نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

دخترکم چه زود بزرگ شد

1394/1/31 19:39
نویسنده : مامان ریحانه
3,741 بازدید
اشتراک گذاری

 

 ای عشق زمینی ای مهر درونی

ای همه بهونم ای چراغ خونم

دوست دارم عاشقونه برات بخونم

ای تمام هستی

زندگی با تو قشنگه 

زندگی با تو قشنگه ....  

و در ادامه...       

 

دنیای تو دنیای شیرینیست ،دنیایی بی چون و چرا ،دنیای شادیهای کودکانه پس شاد باش و شاد بمان کودک من و زیباترین و قشنگترین لحظات را از آن خود کن که دیگر برگشتی نیست بر زمان از دست رفته...

پس دریاب لحظات زیبای کودکیت را ......... زمامدار کوچک دنیای کودکی

باز میخواهم از تو بنویسم تویی که حرفهایت را بی غل  و غش بر زبان میرانی و اگر احساس کنی که سخنت خاطرم را رنجانده مرهمش را تنها بوسه ای میدانی بر گونه ی من  و چه مرهمیست این مرهم ....

پس با من همراه باش تا بگویم باز از جریانات زندگی تو

و القصه اینکه نازنین خانوم ما کمابیش داره حرفهای گنده گنده ای میزنه که گاهی مواقع شاخی بر روی سر ما پدیدار میشه از جمله اینکه اواخر سال 93 بود که گهگاهی آسمان ابری میشد و بارونی میبارید لباسها رو از رو بند جمع کرده بودم و اومدم تو اتاق تا جابجاشون کنم احساس کردم بعضی از اونا نم داره بخاری روی شمع بود من لباسا رو گذاشتم تا نمش گرفته بشه و لباس نازنین که خشک بود داخل سبد مونده بود نازنین خانوم که تا اون موقع خواب بود یهو از خواب بیدار شد و گفت چکار میکنی گفتم دارم لباسا رو خشک میکنم یه دفعه لباسشو از تو سبد آورد بیرون و گفت ای نااااااااامرد لباس منو خشک نمیکنی منو میگی هنوز هاج و واج بودم از نامرد گفتنش که دیدم باز میگه مرد گنده خجالت نمیکشه لباس منو خشک نمیکنه زود باش  لباسمو خشک کن منو میگی هاااااااااتعجبتعجب و بعد حالا نخند و کی بخند ( نامرد گفتنش و مرد گندش تحت تاثیر یه فیلمه که الان جریان اونم واستون میگم

قبل از عید بود آخرای شب شبکه 3 فیلمهای سینمایی نشون میداد اونشب زد و فیلم خروس  جنگی و برا چندمین بار نشون داد من که خسته بودم خوابم برد یهو از خواب بلند شدم دیدم تیتراژ آخر فیلمو داره پخش میکنه نازنینم همونطور که نشسته بود بدون کمترین حرکتی صاف و قشنگ چهار زانو زده بود و زل زده بود به تی وی بعد من خوابالود خواب آلود گفتم  نازنین چکار میکنی گفت هیچی سیلمه ( منظور فیلمه )تموم شد دارم تلویزیونو خاموش  میکنم عااااااااااااقا نگاه به ساعت کردم دیدم سه و نیمه گفتم آخه بچه تا الان تو بیدار بودی گفت مامان سیلمش خیلی قشنگ بود اینو گفت و از هوش رفت فرداش هی میگفت من بازم میخوام این فیلم رو ببینم منم اونو دانلود کردم خواهری که شما باشی از اون روزی که این فیلم دانلود شده تا الان 50 بار اونو دیده من بیچاره و پوریا طفلی همه ی دیالوگا رو از حفظیم تازه میاد میگه پوریا تو محمود باش منم مریم از شانس بچه ها تو فیلم اسمشون ریحانه و علیه اسمهای من و آقای همسر منم خودمو شیرین میکنم میگم نازنین منم ریحانه باشم دخترشون میگه نه مرد گنده تو میخوای کوچولو باشی تو طیبه باش ( اون مستخدم رو میگه نقششم شهربانو موسوی بازی میکنه منو میگی دچار چنان تخریب شخصیتی میشم که هیچ استامینوفن و ژلوفنی چاره شو نمیکنه خندونک)

خالم اینا اومده بودن عید دیدنی خونه ی مامانم اسم خالم مریمه یه نوه هم داره به اسم سها بعد دختر خالم به سها میگفته من نازنین و دوست دارم نازنین نازه خانومه سها هم میگفته نه نازنین بده یکی دو روز بعد داشتم نماز میخوندم دیدم به دختر داداشم فاطمه که 10 سالشه میگه یه خاله سکینه ای اومده بود خونه عزیز جون یه بچه داشتن اسمش سما بود( با فتحه روی سین بخونید) سماهه میگفت نازنین بده ( والا موندم خاله سکینه رو از کجا آورده بود ) بعد چند روز دیگه ما رفته بودیم بازدید عید خونه ی خالم اتفاقا سها اونجا یه دوچرخه داشت اومدیم بیرون نازنین میگه مامان دوچرخه ی سماقو دیدی منو میگی منفجر شدم از خنده گفتم اونجا که میگی خاله سکینه الانم که میگی سماق و بعد دوباره بحث چلوندن و این حرفا بغلبغلبغل

و همچنین دوستان ما هر چی قاشق های چایخوری که مادرمون واسه جهیزیمون گذاشته بود و میاریم دم دست یه جورایی گم و گور میشه فکر کنم میره تو سبد تفاله گیر و بعدشم دیگه آره دیگه ما هم از ترس اینکه دیگه اموالمون خوراک سطل زباله نشه قاشق کوچیک نیاوردیم دم دست یه شب نازنین میخواست خامه بخوره گیر داده بود قاشق کوچیک میخوام منم قاشق داخل شیشه چاییو برداشتم بهش دادم یه دفعه در کمال ناباوری بهم میگه ای بی حیا قاشق و گذاشتی تو چایی به من میگی قاشق نداریم بعدشم افتخار داده و گفته خیلی بی تربیتی دوستان کم کم خیلی دارم دچار تخریب شخصیتی میشم من نمیدونم یه قاشق از ظرف چایی برداشتن چه ربطی به بی تربیتی و بی حیایی من داره متفکرمتفکر

یه اتفاق بدی که بیفته با دست میزنه رو دستش میگه خاک به سرم نکنم مادر نگفتم اینکارو نکن بعنی تو همه دنیامی این جور موقعها میخوام بخورمت خوشمزه

روز مادر بهش گفتم یه زنگم بزن خاله بهش بگو روزت مباااااارک گفته نمیخوام مگه روز خالم هست گفتم آره مامان باز سر حرف خودش و بالاخره زنگ نزده هفته ی بعدش زنگ زده به خاله میگه روزت مباااااااااارک خاله گفته زحمت کشیدی خاله جون تازه یادت اومده گفته اون روزی که روزتو نبود روز مامانم بود فقط خندونک

داشته پاستیل میخورده اومده میگه مامان کاستیل میخوری خنده نمی دونید چه ذوقی کردم از اینکه دوباره یه کلمه رو اشتباه گفت انقدر گفتم نازنین یبار دیگه بگو که آخر بچه صحیح کلمه رو یاد گرفت خندونک

تو خونه تکونی عید اومده میگه گشنمه گفتم شام هنوز آماده نیست بیا حلوا شکری بخور تا شام آماده بشه اومده میگه حلوا خوردم این که منو گشنه نکرد هنوز گشنمه ( منظور سیر کردنه ) یا اینکه یبار دیگه اومده میگه گشنمه شیرینی نخودچی دادم بعد از اینکه خورده میگه شیرینی نخودچی که منو سیر نمیکنه تعجب

عینک آفتابی منو زده میگم خانوم عینک زدی میگه خانوم چشمام یه کم تیز میبینه عینک زدم خوب بشه ( منظور اینکه چشمام ضعیفه خندونک)

و بازی جدیدش اینه که من نی نی کوچولو بشم و نازنین مامان و چه ماجراهایی داریم ما دو تا باهم کچل

و از دیگر خرده فرمایشاتی که به ما میکنن لاک بزن لوژ لب بزن بیا بیرون بگن مامان نازنین چه خوشگله خندونک

میگم برا عروسی دایی میخوام برات لباس عروس بخرم میگه کفش تق تقی هم میخری میگم خوب باشه میخرم بعد میگه حالا عروس شدم کی دوماد باشه میگم خوب سامان دوماد بشه ( پسر دایی  نازنین با 3 سال و نیم سن  ) میگه نه صابر دومادم بشه ( بازم پسر دایی نازنین با 14 سال سن ( حالا خداییش بگید کی بی حیاست)خندونک

خدا نکنه یه آهنگیو پوریا براش یبار بذاره همچین تا آخرشو میخونه برات حالا بهش بگو بیا یه سوره از قرآن بهت یاد بدم هم رو غلط غلوط میگه خنده

همسرم نبوده گفتم نازنین بابایی کجاست گفته نمیدونم شاهد رفته بیرون شاهدم نرفته  ( منظور شایده )یعنی من باور نمیکنم که این همون نازنین کوچولوه که وقتی ازش می پرسیدیم اسمت چیه میگفت نانا حالا همچین گنده گنده حرف میزنه خدایا اصلا نمیخوام باور کنم جوجوم انقدر زود بزرگ شد

 

داشتیم دکتر بازی میکردیم گفته آخ آخ تب داری گفتم تبم چنددرجه است گفته دو طبقه بالا تره تبت خیلی خطرناکهخنده                                                     واینکه  در اواخر هفته باز سفری به کاشان داریم به قصد رفتن به مهمانی خونه ی خاله معصومه ی خودم که انشالله با گزارشی از این سفر باز در خدمت خواهم بود

 

و در ادامه عکسهایی از دو شب پیش نازنین در خانه ی کودک بازم برای عکس انداختن همکاری نکرد غمگین

 

 

 

 

نظرات (52)

مامان راحله
31 فروردین 94 22:52
عجب دختری معلومه مثل مامانش خیلی حرف میزنه شوخی کردم گلم از طرف من ببوسش این شیرین زبونو
مامان ریحانه
پاسخ
آره راحله جون خیلی بلا شده مرسی عزیزم شما هم بهار نازمو ببوووووووووووووووووس
مامان راحله
31 فروردین 94 22:53
مامان راحله
31 فروردین 94 22:54
ان شالله خدا برات حفظش کنه تا همیشه حرفای گنده گنده بزنه الان که اینجوری ان .. خدا آخر عاقبت ما رو به خیر کنه
مامان ریحانه
پاسخ
ممنونم عزیزم از دعای خیرت بابا اینا رو دست ما بلند میشن
عمه فروغ
31 فروردین 94 22:56
سلام ریحانه جون ای جوووووووونم به دخترک بلا و شیرین زبون بچه ها در یک چشم بر هم زدنی بزرگ میشند و فقط خاطراتشون میمونه ان شاا.. که از روزهای کودکیت بهترین استفاده رو بکنی نازنین جونم ان شاا.. که سفر بهتون حسابی خوش بگذره و با کلی خاطره خوب برگردید.سفرتون بی خطر
مامان ریحانه
پاسخ
بازم لطف کردی فروغ جونم واقعا همینطوریه که میگی عززززززززززززززیزم و ممنون از دعای قشنگت
مامان محمدطاها
31 فروردین 94 23:26
قربون نازنین خانم خودم بشم که اینقد خوش زبونه ریحانه جون بزرگ شدن بچه ها لذت زیادی داره مخصوصا وقتی میبینی که روز به روز درکشون نصبت به دنیای اطراف بالاتر میره ، ولی نمیدونم چرا یه دلتنگی بزرگه ... من که خیلی موقع ها دلم واسه غلط غلوط گفتن های محمد طاها دلم تنگ میشه حتی گاهی ازش میخوام که کلمه ای رو که قبلا اشتباه تلفظ میکرد رو دوباره تکرار کنه ... منم با گفتنش کلی ذوق میکنم ولی یه جورایی هم دلم میگیره ولی بهر حال اینم جزعی از زندگیه ... راستی الهی برات بمیرم که تب دوطبقه بالاتره رو کردی
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه مرجان حون آره عزیزم به نظر منم خیلی زود گذشت پس بهتره بهترین استفاده رو از این روزا ببریم و نگیم هنوز فرصت داریم چرا که ناگاه که خیلی زود دیر می شود میبینی مرجان جون چقدر تب دارم خوبه تا حالا تشنج نشدم مرسی از حضورت مرجان عزیز ببوووووووووووس محمد طاهای نازو
مامان ندا
1 اردیبهشت 94 0:06
قربونش بشم عسسسسلمو..وااااای خدا.. چقدر این عکسش نازه..و شیرین زبونیهای فسقل خانوم که دل همه رو برده.. کللللللی از حرفای قلمبه سلمبه ی نازنین جون خندیدم ایشاا.. که همیشه سلامت باشید و ایشاا... سفر بسییییار خوشی داشته باشید ببوووووس نازنین جونم مححححححکم
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه ندا جونم نظر لطفته عززززززززیزم انشالله که خواهر زندگیت پر از خنده باشه و غم توش جایی نداشته باشه مرسی ندا جونم از دعای خیرت ممنون خاله جونم شما هم صاینا جونو خیلی ببووووووووووووس
مامان روژینا
1 اردیبهشت 94 8:27
الهی خاله فداش بشهآخ که چقد کیف میکنم این پستاتو میخونم ریحانه جونکلی می خندمو نازنین و ناز میکنم باورت نمیشه من اصلا حوصله خوندن یه متن دو سه خطی رو ندام ولی پستای تورو همیشه تا آخر می خونم از بس دوست دارم شیرین کاریهای این جیگر طلاخدا حفظش کنه برات عزیزمچن روز پیش روژینا داشت شیطونی میکرد موهاشم که تقریبا مدل موهای نازنینه! ناخودآگاه یاد نازنین و وروجک بازیهاش افتادم و کلی خندم گرفت.مخصوصا این عکس بالایی پست ثابتشدوستتون دارم مواظب خودتون باشین
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه ریحانه جونم لطف داری عززززززززززیزم واااااااای شرمنده که پستام طولانیه آخه ریحانه جون ننویسمم یادم میره و اینکه ممنون که وقت گرانبهات و میذاری و پستامو میخونی خیلی خیلی لطف میکنی آره جالبه مدل موهای دو تا وروجک یه شکله میگم بچه های شیطون شیطنت از چشماشون میباره منم شما را دوست دارم ددوست خوبم ممنون از حضورت گرمت گل دخترمونو ببوووووووووس
مهتاب مامان اشکان
1 اردیبهشت 94 8:33
سلام ریحانه جونم.خوبید؟شرمنده که دیر دیر میام.واقعیتش سرم خیلی شلوغ میشه این روزها،حتی نتونستم پست هم بذارم. میگم این دخترکوچولوی ما چقدر شیرین زبون شده و به قول مامانی حرفهای گنده گنده میزنه ، الهی فداش بشممممممممم من الهی قربون دوماد انتخاب کردنش ، مامانی راست میگه دیگه دوماد کوچولو به درد نمیخوره که 6 سال دیگه این نازنین خانوم دیدی گفت میخوام شوهر کنم اونموقع دوماد حداقل باید نوزده بیست سال داشته باشه یا نه مامانی ببوس لپهای خوشگل نازنین خانومو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهتاب جونم دلم خیلی واست تنگ شده بود خوشحالم که اومدی لطف داری خاله مهتاب مهربون خدا نکنه اوا راست میگی مهتاب جون خواهر چیکار کنم جهیزیه براش نگرفتم با این دختر هولمون فدات بشم عزیزم شما هم آقا اشکان گلمو ببووووووووووووووس
سما مامان مرسانا
1 اردیبهشت 94 10:02
سلام عزيزم خوبى؟نازى خوبه؟عجبا چه حرفايى نازنين از تو بعيده بى حيا و مرد گنده واااااا قربون سيلم گفتنت نازى جوناوووووووه ساعت 3.30اصلا كار درستى نيست نازى بايد زود بخوابى خخخخخخخخ اسم منم كه گفته سما من انقدر از حلوا شكرى بدم مياد واااى به اين بچه چى بايد بدى تا سيرشه؟؟؟؟ريحانه چقدر ميرى كاشانهر ماه ميرى نه؟؟؟؟ چه عكس هاى قشنگى بووووووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جونم مرسی عزیزم خوبیم ما البته بیشتر اینا تحت تاثیر این فیلم و سریالاست آخر خلاف من یه بی تربیته که اونم خیلی عصبانیم کنه بهش میگم خدا نکنه سما جون منم خیلی ناراحتم از دیر خوابیدن این وروجک اتفاقا وقتی میگفت سما یاد تو افتادم منم زیاد دوست ندارم اصلا هم نمی خریم مامانم و خواهرم بهمون میدن و همش بهم سفارش میکنن که بخور کنجد داره کنجدم کلسیم داره برا استخونات خوبه ولی کی گوش میده چون نازنین غذا رو فقط برنج میدونه هر موقع مناسبتی پیش بیاد زودتر میریم البته مناسبتای اصلی مثل الان که مهمونی دعوتیم اگه بخوایم برا هر مناسبتی بریم باید هر روز کاشان باشیم مرررررررررسی سما جونم بچه ها رو ببووووووووووس
مامان ِ یسنا
1 اردیبهشت 94 10:15
سلام ریحانه جونم دوست خوبم خوبی عزیزم؟ من عاشق غلط غلوط حرف زدناشونم و دوست هم ندارم صحیحشو یاد بگیره و معمولا یادش نمیدم بله خواهر همچین مادری هستم من چه زست خوشگلی گرفته تو عکس اولی ...اونوقت هی بگو همکاری نمیکنه.. والا به خدا قربونش برم با این حرفای گنده منده اش ای خواهر از تخریب شخصیت نگو که... اینا که خوبه ... دیروز همسری میگفت شب قبل موقع خواب یسنا بهش گفته : من مامانو دوست ندارم ، مامان همش عصبانیه ای بشکنه این دست که نمک نداره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزززززززززززیزم مرسی مهربونم یه وقتی که منم با زبون کودکانه با نازنین حرف میزنم همچین ضایعم میکنه میگه اینی که گفتی اشتباهه این درسته و درستشو برام میگه اصلا نمیخوام باور کنم بزرگ شدنشو ای خواهر این عکس تابستونشه رفته بودیم شاه عبدالعظیم پوریا ازش گرفته اون موقعها خوب همکاری میکرد ولی خالا از عکسای خونه ی کودکش معلومه هر وقت رفتم ازش عکس بگیرم سریع سرش اونوری کرد خدا نکنه خاله جون آره والا اینا خوب بلدن چه جوری یبار مارو ببرن تو آسمون یبار همچین پرتمون کنن رو زمین من که موندم از این وروجکا
مامان ِ یسنا
1 اردیبهشت 94 10:32
سماق؟؟ سکینه؟؟ دقیقا درکت میکنم بازی نی نی و مامانو ... قربونش برم که اینقد شیرین عسله ... کفش تق تقی یادت نره حتما بخریااااا گفته باشم سفر خوش ... اول حسابی بچلونش خانوم دکترو بعد ببوسش جای من
مامان ریحانه
پاسخ
یعنی این حرفاشون و اشتباهاتشون که اختیاری نیست دل آدم میبره خاله مریم من شده خاله سکینه وای فکم درد میگیره از بس تغییر صدا میدم مموندم این دوبلورای بیچاره چکار میکنند خدا نکنه عزیزم اصلا از کفشای تق تقی و لباسای عج وجق واسه بچه خوشم نمیاد همیشه دوست دارم بچه تیپش اسپرت باشه مرررررررررررررسی عزیزم از دعای خیرت به نازنین لطف داری یسنا جونمو خیلی خیلی ببووووووووووس
مامان ِ یسنا
1 اردیبهشت 94 10:35
همسری تو مجردیش یکی دوبار اومده کاشون بعد ازدواجمون هم هر بار که برنامه میچیدیم کنسل میشد یا مسیر سفر عوض میشد به یه استان دیگه... اگه مشکلی پیش نیاد امسال برناممون جدیه .حالا ببینیم خدا چی میخواد
مامان ریحانه
پاسخ
حالا آقای همسر از شهر ما خوشش اومده یا نه انشالله که قسمت میشه و بعد بیام بپرسم از شهر ما خوشتون اومده یانه انشالله که سفر خوشی داشته باشید عزیزم ممنون از حضور گرمت می بوسمت عزیزم
مامان مهراد
1 اردیبهشت 94 11:04
ماشاله به این همه شیرین زبونی .... من هم عاشق این غلط غلوط حرف زدن ها هستم و گاهی اینقدر که میگم دوباره بگو... تلفظ صحیح رو یاد میگیره. بچه های این دوره زمونه خیلی پیشرفته اند. ما تا 20 سالگی حرف از خواستگار و شوهر میومد عین رنگین کمون میشدیم. به پدر و مادرمون هم تو نمیگفتیم.... اما امان از دست این بچه ها. خوبه الان کوچیک هستن. بزرگتر بشن چی میخوان بشن ، خدا داند... خدا یا خودت به فریاد ما والدین برس.
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررسی مهری جونم من یه وقتایی با نازنین به زبون کودکانه حرف میزنم مامانم میگه مادر با بچه درست صحبت کن تا یاد بگیره منم میگم مامان همیشه که اشتباه نمیگه آخرش درست حرف میزنه بذار الان با حرف زدنش ذوق کنم آره واقعا مهری جون من یه بار برام خواستگار اومده بود بابام داشت در موردش صحبت میکرد انقدر رنگ به رنگ شدم و سرم هم تازه پایین بود بچه ها از الان نوع شوهرم معلوم میکنن هیچی دیگه خواهر یه فرزند سالاری میشه که بیا و ببین
مامان مهراد
1 اردیبهشت 94 11:06
دوستون داریم. خیلی جالب بود.
مامان ریحانه
پاسخ
منم شما رو دوست دارم دنیا دنیا ممنون مهری جونم
زهره مامانی فاطمه
1 اردیبهشت 94 11:17
سلام ریحانه جونم بیا خصوصی
مامان ریحانه
پاسخ
چشم زهره جون
زهره مامانی فاطمه
1 اردیبهشت 94 11:45
ای جان نازنین شیرین زبون چه جالبه که بجای حرف پ از ک استفاده میکنه حالا فاطمه اصلا ک وگ رو نمیتونه بگه یعنی میخواد بگه کباب میگه تباب به کلاغ هم میگه تلاق. ریحانه جون چه نقشی بهت داده توی فیلم دخترت منم وقتی به این فکر میکنم که فاطمه چقدر زود بزرگ شد اینکه سال دیگه باید بره پیش دبستانی احساس میکنم کودکانه هایش خیلی کم بود بازم خداروشکر ایشااله که با تن سالم وشاد بزرگ بشن ما فقط همینو میخوایم. خواهر من هم این روزها کودکی شده ام برای فاطمه کودک که چه عرض کنم بقول خودش نی نی باید بشویم .مدل نی نیی بخندیم ، گریه کنیم غذا بخواریم خلاصه اوضاعی داریم عجیب پس هم دردیم باهم بههههههههه کاشـــــــان سلام منو برسون به شهرت بوس برای نازنین عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
نمی دونی زهره جون من عاااااااااااااااااااشق این غلط غلوطام یعنی نازنینو میگیرم انقدر بوسش میکنم ای جاااااااااانم فدای فاطمه جون بشم با این فرهنگ لغاتش تباب تلاق عززززززززززیزم آره خواهر میبینی دستم نمک نداره آخرم نقشم شد نقش مستخدم تو فیلم وای زهره جون بازی نی نی و مامانو یادم نیاره که فکم درد اومده از بس تغیر صدا دادم و به زبونه نینیها حرف میزنم به قول تو گریه میکنم یه وقتایی اطرافیان کلی میخندن از نقشم چکار کنیم خواهر همیشه که بچه نمیمونن یه روزی دلمون تنگ میشه برای یه ثانیه از این روزها بله عزیزم مهمونی دعوتیم خوشحالم که از شهرمون خوشت اومده امیدوارم باز قسمت بشه و تشریف بیارید به شهرمون
مامان فرخنده
1 اردیبهشت 94 12:27
اي جانم نازنين جون با اون حرف زدن خوشگلت يعني بيچاره خالش بايد چند بار توسط اين وروجك ضايع بشه ميگه اون روز فقط روز مامان ريحانه بوده شاهد رفته بيرون،كاستيل،دوطبقه تب، ريحانه جون خدا برات حفظش كنه وتا ميتونه اين جور حرفهاي قشنگ بزنه وماهم يه دل سير بخنديم
مامان ریحانه
پاسخ
بیچاره خاله ایی که اینهمه وروجکو دوست داره به قول دختر خواهرم میگه خاله انقدر که مامانم قربون صدقه ی نازنین میکنه قربون صدقه ی من نکرده میگم نازنین و ملیسا جون دارن تو شیرین زبونی از هم سبقت میگیرن خداییش فرخنده جون ملیسای نازتم خیلی شیرین زبونه خدا برات حفظش کنه خواهر شیرین عسلتو
♥ نیکتا ♥
1 اردیبهشت 94 12:58
_______________¶¶¶¶¶¶ __________¶¶¶¶¶¶¶¶__¶¶ _____¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶ _¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ [█]¶¶¶¶¶ ____¶¶¶¶¶ [█] ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶ _____¶¶¶¶¶¶¶`▼´¶¶¶¶¶¶ ______¶¶¶¶¶¶¶·♥·¶¶¶¶¶ __¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤¶¶¶¶¶¶¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤ __¶¶¶¶¶’¤’¤’¤’¤’¤I T.’¤’¤’¤’¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤’¤¶¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶____ ¶¶¶¶¶’¤’¤’¤’¤’¶¶¶¶¶____ ¶¶ ¶¶_____ ¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶____¶¶ _¶¶___¶¶¶¶¶________¶¶¶¶___¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶___________¶¶¶¶¶¶ (♥)¤ª˜¨¨¨¨˜ª¤(♥)¤ª˜¨¨¨¨˜ª¤(♥) سلام وبتون خیلی عالیه راستی به منم سر بزنید اگر با تبادل لینک موافقید ، حتمـــــــــــــــــــــــا خبر بدید تا لینکتون کنم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم لطف داری شما چشم حتما شما رو لینک میکنم
زری
1 اردیبهشت 94 14:26
سلام ریحانه جان ماشالابه این شیرین زبونی نازگل خانم واقعابچه هاخیلی زودبزرگ میشن ومن فکرمیکنم بچه هاتا۷سالگی شیرین هستن وبعدش دیگه واقعابزرگ میشن نازنین نازوخوشگلموببوس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خاله زری مهربون شما لطف دارید درسته همینطوره به نظر منم بچه ها رو تا سن مدرسه میتونی بچلونی و به کارهاشون بخندی بعد از اون اگه ما هم بخواهیم اینکارو بکنیم اونا اجازه نمیدن مرسی مهربونم شما هم نازنین خوشگلمو ببووووووووووووس
مامان زهرا
1 اردیبهشت 94 16:18
سلام ریحانه جان .خوبی عزیزم . ماشالله به نازنین جون ، تا ساعت ۳بیدار بوده فیلم میدیده خداییش خروس جنگی فیلم قشنگیه منم هربار پخش کردن دیدم .. امیررضام که کوچیک بود از هر فیلمی خوشش میومد هزاربار میدید تا اون فیلم یا سی دی خراب میشد . یه کارتون داشت به اسم شتر سخنگو .اونقدر قشنگ بود روزی چند بار میشستیم باهم میدیدیم .اولش غر میزنم که بسه .ولی به جاهای قشنگش که می رسید همراهش بودم ..ولی محمدسام به هیچی علاقه نداره فقط موبایلم دستش باشه دیگه هیچی نمیخواد . خانمی چرا به عروس خانم پیشنهاد خوب نمیدی خوب بچم راست میگه دوماد کوچیک نمیخواد دلش یه دوماد بزرگ میخواد . کاشون خوش بگذره .نازنینمو ببوس .
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم مرسی عزیزم آره واقعا تا سه و نیم بیدار بود حالا نازنین به کارتن علاقه نداره بیشتر این فیلم سینمایی های بزرگسالانو دوست داره پوریا هم مثل امیر رضا جون بود انقدر سی دی گارفیلدو مردعنکبوتیو میذاشت مکه خواهر شبا خوابشونو میدیدم چه دنیایی دارن این بچه ها فدای محمد سام کوچولو بشم من راستی زهرا جون چرا یه پست از محمد سام نمیذاری دلمون واسش تنگ شده وروجکو خواهر 11 سال اختلاف سنی وااااااای خیلی زیاده اتفاقا انقدر این پسر داداشم نازنینو دوست داره نازنین که کوچیک بود بغل هیچکی نمیرفت غیر از این پسر داداشم اصلا یه حس خاصی داشت نسبت بهش الانم بهش میگم تو کاشون دلت برا کی بیشتر تنگ میشه میگه برا صابر مرسی زهرا جون محمد سام کوچولومو ببووووووووووووووس
فروشگاه اینترنتی لم مارکت
1 اردیبهشت 94 17:11
سلام یه خبر بینظیر برای شمایی که دوست دارین برای کوچولوتون اسباب بازی یا وسایل ورزشی و یا لوازم التحریر بخرین. ما تو سایتمون کلی محصول برای کوچولوی خوشگلتون داریم مثل لگو، ماشین کنترلی، هلیکوپتر کنترل از راه دور، فوتبال دستی، آیس هاکی، فیگور حیوانات، مداد رنگی های مختلف، مایو، ست آشپزی دخترونه، ست پزشکی،خمیر بازی،هواپیما، خمیر بازی و ..... . قیمت محصولاتمون هم اونقدر پایینه که حتی اگه هزینه ارسال رو هم حساب کنید بازم براتون ارزون تر از قلب بازار بزرگ تهران در میاد. همه محصولاتمون هم 7 روز ضمانت تعویض بی چون و چرا داره. یعنی اگه محصول اون چیزی نبود که فکر می کردید می تونید برامون پس بفرستین. همه محصولات هم برای دوستای تهرانی تو کمتر از 24ساعت ارسال میشه و برای دوستای شهرستانی هم 2الی 3 روز کاری طول میکشه تا پست بیاره دم در منزلشون. نگاه کردنش که خرجی نداره. یه سر به سایتمون بزنین. منتظرتونیم. www.lammarket.ir
الهه مامان مبین
1 اردیبهشت 94 17:43
سلام عزیزممممممممممممممممممممممم سلام دخمل نازم وای دوستم منم عاشق این فیلمم ... خیلی دوسش دارم ای قربون اون دیالوگ گفتنت بعضی اوقات این فیلم ها اثر مخربی روی کلمات بچه ها میذاره متاسفانه مبین من گاهی اوقات حرفایی میزنه که من همش کر میکنم اینو از کجا یاد گرفته دیشب ساعت 2 از بیرون اومدیم ... رفته توی راهرو بلند بلند حرف میزنه ... باباش میگه بیا تو پسرن نصفه شبه مردم خوابند ... به باباش میگه : مگه مردم آدم نیستند الان میخوابند .... آدما که الان نمیخوابند ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهههههههههه جونم سلام خاله ی مهربونم حالا باور میکنی الهه جون منم وقتی برا نازنین میذارم خودمم خوشم میاد هر چند دفعه که میبینم فقط پوریا غر میزنه بله متاسفانه دقت کردم گاهی مواقع نازنین حرفهایی ممیزنه مکه اصلا در خانه ی ما کاربردی نداره بعد میبینم که از فلان فیلمو و سریال یاد گرفته ای جاااااانم فدای مبین جونم بشم با اینهمه شیرین زبونی قربون استدلالش از مردم
الهه مامان مبین
1 اردیبهشت 94 17:44
شیرین زبونیات قربون خاله سکینه گفتنت قربون عزیزم خاله فدات بشه عکسات خیلی ناز بودند عزیزمممممممممممممممممممممممممممممممممممم
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه خاله الهه ی مهربون خالهه اگه بفهمه خاله سکینه شده مرسی خاله جون لطف داری دوست دارم عززززززززززززیزم
مامان منصوره
1 اردیبهشت 94 18:15
سلام عزیزم.چه شیرین زبون وای من میخوام بخورمش چقدر شیرین حرف میزنه .ببوسش گل دختری رو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام دوست خوبم شما لطف داری ماشالله به شیرین زبونیهای آوا جون شما هم یک فرشته ی ناز دارید خدا براتون حفظش کنه مرسی عزیزم از حضور گرمت ببووووووووووووووس آوا جونو
مامان مهدیه
1 اردیبهشت 94 22:17
سلام ریحانه جون ای جوووووووونم به دخترک بلا و شیرین زبون. خدا همیشه حفظش کنه همیشه به گردش و تفریح
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهدیه جون لطف داری عزیزم مرسی خواهر شما هم همیشه شاد باشید ببوووووووووس الیار جونو
مامان مبینا
1 اردیبهشت 94 23:49
چ جیگریه این نازنین بانو با اون حرفای با مزه اش ریحانه عزیز بدون تعارف میگم پستای وبلاگت رو خیلی دوست دارم وهر بار ک میام کلی میخندم
مامان ریحانه
پاسخ
چقدر شما لطف داری خاله ی مهربون عزیزم من لایق اینهمه تعریف شما نیستم امیدوارم که همیشه بتونم دلی رو شاد و لبی رو خندون کنم
مامان مبینا
1 اردیبهشت 94 23:53
ریحانه عزیز بچها خیلی شرینن الان مبینای ما مثل طوطی وما هر کاری میکنیم اون بلافاصه تکرارش میکنه نمیدونی چقد اون لحظه با نمک میشه من قربون نازنین بشم با اون حرفای گنده گندش بوووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
خواهر قدر این لحظات و بدون و تا میتونی به واسطه ی فیلم ثبتش کن چرا که زمان بر نمیگردو افسوس لحظات از دست رفته رو میخوری خدا نکنه عزیزم بووووووووووووووووس برای مبینای عسل و شیرین زبون
الهام مامان علیرضا
2 اردیبهشت 94 0:33
سلام ریحانه جون چه حرف های گنده ای می زنه نازنین جون نامرد و مرد گنده و.... اتفاقا منم برای چندمین بار همون شب خروس جنگی رو دیدم و تقسیم نقشش هم خیلی جالبه خب لابد سماق بوده که نازنین جون میگه سماق حرف حرف نازنین جونه الهی! بی تربیت و بی حیا! تازه اگه مهد بره که خیلی بیشتر می آموزه! کاستیل و روز خاله هم جالب بود واقعا خلاقیت در نازنین جون بیداد می کنه بچه مون به دنبال داماده دیگه بذارید راحت باشه کلی به شاهد خندیدم! خیلی با نمکه ایشالا سفر خوبی داشته باشید عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهام جونم میبینی خواهر ما را به چشم جنس مذکر میبینه نامرد ، مرد گنده حالا باور میکنی هر دفعه که نازنین تکرارش میکنه منم خوشم میاد خیلی قشنگ و خنده داره خواهر سها کجا سماق کجا واااااااااای من عاشق فی البداهه حرف زدن و فکر نکردن بچه ها روی حرفی که میخوان بزنن هستم یعنی دنیای شیرین همین دنیای کودکیه هیچ قانونی نیست برا حرف زدن البته به غیر از خدای نکرده حرفهای بد انقدر ذوق مرگ شدم الهام جون که دیگه نمیگه کاستیل میگه پاستیل پوریا صحیحش و بهش یاد داد آخه نازنین خیلی زود صحیح کلماتو یاد گرفت ولی من دوست نداشتم دلم میخواست هنوزم غلط غلوط حرف بزنه من ذوق کنم آره بابا از همون نوزادی به صابر به یه چشم دیگه نگاه میکرد نگو واسش نقشه داشته وروجک ممنونم الهام جون از دعای خیرت
مامان دیانا
2 اردیبهشت 94 9:02
وای که چه حالی میده این کج و کوج صحبت کردن بچه ها تو این سن.مخصوصا که دختر هم باشن.حسابی از این دوران نازنین جون لذت ببرید که با چشم بر هم زدنی تموم میشه ولی خواهر!من باور نمیکنم اون لحظه ای که سماق خانم!!!داشته میگفته که نازنین بده نازنین جون سکوت کرده باشه.خیلی خیلی بعیده که دخملی ما نتونسته باشه حقشو بگیره.البته شاید در مقام جبران گفته سماق!!! خدا براتون این دختر شیرین زبونو حفظ کنه و آخر هفته در کنار عزیزانتون لحظات خوبی رو داشته باشید... راستی یه زحمت.هر وقت فرصت کردید آدرس خانه کودکو لطف کنید واسم بذارید.چون احساس میکنم وسایلش برای سن دیانا مناسب تره.ما اکثرا مسیرمون سرزمین عجایب تیراژه هستش ولی وسایلش واسه سن دیانا خیلی کمه.ممنون میشم
مامان ریحانه
پاسخ
وافعا که لذت داره اما حیف که به نظر من دخترها زودتر از پسرها کلماتو صحیح ادا میکنن و این روزهای کج و کوج حرف زدنشون میگذره خواهر نازنین زبونش فقط واسه ما یه متره و چیزی که منو ناراحت میکنه اینه که در برابر زورگویی بچه ها نمیتونه از حق خودش دفاع کنه بایدم سماق خانوم بهش زور بگه مرسی عزیزم از دعای خیرت در این مورد هم حتما میام پیشت
مامان بهی
2 اردیبهشت 94 12:06
عزيزمي با اين حرف زدن خوشگلت بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس ريحانه جون از طرف من حسابي فشارش بده و بوسش كن بچه ها وقتي اينجوري حرف ميزنن ادم دوست داره بخوردشون
مامان ریحانه
پاسخ
محبت داری بهجت جونم واقعا که خودم از بس میچلونمش صداش بلند میشه و جیغ میزنه حیف که این دوران زود میگذره ببووووووووووووووووس شایان جونو
مامانی(برای دخترم زهرا)
2 اردیبهشت 94 18:10
عزیییییزم با این شیرین زبونیاش خوبه دیگه زندگیتون هیچ وقت ی نواخت نمیشهمامانش هم که منتظر مچ گیری از نازنین جونه قضیه ی اون کلمه ی "بی حیا" رو میگم ها راستی خواهر ی سوال تعداد قاشق های کوچیک جهیزیه ی شما چندتا بوده؟آخه من تازه 3سال و 7ماه و چند روزه عروسی کردم ولی چندین بار قاشق ها تموم شده و مجددا خریداری شده و ی چیز دیگه گمونم زهرا و نازنین اگه تو ی عکس ثابت باشن و همکاری کنن عجیبه... والا
مامان ریحانه
پاسخ
آره والا اما خوب یه وقتی هم همچین میزنه زیر گریه و بهونه های الکی میگیره که دیگه زندگیمونو بیشتر از یه نواختی در میاره باور کن واسه یه قاشق یکی بهت بگه بی حیا زور داره اونم کی دختر کوچولوی ناز نازیت خواهر ما در کل 18 تا قاشق چایخوری داشتیم غیر از مرباخوری که نزدیک 6 تا این کوچیکا گم شده و بقیشم از ترس گم شدن دیگه نمیارم دم دست باید هزار بار قربون صدقشون کنی تا یه عکس نیم رخ بگیرن ببوووووووووووووووووس زهرا جونمو
مامان فاطمه
2 اردیبهشت 94 18:41
سلام ریحانه جون:قربون حرف زدن نازنین جون برم که اینطوری کلماتو گلچین میکنه.نامرد، مرد گنده .میخواستی بچولیش خوب بارانم شبا سیلم میبینه نمیذاره مامانش بخوابه.این دیر خوابیدنش منو خیلی اذیت میکنه شما چجوری کنار میای وای چه نقشی تو فیلم بهت دادکار از تخریب شخصیت گذشت با این حرفباران که چند روز پیش زنگ زده بود به باباش که بابا مامان مرده....چون یکم بیحال بودم زنگ زده باباشو خوشحال کنه خاله سکینه ،سما ، سماق.... وای نازنین جون دلخور شده بود خواسته اینطوری تلافی کنه نازنین جون راست میگه فقط روز مادر بود دیگه راست میگی باران که تازه یاد گرفته کلمات وجملاتو بیان کنه خیلی ذوق میکنم که کلمه رو اشتباه بگه منم ذوق میکنم ودوباره ازش میپرسم تا بگه... قربون چشم تیز بینش با اون چشم تیز بینش داماد برای خودش انتخاب کرده دیگه...مامانی برای خودش خوبارو انتخاب میکنه به شما برسه نقش نی نی و.....نمیگم که تخریب شخصیت پیش نیاد شاهد رفته شاهدم نرفته .....منم همیشه میگم کی باران 2سالش شد.بچهها زود بزرگ میشن فک کنم به خاطر نی نی بازی تبت دو طبقه بالا رفته باشه سفر کاشان ومهمونی بهتون خوش بگذره خواهر جونی بازم نازنین جون که داره از دوربین فرار میکنه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فاطمه جون خدا نکنه عزیزم آره .واقعا خودمم موندم که این حرفا رو از کجا میاره وای از دست دیر خوابیدن نازنین به خدا کلافه شدم تازه صبح هم باید به خاطر پوریا زود بیدار بشم اصلا تو روز گیج گیجم خدا کنه زودتر خوابش منظم بشه اینهمه زحمتشونو بکش آخرش نقش مستخدم بهت بدن دور از جونت فاطمه جون بچه ها همینطورن بیحالی ما مادرا یعنی اینکه دیگه دنیامون تموم شده اگه خاله مریم بفهمه خودش سکینه شده و نوش سماق چه شود مرغ نازنین یه پا داره وقتی بگه نه یعنی نه غلط غلوط گفتن بچه ها خیلی لذت بخشه خدا نکنه عزززززززیزم آره والا داماد انتخاب کردنشم خیلی باحاله زودتر از اونی که فکرشو میکنیم بچه ها بزرگ میشن آره بچم یه چیزایی درباره ی درجه مرجه شنیده به من میگه دو طبقه ممنونم فاطمه ی نازم که زحمت کشیدی میبوسمت باران نازمو ببووووووووووووس
مامان علی
2 اردیبهشت 94 19:00
ریحانه جونم سلام.خوب من بالاخره یکبار کروم ومزیلا پاک ونصب کردم تا موفق شدم وب نازی وعلیرضا رو ببینم.فقطم این مشکل واسه وب شما دونفر بود!عزیزم چقدر قهار شده تو حرف زدن....خوب خواهر شوووری میشه ریحانه جون خودش تنهایی فیلم ودیده؟چه بانمک حوصلش میکشه پس بشینه یکجا وول نخوره.قربون شیرین گفتاریاش بشم من. میگم حفظ ترانه رو خوب اومدی لاکردار اخه همچین با همه اندامها سازه وخوش میاد دیگه ایشالله مهد که بره یاد میگیره قرانم.یک راه اموزشش اینه شما مثلا یک سوره یا دعای خاصی مد نظرته هی با خودت بخوت بدون توجه به نازنین واسه خودت بلند بلند.ظرف سه روز همراهت میشه ویاد گرفته.چه جملاتیم یاد گرفته از دیالوگها تلفظ سها واسم من دراوردی خاله هم خیلی بانمک بود. اره واقعا وقتی قاطی پاتی میحرفن خیلی خوشمزه تر میشن.
مامان ریحانه
پاسخ
خوشم میاد که شکست ناپذیری زهرا خانوم اراده کنی میری تا آخرش آره بذار خواهر شوهر خوبی باشه ما که مظلوم بودیم و خواهرشوهری نکردیم اما خواهر شوهرمون خواهر شوهری کرد واسه ما بذار دخملمون تلافی کنه شوخی میکنم اصلا دوست ندارم تو زندگی دیگران دخالت کنم و امر و نهیشون کنم باور کن منم مونده بودم چه جوری تا اون موقع شب بیدار مونده خدا نکنه زهرا جون به قول نازنین آرنگ واقعا چه جوری این وروجکا رو به رقص میاره خدا کنه فعلا خواهر شمارششم ناقصه از دو میره چهار از هفتم میره نه و ده آره زهرا جون غلط غلوط حرف زدنشون خیلی باحاله
مامان علی
2 اردیبهشت 94 19:06
راست میگه بچه حلوا ونخود چی که ادم وسیر نمیکنه.خیلی خوبه بچه گشنش بشه وخوراکی بخاد.ما هنوز چنین روزی رو به چشم ندیدیم بس بد خوراکه طفل ما. راستی علی هم شاید وفکر کنم اول خیلی از جملاتش میزاره چقدر قشنگ میشه اینجور حرف زدنشون. سفرتون بی خطر وخوش بگذره ایششالله. میگم از اون ماجرای کادو وسینه ریز طلا والنگو دادن خواهر شوهر خیلی خوشمان امد. چه رسمهای ویز های دارن کاشونیا من سه بار اومدم کاشون وبیشتر خیابون گردی وباغ فین واسترا حت چند ساعته تو مسیر رفت به اصفهان ویکبارم شیراز.شهر قشنگ وسنتیه. ایشالله دومادی داداشی وپویاجون وببینی وبیای برامون بنویسی فدات شم عزیزم واسه کامنتهای پر مهرت دوستم میبوسمتون واز طرف من یک نخودی ریزه میزه نیشکون از نازنین بخاطر همه این شیرین زبونیاش بگیر.
مامان ریحانه
پاسخ
چکار کنم زهرا جون برا از سر واکندن خود بودده دیگه خودمم میدونم سیر نمیکنه حالا خواهر نازنینم وقتی میگه گشنمه براش غذا بیاری اندازه ی یه گنجشکم غذا نمیخوره اینا فقط دستورای زیادیه اگه غذا خور بود تو این سن وزنش 13 کیلو نبود باور کن چقدر حرص ممیخورم از این کم وزنیش خیلی قشنگه بچه ها مثل آدم بزرگا حرف میزنن آره دیگه خواهر رسم ما هم اینه داماد بدبخت کن پس زهرا خانوم ما کاشون هم اومده با نظرت موافقم شهر ما خیلی سنتیه البته خونه های جدیدش و سبک معماری الان هوش از سر آدم میبره مخصوصا هم که اغلب کاشونیا مایه دارن ایشالله دامادی داش رضا و علی کوچولوی خودمون خدا نکنه زهرا جون خیلی دوست دارم میبوسمت
مامان مبینا
3 اردیبهشت 94 8:59
صبح بخیر عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
صبح عالی شما هم با کلی تاخیر به خیر
مامان هستیا
3 اردیبهشت 94 10:10
سلام عزیزم هزار ماشالله به این دختر شیرین زبون شیطون عزیزم بچه ها زود بزرگ میشن مخصوصا دختربچه ها و سعی هم می کنن ادای مامانشونو دربیارن .هستیا برای عروسکاش دقیقا ادای منو در میاره لباسشو میزنه بالا و بهشون شیر میده فدای نازنین جون بشم می بوسمت عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خانومی اول تا یادم نرفته بگم اومدم برا پسته جدیدت نظر بذارم دیدم ای دل غافل همه ی پستا رمزی شده حتی دنبال یه پست غیر رمزی هم گشتم پیدا نکردم تنها راه اطلاع دادن رو همینجا دونستم به هر حال اگه دوست داشتی دوست عزیز به منم رمز بده و ممنون از اینهمه لطف قربون هستیا جون بشم مامان کوچولوی نازم خیلی ببووووووووووووووس عروسک نازو
✓ مامان زهراღ
3 اردیبهشت 94 16:59
خدا حفظش کنه این وروجک خوشگل و خوش زبون رو ایشالله مهمونی هم خوش بگذره یه عالمه بوس برای نازنین جون
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم از اینهمه لطفت زهرا جونمو خیلی ببووووووووووووووس
مامانی
3 اردیبهشت 94 17:01
وااااااااااااااااای چه دخملمون شیرین زبون شده خداحفظش کنه ریحانه جان سفربی خطرمواظب خودتون وفرشته های ناز باشید
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررسی عزیزم شما لطف داری چشم حتما
مامان کیانا و صدرا
3 اردیبهشت 94 17:52
سلام ریحانی!!!چطوری آبجی؟چند روز پیش اومدم وبت و مطلبتو خوندم ولی چون ویروسی بودم نکامنتیدم که تو هم ویروسی نشیدختر دو روز مریض بودم و در حال حاضر هم خیلی خوب نیستم ولی بهترم خدا رو شکر...صدا که نداشتم و تصویرمم زرد و زار و برفکی بودالان هم اومدم عرض ادبی بنمایم و بگم که خوندمت و باز برای کامنت گذاری مجددا مزاحم اوقات شریفتان میشوم.پس فعلا بای عزیزم
مامان علی
4 اردیبهشت 94 9:08
وای خدایااا چقدر دلم برای نوشته هات و این دخمل شیرین تنگ شده بود مامانی راست میگه نازنین جونی حسابی از کودکیت لذت ببر که هیچ بازگشتی وجود نداره وای خدایاااا وقتی اینجوری صحبت میکنی ادم دوست داره درسته قورتت بده فدای این شیرین زبونیهات خوشگلکم مرد گنده و بی حیا و سماق..دو طبقه بالاتر خدایا فرشته هامون رو در پناه خودت حفظ کن
مامان ریحانه
پاسخ
من هم دلم واسه شما تنگ شده بود سپیده جون زودتر یه پست بذار و دلیل اینهمه غیبتت و بگو باور کن خیلی نگران خودت و بچه ها شده بودم خدا نکنه خاله جون میبینی من با این وروجک چه لحظاتی دارم چه دعای قشنگی آمین
مامان کیانا و صدرا
5 اردیبهشت 94 17:57
خب!سلام آبجی؟خوبید؟کاشونیها همه خوب بودن؟رسیدن بخیر!!!ماشا....باز تند تند میری سفر و دیدن عزیزان.ایشا....به سلامتی باشه و همواره خوش و خندان و سرحال باشیدو اما امان از نازنین جون شیطون بلا!!!خاله جون مردم اسم دخملشونو میذارن سها بعد تو میگی سماقریحان جان یه عکسی از خودت زود بذار آبجی که ببینم در چه حد مرد گنده ای و سبیل مبیل داری؟خواهر ممنونم از احوال پرسی شبانگاهیت فعلا بهترم ولی صدام هنوز خش داره و فک کنم ایراد از همون آنتنهیه مارک خوبشو بیار واسم وقتی اومدی عیادت تا هم صدا هم تصویرم بهتر شه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزززززززیز دلم همه خوبن سلام رسوندن راستی مرضیه جون شما اهل کدوم شهرید جنوبید آیا؟؟؟؟؟؟؟ آخه واسه عید دوست بوشهریای داییم اومده بودن مامانم یه ناهار دعوتشون کرد خیلی با صفا بودن فکر کنم به یاد سفره هفت سین بچم گفته سماق خواهر سبیل مبیلم داشته باشیم که دیگه نمیذاریم بمونه آرایشگاه رو واسه چی گذاشتن فکرشو بکن ریحانه ی سبیلووووووووو امیدوارم که تو خوب شده باشی سه روزه خواهر بد حالی دارم عجیب آلرژیو سرماخوردگی دامنمو گرفته و ول نمیکنه الانم یکسره با عرض معذرت فن فن میکنم داغون داغونم از دست این آلرژی که ول کنم نیست حالا خواهر خودم آنتن لازمم مامانم که زنگ میزنه با این صدام روبرو میشه میگه چی شده گریه کردی میگم نه مامان صدام گرفته میگه جون من راست بگو هزارتا قسم میخوره منم هزارتا قسم میخورم تا باور کنه هیچیم نیست دوست عزیزم ممنون از حضور گرمت
مامان کیانا و صدرا
5 اردیبهشت 94 18:02
راستی حتما به خاله سکینه سلام منو برسونضمنا برو خدا رو شکر کن که اینبار دامادت آدمه نه پنگوئنضمنا عکسی که براش قاب کردی خیلی قشنگ شده ماشا....ایشا...دخملی از چشم بد به دور باشه و سلامت سلامت سلامتخب ریحانه جون باتربیت من باز برم خواهر به کارهام برم که فردا دیرهدیگه نبینم قاشقها رو قایم کنی!!!با ادب باش آبجی
مامان ریحانه
پاسخ
چشم حتما میرسونم اونم مخصوص اگه خاله مریم بفهمه اسمش سکینه شده چه شود راست میگی خواهر حالا 11 سال بزرگتری به جایی بر نمی خوره حداقلش آدمه این عکسه برای تابستونه رفته بودیم شاه عبدالعظیم پوریا ازش گرفت مررررررسی خواهر جون از دعای قشنگ و خیرت خواهر فیلسوفانه حرف میزنی فردا دیره نه بابا پس نه بذارم یکی یکی گم شه بگن چقدر این زنه شلختس
سما مامان مرسانا
6 اردیبهشت 94 13:49
سلام ريحانه جوووووووووووونم ايشالا دستت به من برسه خواهررسيدن بخير خانومى بى وفا مطلب گذاشتم نظر يادت نره ريحانه جون من كه حتما بايد به شما بگم مطلب گذاشتم خخخخخخخخخخخخ عزيزم شوخى كردم بووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جونم برسه ببینیم چی میشه باور کن سما جون مریضم اصلا حال ندارم گفتم که من بی وفا نیستم هر موقع دیر بهت سر زدم بدون کار و گرفتاری نذاشته بیام بووووووووووووووس واسه ارشیا و مرسانای نانازی
مامان روشا
6 اردیبهشت 94 23:55
سلام فدات شم بااین شیرین زبونیات ماشاالله چه نازه سفر خوش بگذره خانمی بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خانومی خدا نکنه شما لطف دارید بوووووووووووووس واسه روشا کوچولوی ناز نازی
مامان مبینا
7 اردیبهشت 94 2:05
ریحانه عزیز اپم
مامان ریحانه
پاسخ
اومدم عزیزم
کیان
7 اردیبهشت 94 9:07
نازنین خانون خیلی خیلی شیرین زبون هستی
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررسی خاله جون مهربون
مامان نازنین جون
7 اردیبهشت 94 9:43
سلام خواهر خوبم... سال نو مبارک انشاا... که همیشه شاد و سلامت باشینبوسسسسسسسسسسسسسس واسه شیطون بلای خاله
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم سال نو شما هم مبااااااارک مرسی از دعای خیرت ممنون از حضور گرمت
مامان مبینا
7 اردیبهشت 94 19:33
گل واسه دوست گلممممممممممممممم ونازنین خوشمل
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررسی عزیزم
مونا
8 اردیبهشت 94 0:00
سلام ریحانه جون. الرژی ات بهتره انشا . . . . ؟ دیدم تو پاسخها نوشتی که دوبارگرفتارت کرده . . . . بلا دوره خواهر ر ر ر گلم م م م م . جالب بود که نوشتی مامانت زنگ میزنه و با توجه به گرفتگی صدات هی میپرسه چیزی شده و تو میگی نه چیزیم نیست . . . ! ماه رجبت پر از شادی استجابت دعاهاتون . . . . روز مرد رو به بزرگمرد گلمان پوریا جان تبریک میگم . . . .
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مونا جونم چه طوری خانومی علی و باران عزیزم چطورن مرسی از احوالپرسیت عززززززززیزم بله خواهر جون تا بهار تموم بشه حال و روز من اینه یه وقتایی شدتش کمتره یه وقتایی بیشتر مثل این چند روز دکترم نرفتم از ترس این آمپولایی که تجویز میکنن و ضررش بیشتر از منفعتشه باور کن مونا جون باور نمیکنه هر چی بهش میگم ممنون عزیزم برای شما هم همینطور ماهی پر از خیر و برکت و برآورده شدن آرزوهاتون باشه سپاسگزارم مونای عزیزم همینطور من هم تبریک میگم به شما سیزده رجب سالروز تولد مولد کعبه را مونا جون ببووووووووووووووس گلهای قشنگتو
مامان نازیلا
8 اردیبهشت 94 15:16
سلام ریحانه جونم خوبی عزیزم؟ چه زست خوشگلی گرفته تو عکس اولی قربونش برم با این حرفای گنده منده اش ماشالابه این شیرین زبونی نازنین خانم بچه ها در یک چشم بر هم زدنی بزرگ میشند ان شاا.. که از روزهای کودکیش بهترین استفاده رو بکنی امیدوارم سفر بهتون حسابی خوش بگذره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام نازیلا جونم مرسی عزیزم این نظر لطفته خدا نکنه نازیلا جون واقعا همینطوره انگار دیروز بود نازنین به دنیا اومد ولی تو یه چشم به هم زدنی گذشت و مرداد امسال 4 سالش تموم میشه مرسی عزیزم از دعای خیرت ببووووووووووووس رادین نازمو
مامان نیلوفر
8 اردیبهشت 94 16:14
قربونت برم که اینقدر بلا و شیرین زبونی مامانی از طرف من چند تا بوس آبدار ازش بردار
مامان ریحانه
پاسخ
خدا کنه خانومی چشم حتما شما هم نیلوفر عزیزمو ببوووووووووووووس
بانو
16 اردیبهشت 94 9:45
سلام ریحانه جونم هزار ماشاله به این دختر شیرین زبون براش اسپند دود کن واقعا ادم دلش میگیره وقتی میبینه این وروجکا الان همون نوزادای کوچولوی دیروز هستن و باز قرار بزرگتر بشن قربون ترانه خوندنش
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم لطف داری دوست خوبم واقعا زمان زود میگذره باید از لحظه لحظه ی کودکیشون استفاده کنیم