گرفتم یه کم ناخن پاش لاکی بوده گفته دیگه واسم لاک نزنیا من دیگه لاک دوست ندارم لاکامم باشه برا خودت حالا نه که منم خیلی لاک میزنم سر این حرفم تا کی بمونه الله علم مرسی دوست گلم از حضور گرمت هستیا طلا رو خیلی ببوس توضیح دادم که عوضش کردم تو یه وبلاگ این پروانه ها رو دیدم خوشم اومد کدو عوض کردم یه مدتم با اینا سرگرم باشه کلا کدو حذف می کنم چون اصلا دوست ندارم این چیزا رو
مامان فرخنده
23 آبان 94 14:33
سلام ريحانه جوووووووني خداروشكر كه پست گذاشتي تنبل خانم از اين به بعد زودتر سعي كن بياي وب واي كلاس معلم بازي آخرش بود باوركن اينم مثل مليسا آخر سر رشته آرايشگري را انتخاب ميكنه از پس كه اينها به لاك ولوژ علاقه دارند بعيد ميدونم به درس علاقه نشون بدند خداكنه تا اونموقع از سرشون بيفته از اين ويارها ي ميوه نگو كه مليسا هم فقط ويار توت فرنگي داره واشتباه كردم امسال فريزر نذاشتم دو هفته پيش باوركن نصف تهران را زيرو رو كرديم شايد توت فرنگي يخ زده جايي باشه ولي نبود كه نبود تا اينكه با دنت توت فرنگي ختم به خير كردم ولي هنوز گاهي ميگه وما بي صبرانه منتظر بهار هستيم عزيززززم نازنين به دنبال لباس مايو براي آقا فيله ومامان ستايش بيچاره هميشه به گردش وتفريح خوب كاري كردي رفتي كاشان واقعا باغ خوشگل شده بود با اون گلهاي قشنگش بوس براي نازنين زهرا وخاله ريحانه گل
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فرخنده جونم چشم عززززززززززززززیزم حتما فدای ملیسا بشم که عشق این چیزاست حالا یه هنریم داشته باشند بد نیست اونم آرایشگری البته در کنار درسشون فکر کن فرخنده جون دکتر بشن آرایشگر ی هم بلد باشن چه شود حالا خنده دار تر اینکه دو شب پیش اومده میگه مامان برا بابا لوژ لب بزنم منم می خواستم از سر وا کنمش ( از بس گیر الکی میده ) گفتم برو بزن اما ملایم بزنیا بابا مرده زشته روژ لب داشته باشه منم پشت کامپییوتر بودم یهو دیدم صدام زده بابا رو نیگاه خوشگل شده تا نیگاه کردم مردم از خنده یه قیافه ی مضحکی واسه باباش درست کرده بود براش تل هم زده بود چهار تا شوید موی باباشو با تل جمع کرده بود جالبه شوهرم حواسش نبود می خواست با این آرایشو و تل به سرش بره خرید ای جاااااااااااانم چه ویاریم می کنه ناز نازی یعنی الان توت فرنگی نیست حالا من نازنینو که باردار بودم انگور هوس کرده بودم بد جور اونم تقریبا اوایل اسفند دیگه اون موقع سرد خونه ایها هم تموم شده علی همه جا رو زیر رو کرد تا از یه مغازه خرید حالا که آورد اصلا از طعمش خوشم نمیومد فرخنده جون توت فرنگی تو فریزر خوشمزه میشه آره والا بیچاره مامان ستایش چشمهای قشنگت قشنگ می بینه فرخنده جونم واقعا باغ زیبا شده بود فدای تو دوست خوبم ملیسا گلی رو خیلی ببوس
بانو
24 آبان 94 12:02
سلام عزیزم خوبی خیلییی وقت بود نبودی هااااا ایشاله هر جا هستی سالم باشین عزیزم مثل همیشه خاطرات گل دخترت عالیییی بس که شیرین مینویسی اون محلم بازیش هم والا ما هم همش در حال آرایش بازی هستیم دوست من آرایشگاه داره چند باری که عروس داشته ما دخترک زرو بردیم دیده حالا هر روز منو بدبخت رو عروس میکنه تاج میزاره برام کلی آرایش میکنه اخر سرم هم باید کلی ژست بگیریم ازمون عکس بگیره عکسا عالیی و پرانرژی و پر زندگی هستن این گل و بلبل وبلاگتون هم عالییییه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام دوست خوب و مهربونم بله یه وقتایی مشغولیات زندگی آنقدر زیاده که فرصت بعضی کارها رو نداری فدای محبتت دوست عزیز به خاطر دعای زیبایت پس چه جالب شما هم این نقشها رو بازی می کنی خواهر منم روزی چند بار مو رنگ می کنم آرایش صورت روم انجام میشه می ترسم آخرش ریشه ی موهام از بین بره و پوستمم خراب شه فدای گل دختر نازت بشم که عاشق این کاراست بده خواهر کلی عکس داری اونم تاج زده و شینیون شده قربونت بشم عزیزم اینا همه نظر لطفته مرسی از حضور گرمت بانوی مهربانم دخمل نازمو خیلی ببوس
الهام
24 آبان 94 22:32
سلام ریحانه جون طلب یک دنیا بخشش برای این که دیر بهتون سر می زنم راستش یک کار چند فوریتی پیش اومده که باید سریع تمومش کنم و بازم شرمنده کلی به حرف های نازنین جون خندیدم والا نسل نازنین جون که سهله در حال حاضر ما هم سر کلاس باید همین ابزار و لاک و آرایش های غلیظ دانش جویان رو نظاره کنیم وگرنه از جهات دیگه علم و ادب و ... تعطیل البته من شک ندارم نسل علیرضا و نازنین علاوه بر رسیدگی به این مسائل به درس ها و ادبشون هم خواهند رسید خب براش خرمالو تهیه کنید دیگه؟!! یالّا!! آهنگ نازنین زهرا رو عشقه علیرضا هم از این کارها می کنه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهام نازنینم این چه حرفیه دوستم اتفاقا منم نگرانت شده بود انگار که عادت کردیم هر شنبه با یه پست جدید از پیک نیک روز جمعتون بیای این شنبه که دیدم آپ نشدی نگرانت شدم الهی که تنت سلامت باشه خواهر برای همیشه انشالله که طرح پژوهشیتم با موفقیت به پایان می رسونی دوست گلم والا یه روزی حرف زدن در مورد این چیزا قباحت داشتت حالا دختر بچه ها مثل نقل و نبات از این چیزا حرف می زنند دانشجوها که دیگه جای خود دارند خواهر گفتم که نسنجیده البته اوایل مهر ماه بود که گفتم دیگه باید خرمالو بخوری هر چند از خرمالو زیاد خوشش نمیاد به خاطر گس شدن دهانش نمی دونم اسم این کارشو حسادت بذارم یا خصومت حالا هر چی تا این حد
الهام
24 آبان 94 22:39
و اما جک رو بگو حالا خوبه علیرضا با جک آشنا نیست ولی با نقاشی ها ما رو کچل کرده! مدام میاد سر وقتم و میگه نقاشی بکش مخصوصا وقتی کار ضروری دارم و جلوی لپ تاپ نشسته ام اصلا به نازنین نمیاد که از یه پسر بترسه چشمتون روشن که داداشتون از کربلا اومده قبول باشه زیارتشون باغ پاییزی هم که خیلی حال میده من عاشقشم عکس های باغ هم خیلی زیبا بود و لذت بردم از دیدن شون آش و جوجه هم نوش جان ونازنینِ عاشق ژست گیری اونم از نوع عروس رو می بوسم
مامان ریحانه
پاسخ
بر خلاف علیرضا نازنین اصلا به نقاشی علاقه نداره در عوض می خواد براش جک و داستان و این چیزا بگم منم موقع خواب واسش این چیزا رو میگم و آخرین جکم همین بود که بیچاره مامان ستایش بی نصیب نموند فدای علیرضا بشم که از فرصتها نهایت استفاده رو واسه نقاشی کشیدن میکنه از پسره نترسید از پرت شدن از پله ها ترسید خیلی از عبور از خیابون و ارتفاع می ترسه ممنون دوست گلم خدا قسمت شما و بنده ی حقیر هم بکنه آرزو به دل زیارتشم واقعا شما هم که دوستدار طبیعتی بایدم عاشق این چیزا باشی واقعا طبیعت در هر فصلی از سال زیباست خصوصا فصل رنگ رنگ پاییز جای شما سبز الهام جونم و ممنون ازز لطف بیکرانت عزیزم علیرضای عزیزمو ببوس
کیان
25 آبان 94 9:44
نازنین جون مطمئنی اونجا پائیزه آخه از بهار ما هم قشنگ تره خیلی با صفا هستش
مامان ریحانه
پاسخ
بله خاله جون پاییزه انارا رو داشته باش البته چون پاییز بود خیلی کم گل بود بهار که غرق گل میشن
مامان کیانا و صدرا
26 آبان 94 17:23
سلام آبجی جونمخوب و خوش و سلامت و سرحالید؟؟؟خدا رو شکر خب میبینم که کلاس اولیها باید به جای کیف و کتاب بعد از این لاک و رژ ببرن کلاسالبته خواهر نصف بر و بچ مدرسه ی ما که شهرستانی هم هستیم از این جور چیزها تو کیفشون هست...کتاب دفترشون یادشون میره ولی رژشون نهخب بگذریم دهه نودی هستن دیگه نازی جونهاعکسها خیلی خوشگلن و نمای پاییزی باغ دایی جان هم زیبا و خاصه....مخصوصا آش و جوجه زغالی هاامیدوارم همیشه سلامتی و نشاط همنشین وجودتون باشه و کلی حال خوب داشته باشید...جمله ام یه خورده انشاش خرابه ولی مفهومش مهمهفدات
مامان ریحانه
پاسخ
با تاخیر زیاد سلام مرضیه جونم مرسی ما خوبیم ممنون دوست گلم آره والا می بینی یادمه راهنمایی و دبیرستان که بودیم به صورت غافلگیر کننده میومدن سر کلاس و از محتویات کیف دانش آموزان با خبر می شدن اگه خدایی ناکرده کسی چیزی ممنوعه داشت حسابش با کرام الکاتبین بود حالا دانش آموزان این دوره تررسی از این چیزا ندارن فدای محبتت عزیزم چشمات قشنگ می بینه جای شما سبز عزیزم اتفاقا هم انشا و هم مفهومش قشنگه دست مریزاد مرضیه بانو و س÷اس از همه لطفی که داشتی بچه های گلتو ببوس
مامان آنیسا
27 آبان 94 8:36
سلام به ریحانه جون عزیزم و نازنین خانوم بلا چقدر خندیدم از کلاس درس معرفی لوازم آرایشی چه باحال میبشه نمره هایی که براساس تعداد لاک داده بشه آنیسا هم هر چقدر که با بچه ها خوب باشه ولی پای حرف زدن در موردشون که بشه حاضر نیست اسمشونو بشنوه همش میگه بگو آنیسا ای خواهر من دیگه میترسم پیشنهاد جدیدی واسه سرگرم کردن آنیسا بهش بدم دیگه مگه ول میکنه آدمو کچل میکنن ولی خداییش جک فیل و مورچه و قدرت حساب کتاب نازنین خیلی باحال بود جیگر عکسای خوشکل نازنین خانوم تو باغ پاییزی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم فدای لب خندونت انشالله که همیشه شاد باشید آره والا راست میگی اگه زمان ما معیار نمره دادن تعداد لاک بود تمام لاکهای شهرمونو پیش خرید می کردم تا لاک بیشتر مساوی بشه با نمره ی بیشتر فدای آنیسا بشم که در شیطنت و بعضی اخلاقا همپای نازنینه والا من که جرات نمیکنم چیزی بگم مثلا بگم پوریا جان میگه چرا به من نگفتی نازنین جان حالا در صورتیه که روزی هزار بار قربون صدقه اش می کنم ما هم با این جک گفتنمون اعصاب مصاب خودمونو ریختیم بهم مگه نازنین ول کن آنیسا هم که کپی برابر اصل نازنینه دیگه قربونش برم آره بچم مفهوم کوچکی بزرگیو خوب فهمید چشم نخوره فدات بشم عزیزم چشماتون قشنگ می بینه مرسی از حضور گرمت آنیسای نازمو خیلی ببوس
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
30 آبان 94 9:59
سلام دلم تنگ شده بود. حرفهای دانش آموز نخبتون را که می خوندم چشمام گرد شد. آفرین به این درک بالای نازنین جون از میوه ها منم خیلی خرمالو دوست دارم به منم بده. الهی فدای دوست شدناش . الهی بگردم شایدم مفهوم بزرگ و کوچیک را فهمیده که این سوالها اینجوری ادامه پیدا کرده. آخ که این مظلومیتها برای من هم پیش میاد وقتی ارسلان هر کاری می خواهد می کنه و من در مرز منفجر شدن هستم یهو میگه مامان بعد با چشمهای حلال شده و لبخندی زیرکانه دل من را به دست میاره که منفجر نشم. بعد هم یه چشمک می زنه که دیگه نمیشه قورتش نداد. الهی فداش شم که خودش از حقش دفاع می کنه دیگه کسی جرأت نمی کنه سر راهش سبز بشه . خوشم آمد دختر باید توی این اجتماع گرگ صفت(بلا نسبت) همینجوری باشه. الهی فدای شغلاش بشم آخه شاید معنیش را نمیفهمه. عکسها عالی بود لذت بردم . واقعا با سلیقه و خوش ذوق هستین. اینا هم برای نازنینم از طرف خودم و بچه ها.
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مرضیه جونم لطف داری عزیزم می بینی خواهر بچه های این دوره زمونه رو حالا زیاد خرمالو دوست نداره ها چون مزش یادش رفته بود گفت نوش جونت تا خرمالو هست ازش بهره ببر خدا نکنه عزیزم نمی دونم شااید اما هر چی که هست بیچاره مامان ستایش آره خوبه اما در مورد نازنین اینطوری نبود از اینکه ÷سره می خواست هلش بده از ÷له ها ÷ایین جیغ می زد خدا کنه که به قول شما بتونه از خودشم دفاع کنه این مورد حق باشماست معنی شغلها رو نمیدونه مرسی مرضیه جونم این از محبتیه که داری خواهر شما هم عزیزای دلمو خیلی ببوس
مامان فاطمه
1 آذر 94 12:59
ریحانه جون سلام خوبین
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فاطمه جوووووووووونم مرسی از احوالپرسیت
زهره مامانی فاطمه
1 آذر 94 15:04
این بوسا جواب بوسه نازنین جونم بود یه سلاااااام پاییزی و خوشرنگ به ریحانه جون عزیزم خوبی عزیزم ببخش این مدت سر نزدم وااااااای چه طراوتی داره عکسای باغ دایی حمید قربونه نازنین جونمو با اون موهای بسته خوشگلش ریحانه جون وقتی مطالبتو میخونم فقط خنده است که میاد رو لبم کلاس آرایش وپیرایششو عشقهههههه خوب حالا خانم معلم شما هم بجای کتاب ودفتر میگفتیدلوازم آرایشتونو در بیارید چه کلاسی شود اون کلاس
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررررسی خاله جووووووووووووووووونم سلام زهره ی مهربونم دوست خوبم این چه حرفیه عزیزم انشالله که حالمامان و بابا خوب شده باشه و از این به بعد روزاتون همه شادی باشه واقعا پاییز هم به اندازه ی بهار زیباست خدا نکنه نمی دونی با چه جیغ و دادی از طرف خانوم موهاشو می بندیم مگه میذاره مرسی زهره جونم نظر لطفته هیچی ددیگه خواهر اگه منم دل به دل خانوم می دادم دنیا گلستان می شد به قول شما چه شود این کلاس ممنونم از حضور گرمت فاطمه جونمو خیلی ببوس
مامان زهرا
2 آذر 94 17:26
سلام ریحانه جون خوبی عزیزم . اول بگم چشمت روشن داداش جونت از کربلا اومده .الهی که بزودی قسمت خودت بشه . آخ خانمی از تاخیر گفتی نمیدونم چرا نمیشه بیایم اینجا .من که محمدسام خوابش خیلی کم شده تا بیداره که هیچ کاری نمیتونم انجام بدم .وقتی هم که خوابه تا به تلگرام ‌و..بقیه برسم .دیگه نمیشه به اینجا برسم .حالا از فرصت استفاده کردم وبالاخره اومدم . ماشالله به نازنین جون .معلم بازی خوبی بود عوض اینکه شما به نازنین یاد بدی اون به شما یاد داد که زمانه عوض شده . وااای ریحانه خیلی خندیدم از اونجایی که نازنین تو مسجد جیغ زده .الحق که راست گفتن ازون نترس که های وهوی داره ..... باغتونم خیلی زیبا وباصفا بود .الهی که همیشه جمعتون گرمو دلتون شاد باشه .
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم واقعا دلتنگت شده بودم خانومی این سیستم درست نشد که شما برامون عکس بذاری بابا یه فکری بکن ممنونم بابت تبریک و دعای خیرت انشالله که به دعای شما دوست عزیز قسمت همه ی مسلمانان آرزو به دل بشه قسمت من هم بشه واقعا دیگه نی نی وبلااگ سوت و کور شده خیلی کم ست می ذارن قسمت پرسش و پاسخ رو که نگو دیگه مثل قبل نیست شاید خیلی ها تو شبکه های دیگه خاطراتشونو می ذارن نمی دونم اما خدا کنه بر گردن چون اینجا یه صفای دیگه ای داره ممنون زهرا جون که وقت گذاشتی آره واهر من هنوز فکر می کردم که زمان خودمونه که جرات نداشتیم حرف این جیزا رو بزنیم آبرومو برد زهرا جون مثل اینایی که خدایی نکرده کسیو از دست داشته باشن جیغ که چه عرض کنم شیون می کشید ممنون عزیزم به خاطر دعای زیبا و قشنگت الهی که برای شما هم همینطور باشه محمد سام عزیزمو ببوس
مامان محمدطاها
3 آذر 94 14:59
سلام ریحانه جون .... چقدر خوب که وبتو آپ کردی و خنده رو لبامون اوردی .... والا ریحانه جون زمونه طوری داره پیش میره که فکر کنم تا موقعی که این وروجکها بخوان برن مدرسه یکی از درساشون طریقه آرایش کردن و شناخت لوازم ارایشی باشه ... قربون این دخمل ناز برم که اینقدر خوش زبونه ولی ریحانه جون بنظر من که یکی از قشنگترین دوران بچه ها همی خوش زبونی و غلط گفتناشونه خدا برات حفظ کنه این فرشته کوچولو رو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مرجان جونم مرسی عزیزم الهی که همیشه لبت خندون باشه به نظر منم همینطوره والا چه زمونه ای شده ازدست این وروجکا خدا نکنه مرجان گلم واقعا همینطوره از بهترین لحظات زندگی به نظر من شیرین زبونی و غلط غلوط حرف زدناشونه سپاس از دعای خیرت دوست عزیزم و همچنین خدا محمد طاها جونو برای شما حفظ کنه
مامان هانیه
4 آذر 94 10:53
سلام ریحانه جون ببخشید که انقدر دیر میام،انقدر با مهدیا وقتم پره که دیگه وقتی برای خودم ندارم هزار ماشاا... چقدر موهای نازنین جون بلندتر و خوشگل تر شده امان از دست بچه های امروزی،باورت نمیشه دخترخاله ی من 4سالشه ولی لوازم ارایشش از همه ی ما بیشتر عکس های باغتونم خیلی قشنگ بود کلی از دیدنشون لذت بردم اش و جوجه هم نوش جونتون این بوووووووووووووسم برای نازنین زهرا جون
مامان ریحانه
پاسخ
سلام هانیه جونم این چه حرفیه عزیزم الهی که همیشه مهدیای گلم شادترین لحظاتو برایت رقم بزنه الهی که تنش سلامت باشه مرسی گلم البته اگه بذاره ببندیم واقعا از دست این وروجکا مرسی عزیزم چشمات قشنگ می بینه جای شما سبز عزیزم این بوسا هم برای خاله هانیه ی مهربون و مهدیای گلم
مهتاب مامان آذین
7 آذر 94 16:45
سلام خانوم گل خوبی عزیزم نازی جونم چطوره خوبه . خیلی دلم براتون تنگیده بود بخدا . آخه چند ماهی نبودم ولی ایشااله ازین به بعد همیشه حاضرم دیگه . جونم برات بگه که آره متاسفانه هممون اینقدر گرفتار شدیم که اصلا متوجه نمیشیم که بله ما هم.... اینقدر بامزه اینجا مینویسی که یهویی میزنم زیر خنده با این دخمل بلا .جالبه که چقدر حرکاتشون شبیه همه . همه شونم عاشق آرایش کردن عروس شدن هستن . امیدوارم گذر زمان ما رو و خاطرات با هم بودنمون رو به دست فراموشی نسپاره دوستتون دارم زیادیییییییییییی
مامان ریحانه
پاسخ
به به سلام دوست عزیزم خوش اومدی به کلبه ی مجازی ما ما هم همینطور انشالله که هر جا هستی سرت به شادی گرم باشه دوست عزیزم انشالله و ما هم لذت ببریم از پستای قشنگت بله متاسفانه همینطوره و این از حضور کمرنگ دوستان مشخصه فدات بشم این نظر لطفتونه اتفاقا من پست جدیدتونو خوندم و چقدر برام جالب بود که بیشتر کارهای آذین جون و نازنین شبیهه هم هست ( انشالله که در اولین فرصت میام پیشتون ) الهی آمین مرسی و من هم همچنین
**مامان ایلیار**
8 آذر 94 17:12
سلاااااااام، ماشالله دخملمون روز به روز خانمتر میشه ها
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم این نظر لطفتونه
کیان
10 آذر 94 9:39
خاله مرسی که وبلاگ منو با دقت میخونی
مامان ریحانه
پاسخ
خواهش می کنم خاله جوووووون
هدیه
10 آذر 94 17:15
سلام مامان خانمی خوب هستین ؟ حال نازنین جان چطوره خوبه انشالله ان شالله همیشه خوش و خرم باشید خیلی باحال بود یا خوندش یاد شیطنت های خودم افتادم که یادش به خیر منم عاشق معلم بازی بودم و حتی آثارش رو دیوار خونمون هستش که با مداد می نوشتم رو دیوارا و یه بار مامان سر اون یه کتک مفصلم بهم زد خونمون رو تازه کچ کاری کرده بودیم هیچی دیگه منم فانتزیام گل کرد و رو دیوار رو نوشتم هیچی مامان بیچارم اینقدر عصبانی شد و یه کتک مفصلم بهم زد عکساتون خیلی عالی بودن و منم خوشم اومد و مخصوصا از عکسایه آسمون و طبیعت
مامان ریحانه
پاسخ
سلام هدیه جون خوبمم خدا رو شکر نازنینم خوبه ممنون از احوالپرسیت سپاس از دعای خیرت پس شما هم رو دیوار خونه حالا نازنین به لطف وایت بردها از نوشتن روی دیوار معافه ممنون از نگاه قشنگت و حضور گرمت
زری
11 آذر 94 0:40
سلام ریحانه جان خوبین عزیزم؟شرمنده که باعث نگرانیت شدم،این مدت سرم حسابی شلوغ بود،ونتونستم بیام نی نی وبلاگ،خیلی خوشحالم که دوستی مثل شمادارم ، نازنین خوشگلموببوس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زری جونم نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی پیام پر مهرتو دیدم حسابی دلم تنگ شده بود و البته نگران این غیبت طولانی انشالله که سرت به شادی گرم بوده خواهر و بیای و از خاطرات خوشت برامون بگی شما هم نازنین خوشگلمو ببوس
زری
11 آذر 94 0:45
این چندوقت که نازنین جونوندیدم ،هزارماشالاخانمی شده،خداحفظش کنه،
مامان ریحانه
پاسخ
فدات بشم زری جون
مامانی
11 آذر 94 11:57
سلام ریحانه جوون خوبی دوست خوبم منم سه ماهی بودکه به وبم سرنزده بودم وواقعا خوب نیست خودم وقتی تاریخ آخرین پستمودیدم که سه ماه گذشته ازاون تاریخ متاثرشدم. واااای خداچه دخملی بزرگ کردیم بایدنازنین جوون معلم میشدند تاانواه رنگهای لاک ورژلب وآموزش می دادند خیلی عکسها قشنگ بودن قربون ژستهای بانمک نازنین جون نوش جوونتون آش وجوجه کباب دوست خوبم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم خدا رو شکر خوبم الان بیشتر مامانای نی نی وبلاگی اینجوری شدن خود من الان باز تقریبا یکماه از آخرین پستم می گذره نمیدونم چی باعث شد که ماها اینجوری بشیم دست خودم درد نکنه با این دختر بزرگ کردنم فکر کن نازنین یه روزی معلم بشه و آموزشهای این چنینی بده به بچه های مردم چشمات قشنگ می بینه عزیزم خدا نکنه جاتون حسابی سبز دوست خوبم ممنون از حضور گرمت
مریم مامان آیدین
11 آذر 94 16:46
سلاااام ریحانه گلممم اولا قصور منو ببخش که انقدر دیر اومدم....راستش داستان هایی داشتین با معضلی به نام خونه....حالا هم ماوووهم مامانم اینا....با هم چه شود... نازنین ناااز من چطوره دوستم واااای...اون قسمت جوک گفتن رو کاااملا تونتم تجسم کنم...خصوصا جوک های نیم ساعته و انتظار قهقهه بعدش و تشبیه فیل به... چقدر وروجکه اخه این دخمل....اون کلاس درسش رو یگو تصور کن دوره ما و اون ترس از معلم همچین چیزی به محلممون میگفتیم که جای دفتر و مداد لوز لب و ریمل و لاک ببریم و رقابت کنیم بعد چرا انتظار داریم این نسل با این همه تفاوت شبیه بچگی ما باشه اخه....اینا ازاد به دنیا اومدن و ازاده هم بزرگ میشن...خدا حفظشون کنه امپراتور کوچولوهارو الهیییی خیلی خیییلی لذت بردم از عکس ها دوستم وااااای اون انارها....اون گل ها....اون دخترگ شیطون و خندون.... چقدر هم اون پالتوی کرم بهش میاد هزااار ماشالا...اسفند فراموش نشه هاااا خیلی ببوسش ریحانه عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلاااااااام مریم جووووونم خواهش می کنم مریم جون این چه حرفیه واقعا نگرانت شدم باور کن پستهایی که میذاری خیلی جذابه برام یه وقتایی شاید فرصت نداشته باشم ولی پستو به واسطه ی گوشی می خونم تا بعد که بیام کامنت بذارم هر روز که میومدم و میدیدم پستی نذاشتی بیشتر نگران میشدم خدا رو شکر که مشکلی نبوده انشالله زود زود میای و برامون تعریف می کنی آنچه اتفاق افتاده خدا رو شکر خوبه ببین چی میکشم من مریم جون تشبیه فیله رو که دیگه نگو هیچی خواهر اگه اینطور میگفتیم که پروندمون زیر بغلمون بود و اخراج واقعا همینطوره که میگی مریم جون ممنونم از دعای قشنگت فدات بشم برای همه ی محبتت ممنون از حضور گرمت آیدین خوشگلمو ببوس
عمه فروغ
11 آذر 94 18:18
سلام ریحانه جون خوبی دوستم؟نازنین گلمون خوبه؟ دلمون برای پست های قشنگتون تنگ شده منتظر پست جدیدتون هستیمنازنین جون رو هم ببوسید شاد و خوش باشید.ایام به کام
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فروغ جونم مرسی خوبم نازنینم خوبه خدا رو شکر فدات بشم این از لطفی که به من داری چشم حتما تو فکرشم شما هم آرشیدا جونو ببوس ممنونم شما هم شاد باشید
مامان نیلوفر
4 دی 94 13:52
.......♥#########♥ .....♥#############♥ ...♥###############♥ ..♥#################♥..................♥###♥ ..♥##################♥..........♥#########♥ ....♥#################♥......♥#############♥ .......♥################♥..♥###############♥ .........♥################♥################♥ ...........♥###############################♥ ..............♥############################♥ ................♥#########################♥ ..................♥######################♥ ....................♥###################♥ ......................♥#################♥ ........................♥##############♥ ...........................♥###########♥ .............................♥#########♥ ...............................♥#######♥ .................................♥#####♥ ...................................♥###♥ .....................................♥#♥ .......................................♥ .......................................♥ .....................................♥ ...................................♥ .................................♥ ..............................♥ ............................♥ .........................♥ ......................♥ ..................♥ .............♥ .........♥ ......♥ ....♥ ......♥......................♥...♥ ..........♥.............♥............♥ ..............♥.....♥...................♥ ...................♥.....................♥ ................♥......♥..............♥ ..............♥.............♥....♥ .............♥ ...........♥ ..........♥ .........♥ .........♥ ..........♥ ..............♥ ...................♥ ..........................♥ ...............................♥ .................................♥ .................................♥ ..............................♥ .........................♥ ..................♥ .............♥ .....♥ ..
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررررررررررسی عزیزززززززززززززززززززززززم
aylar
6 دی 94 10:17
سلام خوشحال میشم به من هم سر بزنید و در کانال تلگرام و پیج اینستاگرامم عضو بشید فعالیتم در زمینه ی طراحی تم تولد،بروشور،تقویم و... برای کودکان و بزرگسالان هست در ضمن ارتباط از طریق وبلاگم هم امکان پذیره channel: @aylardesign موفق باشید