نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

و باز مامان ریحانه از خاطراتش می گوید

1394/1/24 12:00
نویسنده : مامان ریحانه
4,112 بازدید
اشتراک گذاری

 

دخترم روزهایی که گذشت روزهای به یاد ماندنی و زیبایی بود چرا که بهترین روزها را در خود جای داده بودروز زیبایی به نام روز مادر ....

 در چنین روزی هدف هر فرزندی شاد نمودن دل مادر بود  و شاید توقع هر مادری نه گرفتن یک تحفه ی مادی بلکه شنیدن این سخن زیبا از زبان فرزندش بود  که مادرم دوستت دارم.....

و آنوقت بود که مادر این فرشته ی خستگی ناپذیر آغوش گرمش را باز میکرد تا فرزندش یکبار دیگر آرام بگیرد در آغوشش  و چقدر  زیباست این آرامش ....

خداوندا شکر میکنم تو را که این موهبت را از من نگرفتی

شکر میکنم تو را به خاطر وجود طفلم آن موقع که با زبان کودکانه اش  بعد از بوسیدن رویم گفت مامان جون روزت مبارک خیلی دوست دارم...

خدایا تو خوب میدانی که من چه حسی داشتم در آن زمان ...

پس مادرانی که فرزندانتان با زبان کودکانه اشان گفته اند دوستتان دارن بدانید که والاترین هدیه را گرفته اید هدیه ای با ارزش تر از هر گنجی ......

پس بیاید قدر روزهای مادرانه امان را در کنار نوگلانمان بدانیم با امید به خدا

 

و در ادامه ...

 

 

 

بله از روز مادر گفتم و زیباترین هدیه ای که از فرزندانم دریافت کردم یعنی همان مادر دوستت دارم ...

و اما دوست دارم حال و هوای امسال خودم را بعد از گرفتن گل و شیرینی از دست همسرم برایتان بگویم البته به عنوان خاطره ای که به یاد آوردم پس دوستان و دخترم با من همراه باشید برای شنیدن برگی دیگر از زندگی پر از سوتی من خندونک

وقتی امسال دسته گل و هدیه ام را که نقدی بود از دست همسرم گرفتم یاد خاطره ی جالبی از کادو گرفتن خودم برای تولد همسرم افتادم که شاید خواندنش برای شما دوستان و همچنین دختر گلم خالی از لطف نباشد ...

تابستان 91 بود که به کاشان رفته بودیم خونه خواهر جونم بودم که داشت کمد دیواریشو مرتب میکرد و من هم کمکش میکردم که دیدم چند تا از این کیف دانشجوییها در دستشه ( از آنجا که شوهر خواهر بنده استاد دانشگاه است ) خواهرم گفت که این کیفها رو تو جلسات متعدد و شهرهایی که همسرش برای سمینار و از این جور جلسات میرفته برای تقدیر بهش داده ان و تعداد زیادی  از این کیفها داشتن و به من پیشنهاد کرد که یکیشو برای علی بردارم من هم چون همسرم در اون سالها برای ارتقا مدرک دانشگاه میرفتن قشنگترینشو برای همسرم برداشتم و همان موقع فکر پلیدی به سرم زد که به به کادوی تولد امسال علی هم جور شد و چون تا تولد همسرم که شهریور است زمانی باقی نمانده بود سعی کردم کیف را از دیدگان همسرم مخفی نگه دارم که روز تولدش از جیبمان پولی نرود خندونک

خلاصه رسید روزی که باید میرسید آن روز پوریا به من گفت مامان تولد باباست براش تولد بگیریم گفتم باشه بعد گفت مامان کادو واسش چی بخریم گفتم ای مادر جان منو دست کم گرفتی کادو واسه بابات خریدم گفت مامان تو که نازنین کوچیکه تو این گرما بیرون نمیری از کجا خریدی گفتم قربونت برم کاشون که بودم با خاله جون رفتیم خریدیم بعد پوریا بر گردن ما چسبید و ما رو ماچ و موچ کرد که قربون مامان خوبم برم که یاد بابا بوده و ما هم خبیثانهشیطان خوشحال بودیم از این لطف نکرده امان و خلاصه یواشکی خواهر جانمان را هم در جریان وضع پیش آمده قرار دادیم که یکبار خدای نکرده خواهر ما که از سوتی دادن رو دست ما بلند شده  سوتی نده و ماجرای کیف را به علی نگه و خواهرمان هم به جون کی و کی قسم خورد که فقط خدا میدونه و ما دو تا از طرف خواهر خاطر جمع شدیم و روز کم کم جاشو به شب داد و شد شب تولد همسر گرام ما خلاصه ما هم که تدارک جشن دیده بودیم بادکنک و کاغذ رنگی و از این چیز میزا .... و کیکی هم که خودمان زحمت پختش را کشیده بودیم خندونک همسر جانمان وارد شد و یکهو به صورت غافلگیرانه ای  برف شادی و بر سرش ریختیم و هورا هورا کردیم  تولدت مبارکی واسش  خوندیم و یه شاخه گل از باغچه چیدیم و دستش  دادیم و خلاصه محبت رو در حقش  تمام کردیم تا رسید به دادن کادو نازنین و که اونموقع بیخیالش به پوریا گفته بودم به بابا میگم این کادو رو من و پوریا واست خریدیم خلاصه همسر منم از اون موقع که من یاد دارم با دیدن این چیزها مثل بچه ها کلی ذوق میکنه و بالا و پایین میپرهniniweblog.com از شدت ذوق  وقتی کادو را که کادو پیچ کرده بودم دستش دادم گفت ریحانه جان دستت درد نکنه توقعی نداشتم گفتم خواهش میکنم قابل شما رو نداره و از این حرفها .... و قیافه ی ما هم با شنیدن اینهمه محبت اینطوری شده بود

niniweblog.com

خلاصه کاغذ کادو رو خیلی سوسول باز کرد ( سوسول که میگم یعنی اگه کادویی غیر از این مناسبت به دستش میدادن همچین کاغذ کادوی بیچاره رو پاره میکرد تا به اصل کادو برسد) و وقتی کیف و دید چشماش برقی زدniniweblog.com و گفت وای خدای من چه کیف قشنگی دستت درد نکنه کجا خریدی و من باز هم آن دیالوگ را تکرار کردم که با نرگس رفتیم خریدیم و علی جان کلی ازم تشکر کرد که خانومم توقعی نداشتم و این چه کاریه و پولش و واسه خودت یه چیزی می خریدی ( حالا خدا میدونه که الکی میگفت من خوب میشناسمش  کافیه یه سال واسش کادو نخری تا سال دیگه متلک وار هی به رخت میکشه خندونک) خلاصه بعد از کلی تعارف تیکه پاره کردن گفت چه خوب شد واسم کیف خریدی امسال برا دانشگاه لازم داشتم منم گفتم حالا بازش کن ببینیم جا دار هست یا نه و ( خدا میدونه که من تا اون لحظه اصلا داخل کیف  و ندیده بودم ) رمز کیف و که صفر بود زد و کیف باز شد دوستان فکر میکنید در اون لحظه با چه صحنه ای روبرو شدم  فاجعه فاجعه ای niniweblog.comکه هیچکس نمی تونست ماست مالیش کنه وقتی علی کیف را باز کرد با این جمله روبرو شدیم که :

اهدائی از طرف دانشگاه .......... به جناب آقای ....................... و اینجا اسم شوهر خواهر منو زده بودن تصور کنید منو اون لحظه niniweblog.comو علی را عینا همان لحظه niniweblog.com  وذوقی  که کور شد و پوریا را همان زمان که خنده امونش نمی دادniniweblog.com و میگفت ای مامان کلک ....... 

و چهره ی من بعد از کلی خجالتخجالت علی برم چایی بیارم خندونک وعلی با ذوق کور شده نه نمی خوام دست نرگستون درد نکنه و من باز خجالت

و همچنین سال 92 چند روز قبل از روز مرد خواهر شوهرم به خانه امان اومد و یک زیر پوش و .... از این حرفها آورد و گفت از مولوی خریدم گفتم اینا رو هم واسه داداشم بیارم و باز من تشکر کردم و جرقه ای در ذهنم زده شد و به این فکر افتادم  niniweblog.com(و غافل از سوتی سال قبل ) که کادوی روز مرد هم رسید اینا رو کادو میکنم میدم به علی علی که خبر نداره برا چی برم پول بدم بخرم همینا رو میدم میگم واست خریدم و خلاصه روز مرد شد و همینا رو کادو کردم و باز علی جان که کلی ذوق کرد niniweblog.comو طبق معمول پرسید از کجا خریدی و من هم گفتم از فلان مغازه و علی همچنان ذوق و ما همچنان خوشحال از خالی نشدن جیبمان و شب جای خودش و به روز داد و خواهر شوهر ما باز به منزل ما تشریفشونو آوردن و از آنجا که آلو در دهان خواهرشوهرمان خیس نمیمونه سریع رو کرد به داداش جانشان و با غمزه ای گفت داداش اون ستی که برات آوردم اندازت بود و علی جان بی خبر از همه جا گفت کدوم ست و خواهر شوهر دهن لق ما گفت ریحانه جان مگه اونا رو نشونه علی ندادی گفتم نه بعدا میارم ببینه و باز خواهر شوهر پیله ی ما برو الان بیار ببینه و از آنجا که صاحب مال خودش نشسته بود نمی تونستم چیز دیگه ایو جایگزین کنم و به ناچار رفتم همونا رو آوردم قیافه ی علی بعد از دیدنشون دیدنی شده بود niniweblog.comو گفت ریحانه مگه اینا کادوی تو برای روز مرد نبود و قبل از اینکه کلامی به زبان بیارم خواهرشوهر خود شیرین ما گفت نه علی جان من اینا رو برات آوردم و باز قیافه ی من خجالت و باز من، علی برم شربت بیارم خندونک و علی نه نمی خوام ریحانه جان وجدانا دیگه به من هدیه نده اگه هم میدی خودت بخر باشه و من، باشه خندونک و خواهر شوهر کار خراب کن ما هر هر هر هرقه قهه گفته بودی خودت خریدی ریحانه جون خوب حالا هم من و تو نداریم علی جون فکر ریحانه واست خرید و من در دل( آره جون خودت من و تو نداریم آره عصبانی )

و این بود دوستان ماجرای کادو خریدن ما برای همسرمان حالا خوبه تلافی نمیکنه والا......

 

 

 و در ادامه میبینیم عکسهایی از نازنین خانوم که خدا خیر بدهد به آقای همسر به خاطر دسته گلی که خریدن و نازنین توسط این دسته گل گذاشت چند تایی عکس ازش بگیرم ( البته به پیشنهاد خودش که من گل دست میگیرم تو عکس بنداز )

 

گل رو با گلدون بغل کرد و راضی نشد از گلدون بیاریم بیرون خخخخخخ

و همچنین لباسی که تنشه یه دست از لباس خونه ایهای عیدشه ( که منم از فرصت استفاده کردم برای معرفی لباساش )

و ست دوم لباسهای خونه ای

اینجا می خواد کشو باز کنه و لی من اجازه نمیدم قیافش در حال التماس کردن خندونک

دیگه دسته گل خستش کرده و جواب نمیده این باجی که بهش دادم تا باز ازش عکس بگیرم

 انواع لباسها را از  از کمد آورد و اصرار که با اینها هم عکس بگیر ( سویشرتی که سلمی جون یه هفته قبل از عید از مشهد براش آورد)

دیگه خسته شده و هیچکس جلودارش نیست داره لباساشو با حرص در میاره

وقتی جمعه بعد از اینکه فهمیدیم بعد از یه زمستون تو خونه نشستن دیگه اگه تو خونه بشینیم فسیل میشیم و رفتیم بیرون و بدون زیرانداز و لوازم جانبی ( چون اینها را به آقای همسر سپرده بودم و ایشون یادشون رفته بود بردارن ) و نازنین خانوم در حال هندوانه خوردن به روشی سوسولی ( چون ما همه شتری می خوردیم )و ست دوم لباسهای عیدش

وقتی نازنین نقاشی میکشد و ما دچار نگرانی خطا میشویم که زیباترین نقاشی فرزند دلبندمان در این سن این است ( چیزی شبیه آدمهای فضایی خندونک)

 

نظرات (70)

مامان کیانا و صدرا
24 فروردین 94 17:03
سلام.من اومدم پیش شمادقایقی پیش وب مریمی بودم و حالا اینجا!!!اصلا من زبل خانم
مامان ریحانه
پاسخ
خوش اومدی عزیزم پس بفرمایید سرعتی شبیه سرعت نور دارید شما
مامان کیانا و صدرا
24 فروردین 94 17:14
یعنی خوشم میاد که از رو نمیری آبجی!!خب همون کیفو که نکردی توشم ببینی بس نبود که باز زدی لباسهای تقدیمی خواهر شوشو رو جایگزین روز مرد نمودی؟؟؟بابا ای ول داری توبیچاره علی آقا که فک کنم با هر مناسبتی دست و دلش میلرزه که اینبار ریحان جان چی بهم میده و از کجا پیداشون کردهمرسی خواهر شادم نمودیلباسهای نازی جونم قشنگه مبارکش باشهراستی بپرس از همسری ببین گل رو خودش خریده یا....
مامان ریحانه
پاسخ
خواهر من سوتی ندم روزم شب نمیشه باور کن یه وقتایی علی میگه ریحانه تو نباشی به کی بخندیم دیشب داشتم جواب کامنتدو میدادم که یهویی علی اومده گفت شب مهمون داریم جاریم اینا و بر و بچشون عروس جاریم میگه زنعمو ما اومدیم واسمون خاطره تعریف کنی ما بخندیم خواهر کاشونم که میریم میگن خاطره هاتو بگو بخندیم فعلا که خواهر ما در نقش یه دلقک ظاهر شدیم واسه خندوندن بقیه مرسی بابت لباسا نه دیگه دست گله رو پوریا باهاش بوده مطمئنا خواهر محض تلافی نرفته از رو قبری چیزی برداره
مینا مامان نازنین زهرا جون
24 فروردین 94 18:27
سلام دوستای گلم لطفا به لینک زیر مراجعه فرمایی و به نازنین زهرای من رای بدید لطفا.ممنون http://www.niniaxs.ir/index.php/6ta1/2560-2015-04-11-13-25-13
مامان ریحانه
پاسخ
ماشالله چه دختر نازی هم دارید چشم حتما
مامان راحله
24 فروردین 94 18:32
از دست تو ریحانه جون با این کادو دادنت .. باور کن کادو ندی سنگین تری هااااااااا نقاشی نازنین هم خیلی خوشگله ... چرا اینجوری میگی ؟ فداش بشم
مامان ریحانه
پاسخ
نه راحله جون هر چی کادو اینطوری بدی خاطره میشه بعد به همین خاطراتش میخندی نمی دونم فکر میکنم تو سن نازنین باید بهتر از اینا باشه فکر که نمیکنم مسلما
مامان ِ یسنا
24 فروردین 94 19:31
سلام ریحانه جونم ... خوبی عزیزم ... میبینم که بازم اومدی با کلی سوتی ... باور کن میشه با اینها یه سریال طنز نوشت ... مردم از خنده ... میگم اگه بازم از این جرقه ها به سرت زد حتما خود جنسو یه چک بکن ببین مشکل دار نباشه ... روز مرد نزدیکه به حرفم خوب فکر کن
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم میگم یه تهیه کننده پیدا کنم خودم کارگردانیش میکنم دارم یه سر میرم کاشون بیا ببینم مامانی خواهری کسی چیزی نداره چشم عزیزم حتما به توصیت گوش میکنم
مامان ِ یسنا
24 فروردین 94 19:38
دست آقای همسر درد نکنه ..خدارو شکر کن همسر خوبی داری و دنبال تلافی نیست ... ستهای لباس مبارک نازنین خانوم باشه باز هم منتظر خاطرات شیرینت هستم عزیزم دوستون دارم ... بووووووووووووووس از راه دور
مامان ریحانه
پاسخ
آره واقعا مرسی عزیزم منم دوستون دارم خیلی زیاد ببووووووووووووس یسنا جونو
سما مامان مرسانا
24 فروردین 94 21:05
سلام ريحانه جون خخخخخخخخخخخ عجبا امان از دست تو خب دست ميكردى تو كيف به به چه دست گل هايىلباس هاى نازنين جونم خيلى شيكه مباااااااااااركه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جون منم از دست تو سما امیدوارم که همیشه لبت خندون باشه خواهر وقتی یه چیز مفت هست چرا دست بکنم تو کیف مرسی بابت دست گلا و لباسای نازنین
مامان مهلا
25 فروردین 94 1:15
ریحانه جان واقعا ینی روت شده امسال دسته گلو از شوهرت بگیری ولی خواهر شوهر خوبی داری قدرشو بدون اگه خواهر شوهر من بود به همه اعلام میکرد و مدام کارمو یادآوری میکرد و هی منت هی منت درهر صورت مبارکه عزیزم راستی اون عکسی که نازنین زهرا داره التماس میکنه برا در کمد اگه یسنای ما بود و میدید در اون لحظه دارم عکس ازش میگیرم سریع ژست میگرفت!!!و هدفو فراموش میکرد
مامان ریحانه
پاسخ
چرا روم نشه مهلا جون منم ایندفعه برای جبران گذشته جهنم ضرر براش گل میخرم نه خداییش بدک نیست یه خورده که چه عرض کنم خیلی راز نگهدار نیست همین والا خوبه ای بابا مهلا جون دخمل ما اصلا با اصل عکس گرفتن مشکل داره حالا بخواد ژستم بگیره
مينا مامان اميرعلي
25 فروردین 94 7:06
عجب كارايي ميكني ريحانه جون...... والله بخدا تو خودت آخرشي... لااقل يه كوچولو توي كيف رو ميديدي عزيزم!!!!
مامان ریحانه
پاسخ
والا نمی دونستم اینطوری ضایع میشم آخه اونام عجب کارایی میکنن حالا ننویسن اهدایی از کجا نمیشه آبرو آدمو پیش همسر محترم می برن
مامان مبینا
25 فروردین 94 7:30
ریحانه عزیز سلااااااااام و صبح بخیر خواهری اول صبحی دلشاد شدم با این پستت. وااااااااای ک چقد خندیدم خخخخخخخخ والله همسر گرام چقد خوبن ک واسه شوخی هم شده این کارا رو تکرار نمیکنن خخخخخخخخ
مامان مبینا
25 فروردین 94 7:32
به به خاله جون چقد لباسات خوشمل دست مامان ریحانه درد نکنه. اخه چرا ب نقاشی دخملمون اینجوری میگی خیلیم خوشمله. افرین نازنین جون. بوووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم چشمات قشنگ میبینه مرسی که از نقاشی جو جوی ما تعریف کردی عزیزم
زری
25 فروردین 94 9:13
سلام ریحانه جان وای که چقدخندیدم خیلی جالب بود،مخصوصاداستان کیف وآقای همسری خیلی مهربان هستن که به فکرانتقام نیوفتادن به به چه لباسای خوشگلی وبرازنده ی نازنین خوشگل،مبارکش باشه ایشالاهمیشه شادباشین
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زری جونم امیدوارم که همیشه لبخند روی لبت باشه در مورد لباسها چشمات قشنگ میبینه خواهر و ممنون از دعای قشنگت
مامان هستیا
25 فروردین 94 9:14
سلام ریحانه خانم خوبی شما؟ نازنین جون خوبه ؟ کلی از خوندنت پستت خندیدم عجب سوووتیی دادی؟!!! از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون منم یه بار خواستم نقشه شما رو برای تولد همسری پیاده کنم خوب شد منصرف شدم یه دست لباس ورزشی از طرف اداره مون داده بودن لباس ورزشی خیلی شیکی بود مجرد بودم داده بود اداره منم نگه داشته بودم نامزد که شدم می خواستم برای تولد همسری بدم ولی دیگه منصرف شدم و قبلش دادم سایزش کمی کوچیک بود خدا رو شکر کردم که برای تولد ندادم چون اونوقت ازم می پرسید از کجا گرفتی ببریم سایز بزرگ بردارم اونوقت من چیکار می کردم؟!!!
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم مرسی عزیزم ما خوبیم امیدوارم که همیشه لبت پر خنده باشه خانومی آره واقعا خوب شد ندادی اونوقت اگه دستت رو میشد شما هم باید میومدی خاطرشو اینجا می نوشتی ما هم کلی میخندیدیم مرسی از حضورت عزیزم هستیا جونو خیلی ببووووووووووس
بانو
25 فروردین 94 10:44
سلام ریحانه جونم روزت مبارک باشه البته با تاخیرنمیدونم چرا وبلاگت تا باز میشه برای من یه دفعه صفحه بسته میشه نشد مطالبت رو بخونم عاشق سبک نوشتنت هستم دختر هر موقع میام اینجا کلیی دلم وا میشه خوشحالم که دوستی مثل تو دارم ایشاله همیشه سرزنده باشییی نازنین جونم رو ببوس هزارتا
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عززززززززززززیزم و برای شما هم خیلی مبارک باشه خواهر شرمنده از دست این وبلاکگ منو رو سیاه کرد پیش شما شاید مثل خودم که ویروسی شدم اونم ویروسی شده به من لطف داری عزیزم امید که همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه و ممنون از دعای قشنگت
مریم مامان آیدین
25 فروردین 94 13:28
سلام ریحانه جونم...هوبی دوستم...دو تا فرشته هات خوبن یعنی عااااشقتم من....کیف به اون گندگی رو کادو کردی ....به نام خودت هم زدی...نگفتی توشو یه نگاه بندازم اصلا شاید لوازم دامادتون توش جا مونده باشه!!! بعد با دل خجسته سال بعد با همچین سوتی کادوی خواهر شوهرتو زدی به بدن؟؟؟؟ یعنی همسرت دچار یاس فلسفی نشده....دچار افسردگی و حس اینکه هیشکی منو دوست نداره نیست الان؟؟؟ من خییییلی شیک یا میگم عزیزم با جوجو نمیشد بریم برات خرید و سخت بودیا حتما یه چیز کوچولو رو شده خودم میخرم....یا همون کیکی که هر سال میخرم بسه دیگه عااالی بود خاطره و اعتماد به نفست
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مریم جونم مرسی خوبم بچه ها هم خوبن نه مریم جون خاطرم جمع بود نوه و چیزی توش نیست حالا نمیدونم خیر ندیده ها برا چی تقدیر و تشکرشون داخل کیف حک کرده بودن اتفاقا دیشب خونواده ی داداشش خونمون بودن ماجرای کادو را تعریف کردم واسشون منفجر شدن از خنده مریم جون نمی دونم انگار قسمته سوتی تو تقدیرم رقم بخوره نه خوشبختانه از دستهخگلش پیداس دچار یاس فلسفی نشده حالا جالب اینه که هر وقت چیزی بهش میدم البته نه به عنوان کادو میگه ریحانه مطمئن باشم خودت خریدی خیلی بی اعتماد شده خواهر در عوض هر چی آقای همسر بی اعتماد شده به قول تو من اعتماد به نفسم خیلی بالاست
مریم مامان آیدین
25 فروردین 94 13:32
ای جوووونم عروسک خانوم رو ببین با این لباس خونه ای ها و لباس مهمونی های خووووشگلش سویی شرتش هم خیلی بهش میاد همگی مبارکش باشه....و قربون هندونه خوردن با کلاسش راستی دوستم اصلا نگران نباش...آیدین اینجانب هنوز آدم فضایی هم نمیکشه برامون کل هنرش در یه دایره بزرگ و چند تا نقطه که نمیدونم کدوم چشمه و کدوم دماغ و دهن خلاصه میشه...دست و پا هم ندارن هرروزتون شاد باشه عزیزم...ببوس نازنینمو
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررسی مریم جونم چشمای قشنگت قشنگ میبینن باور کن بعضی از دوستان که نقاشیهای دلبنداشونو که کوچکتر از نازنینه میذارن من فکر میکنم نازنین خیلی از نقاشی عقبه خیلی هم در حد ابتدایی باهاش کارمیکنم ولی افاقه نمیکنه خواهر البته می دونم مقایسه درست نیست ولی پوریا دو سال و نیمش که بود چه نقاشیهایی میکشید خیلی قشنگ بود مریم جون ممنون از حضورت می بوسمت
زهره مامانی فاطمه
25 فروردین 94 14:49
کلی نوشتم پریددددددددددددد دست همسر مهربون درد نکنه بابت دسته گل زیباشون ماکه همیشه همسری قصد میکنه بهمراه کادو از گل فروشی سر خیابونمون گل بخره هرسال هم دقیقه نود میره بعد میاد میگه ببخشید میخواستم گل بگیرم خیلی خیلی شلووووووووووغ بود راستم میگه بنده خدا ولی خوب یکی نیست بهش بگه خوب زودتر برو ماهم همیشه زیر سبیلی ردش میکنیم میگیم خودت گلی وازاین حرفا چقدر خندیدم به سوتی های کادوهات حالا هروقت کادو میگیری برای همسرت توش دنبال یه تقدیر نامه ای چیزی میگرده خواهر بیا یه کاری کن شما اصلا یه فکر پول خرج نکردن نباش ماشااله به نازنین جونم که بلاخره گذاشت مامانی ازش عکس بگیره لباساش خیلی قشنگن مبارکش باشه بووس برای نازنین عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
متاسفم زهره جون دستت درد نکنه زحمت کشیدی خواهر آره واقعا دستش درد نکنه زحمت کشیده اوا حق داری خواهر ناراحت بشی خواهر واسه ما هم فکر نکنی هرساله ها نه دو سه سالی در میون اونم همیشه رز میخره یکی نیست بهش بگه بابا من گلای دیگه رو هم دوست دارم مرسی زهره جون امیدوارم که همیشه لبت خندون باشه عزیزم آره خواهر باید از نظر اقتصادی صرفه جویی کرد وقتی چیز مفتی به دستت میرسه دیگه چرا آدم پول خرج کنه ممنون زهره جون چشمات قشنگ میبینه شما هم فاطمه ی عزیز و ببووووووس
ساينا
25 فروردین 94 15:03
سلام خاله جونم خدا دخملتو براتون حفظ كنه ايشالا چشم نخورهممنون ميشم پيش منم بيايد و نظر بزاريد با افتخار لينك شدى خاله جوووووووووونم خوشحال ميشم شما هم منو بلينكى
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم مرسی از لطفت چشم حتما میام پیشت
مامان نیلوفر
25 فروردین 94 15:05
ریحانه جون واقعاً سوتی میدی در حد المپیک تازه تکرارش هم میکنیفرشته کوچولومون هم با لباسهاش خیلی ناز شده خدا حفظش کنه از طرف من ببوسیدش عزیزم هر وقت میام پست جدید ازت میخونم با لبخند از وبت خارج میشم خوشحالم که دوست خوبی مثل شما دارم
مامان ریحانه
پاسخ
دیگه دیگه مرسی عزیزم نسبت به نازنین لطف داری منم خوشحالم عزیزم از دوستی با شما امیدوارم که همیشه لبت پر خنده و دلت شاد باشه نیلوفر خوشگلمو ببوووووووووووس
kosar
25 فروردین 94 17:09
سلام خاله جونم.چه وب نازی دارید.!!! وکوشولوتونم به خودم رفته چون هم سفیده وهم نازه وبانمک. اگه به وب من سربزنید خوشحال میشوم .ازتون کلی سپاس گزارم.
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عززززززززززززیزم شما لطف دارید خانومی هم به وبم و هم به دخملم به وبتون سر زدم بیشترش رمزی بودا فقط پست اولت بدون رمز بودکه چشم حتما میام
مامان علی
25 فروردین 94 18:17
سلوووم دوست گلوووم بپر برو خصوصی که یک خصوصی سرشار از اه وناله درخدمت شما حاضربیده!!!
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزززززززززززیزم زهرا جون رفتم خصوصی نبید حالا چه کار کنم تو بگو
مامان علی
25 فروردین 94 18:20
ریحانه جون خداییش خیلی دوست دارم احساس میکنم خیلی ادم ساده وبی شیله پیله ومهربونی هستی فط موندم چرا چاخان میکنی؟خوب دختربگو دیگه دیگه!چرا با اب وتاب میگی خریدم واست/ وقتی میگه کجا گرفتی بگو حالا بماند! ولی خیلی باحالی درس عبرتم نگرفتی شیرین سال بعد باز همون سوراخه گزیده شدیااا! ولی خوشم اومد حال یک مردم گرفته بشه غنیمته میگم اتفاقا همسر منم خیلی احساساتیه ووقتی بهش کادو میدی تا چند روز تو فضا ومعذوریت اخلاقیه مهم اینه به یادش بودی وبه فکر جیبش خرج نتراشیدی دیگه.
مامان ریحانه
پاسخ
اول که لطف داری زهرا جونم منم دوست دارم خیلی زیاد اما اوا خواهر چاخان نیست در اقتصاد به این نمیگن چاخان بهش میگن شم اقتصادی حالا از بخت منه بخت برگشته دستت رو میشه و میشه اینجوری حالا باور کن زهرا جون من اصلا تو هیچ اموری به شوهرم دروغ نمیگم یعنی دوست ندارم حالا همچین آدمی هستم که اگه دستم برا شوهرم رو نمیشد دو سه ماه بعدش خودم بهش میگفتم حالا خدا خواست اینجوری بشه تا برام بشه یه خاطره ی خنده دار فکر کنم احساس بیشتر آقایون مانند احساس یه بچس در مورد شوهر من که اینجوری همچین خوشحال میشه حتی اگه یه جوراب و به عنوان کادو بهش بدی حالا زهرا دیشب برا داداشش اینا تعریف میکردم خودش روده بر شده بود از خنده حالا باور میکنی دست و دل ما زنا تو خرج کردن میلرزه مثلا یه وقتایی شوهرم میگه خرید خونه با تو پول میدم خودت خرید کن حالا من میرم یه کیلو قند نیم کیلو عدس یه صابون و....میخرم حالا خودش که میره خرید 10 کیلو قند 2 کیلو عدس 10 تا صابون و....میخره با اینهمه ولخرجی جالبه من به فکر جیبشم
مامان علی
25 فروردین 94 18:24
چه لباسهای خوشکلی همشون مبارکش به به اقاتونم که دوستون داشته اساسی از خجالت کادو هات دراومده ریحانه گلی من همیشه به همسرم همین ومیگم مهم اینه به یادت باشه اصلا دوست ندارم خودشون وتو خرج ناپلئونی بندازن. قربون این زستهای دختری بشم من.چقدرم خوشمزه هندونه میخوره.نوش جونش اره واقعا دیگه تو خونه موندن واسه بچه ها خیلی کسل کنندست البته من خودم گوشه دنج وسرد خونه روبه بیرون ترجیح میدم ولی خوب بچه هان وپارک!!!!!!!! چه خواهرشوهربد پیله ایم درای.میگفتی نیست پیشی برد!!!!
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی خاله جون چشماتون قشنگ میبینه حالا منم وقتی از همسرم پرسیدم چند پوریا سریع قیمتش و گفت من که احساس کردم اشتباه شنیدم گفتم علی چند با صدای مردونه ای گفت پوریا که گفت منم چیزی نگفتم پرو بشه اما خواهر آی سوختم ممنون زهرا جون از لطفی که به نازنین داری وای فدات بشم که درست عین خودمی یعنی هر وقت میریم کاشون مخصوصا تابستونا این مامان عشق سفر من همیشه پیشنهاد سفرای یک روزه به دور و اطراف و روستاهای سرسبز کاشون و میده مامانم که ماشالله هر وقت میریم بیرون انگار اثاث کشی داره باور کن یه وانت بار چیز بر میداره حالا کافی از اون روستا خوششم بیاد میگه شب و اینجا بمونیم وای من عزا میگیرم بد خلق میشم دیگه حالا بیشتر میدونن ریحانه با شرایط سخت اصلا میونه ی خوبی نداره دیگه زیاد این پیشنهادا رو نمیدن به محض اینکه بیام خونه کسی حق نداره کوچکترین حرفی بهم بزنه سریع تو حمامم و کل لباسام تو ماشین لباسشویی منم از همین شلختگی و کثیفیهای سفر بیزارم این خواهر شوهری که من دارم میگفت برو پیشی رو بیار مرررررسی زهرا جونم از لطفت
مامان نازنین زهرا
25 فروردین 94 18:52
وای کلی خندیدم از این سوتی ها وبعد فکرکردم من اگه جات بودم چه میکردم.....به این نتیجه رسیدم سوتی روسوتی میشد ..پس دعا کردم هیچ وقت پیش نیاد
مامان ریحانه
پاسخ
خواهر انشالله که همیشه لبت خندون باشه خواهر خوبه جای من نیستی نمیدونی من چقدر سوتی دادم در طول زندگیم الهی آمین
مامان کیانا و صدرا
25 فروردین 94 19:38
سلام آبجی جونم.ممنونم از احوال پرسیت.ما خوبیم.شما چطور؟راستی نمیخوای از اون پست رمزیها برامون بذاریگرفتی چی شد؟
مامان ریحانه
پاسخ
سلام آبجی خودم مرسی عزیزم خوبیم فعلا داریم مذاکره میکنیم خواهر ( با آقای همسر ) نتیجه که معلوم شد شما را در جریان قرار می نهیم خوب اخبار ما رو پیگیری کن
الهام
25 فروردین 94 20:53
سلام ریحانه جون و دوباره روز مادر مبارک و چه احساس قشنگی و چه هدیۀ قشنگی اتفاقا تا گفتی کیف کنفرانس تا آخرش و خوندم ریحانه جون چون منم تعداد زیادی از این کیف ها دارم خب خواهر یکم دست و دلبازی به خرج بده لااقل برو با پول خودش برای خودش عیدی بخر و نازنین خانم و ست های کُشنده اش والا بچه مون بازم خیلی هنر کرده این همه لباس و تعویض کرده و عکس انداخته علیرضا اصلا جلوی دوربین واینمیسته آفرین به دختر نقاشمون
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهام جونم مرسی عزیزم و ممنون از محبتت گلم نه خواهر کیف کنفرانس نبود اتفاقا از این کیف کنفرانسام یکی دو تاشو داده بود پوریا میرفت کلاس زبان داده بودم کتاباشو میذاشت دیگه روم نشد به مناسبت سالگرد ازدواجمون اون کیف رو بهش بدم دیگه خیلی تابلو بود که از شوهر خواهرمه خواهر اون موقع ها میگفتن جمع میکنه حاجی بشه ما هم این مدلی جمع کردیم رفتیم برا عمره واسه خودمون و بچه ها ثبت نام کردیم حالا شانس و میبینی دیگه عمره هم نمیشه بریم دیگه خواهر از این به بعد دست و دلبازی میکنم چشم به ما نیومده جمع کردن بخت و اقبال که نداریم خواهر به هر نحوی شده دستمون رو میشه خواهر جو گرفته بودش نه اینکه آقای همسر دو سه سالی در میون برای ما گل میگیره برا طفلم یه کم این گلا عجیب بود نه که دسته گل ندیده باشه ها نه ماشالله تو این یه سال از بس ما تازه عروس و دوماد داشتیم که اینام به هر مناسبتی واسه هم گل میگیرن برا نازنین دیدن دسته گل نوبر نبود فقط اینکه بابا جانش برا من گرفته نوبر بود اتفاقا وقتی میدید داداشم یا داماد خواهرم برا خانوماشون گل میخرن به من میگفت مامان بابا چرا برا تو گل نمیخره و حرف این بچه آتیش میزد به روح و جسمم آره خواهر بچه جو گیر شده بود میذاشت تند تند با گله ازش عکس بگیرم دیگه به تعویض لباسم گیر نمی داد خواهر لطف داری که به هنر دست دخترمون
مامان مهدیه
26 فروردین 94 1:19
ریحانه جووون شما کادو ندی سنگینتری والا...... مامان ریحانه با نمک و شیرین با تاخیر روزت مبارک واقعا تکی الهی نازنین چه نقاشی با مزه ای کشیده...الهی فداش
مامان ریحانه
پاسخ
آره مهدیه جون امروز به این نتیجه رسیدم چون بیشتر دوستان بهم گفتن این موردو مرسی عزیزم برای شما هم مبارکه باور کن خیلی شبیه آدم فضاییهاس شکم مکم نداره این آدمه ممنونم عزیزم از حضور گرمت
مامان مهلا
26 فروردین 94 9:56
خصوصی
مامان ریحانه
پاسخ
چشم مهلا جون
مامان مبینا
26 فروردین 94 10:34
سلام بر ریحانه عزیز خواهری من چن روزیه مریضم ایشالله ک بهتر شدم حتما ی پست میذارم. ببوس نازنین خوشگلو.
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم بلا دوره نبینم دوست ما مریض باشه انشالله هر چه زودتر خوب بشی عزیزم شما هم مبینا جونم و ببووووووووووووووس
مامان نازیلا
26 فروردین 94 11:49
سلام ریحانه جون خوبی عزیزم بازم اومدی با کلی سوتی نازنین هم با لباسهاش خیلی ناز شده نقاشی هم خیلی خوشگله از طرف من ببوسیدش
مامان ریحانه
پاسخ
سلام نازیلا جون خواهر جون ریحانه سوتی نده عجیبه لطف داری نازیلای عزیزم نسبت به نازنین تو هم رادین گلمو ببووووووووووووووس
تارا و تيارا
26 فروردین 94 12:43
سلام خاله جونى من وبتون خيلى خوشگله خوشحال ميشم پيش منم بيايد با اجازه لينك شدى خاله جونم
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررسی عزیزای دلم لطف کردید چشم حتما میام
مامان فرخنده
26 فروردین 94 13:09
امان از دست تو دختر جان من امسال يه ذره دست در اون جيب مباركت كن واز اون پس اندازهات بذار كم بشه يه جوراب ناقابل براي روز مرد همسري بگير جاي دوري نميره من ميگم آخه چرا داخل كيف را نگاه نكردي چيزي مگه از كيف كم ميشد حالا اينطوري ضايع شدي خوب بود بعد تو چه شكلي به خواهرشوهر اطمينان كردي كه لوت نده به خواهرت كه كلي سفارش كردي اون كه خواهرت بود بعد چه فكري پيش خودتت كردي كه خواهرشوهر ميشه خواهر واقعا كه ولي كلي ازكارت خنديدم قربون نازنين زهراي گل بشم لباسهاش هم مبارك باشه خيلي بهش مياد عاشق كلاه گذاشتنش هستم
مامان ریحانه
پاسخ
فرخنده جون تا دلت بخواد جوراب دارم سوغاتی و از این حرفا همسرمم وجدانا دیگه نمیدونه حالا اگه به شانس ما مثلا یه جا پاش باشه یکی ببینه بگه این جورابا همون سوغاتی هست که من برات آوردم خواهر شانس که نداریم ما بابا مطمئن بود هیچی توش نیست خیر ندیده ها کار و خراب کرده بودن آخه کسی داخل کیف می نویسه اهدایی از طرف فلان ...... اینو که میدونم خواهرشوهرم دهانش چفت و بست نداره ولی گفتم حالا یه ست ارزش گفتن نداره دیدم نه نتونست خودش و نگهداره خدا نکنه فرخنده جونم لطف داری عزیزم ببووووووووووووس ملیسای خوشگلمو
مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
26 فروردین 94 14:58
سلام خانمی خاطره با مزه ای بود چقدر خوب که وقت میکنی برای نازنین زهرای عزیزم ثبتشون کنی این خاطرات رو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خانومم مرسی از لطفت پیش خودم میگم شاید وقتی سنم بره بالاتر فراموش کنم بیشتر این خاطرات و پس ثبتشون میکنم تا دخترم بدونه چه مامان پر از سوتیه داره ممنون از حضورت ببووووووووووووس دو قلوای نازو
مامان زهرا
26 فروردین 94 16:19
سلام ریحانه جان .خوبی خانم ماشالله به این رو .خیلی با حالی خانمی خداییش اگه همسر محترم یه همچین کاری باهات میکرد عکس العملت چی بود اگه من بودم که تا دنیا دنیاست کارشو به روش می اوردم . خوش به حال خودمون که در چند سال اخیر دیگه کادو بهم نمیدیم البته بیشتر من . درتماس تلفنی تبریک میگیم وبهش میگم کادوتو بخر وبیا .وبعد به همه میگم من براش خریدم . خدایی خیلی تکم نه واالا وقتی خودم درامدی ندارم یعنی چی که از پول همسری برای خودش هدیه بخرم .خودش هرچی دوست داره بخره بعد از طرف من به خودش هدیه بده .
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم مرسی عزیزم خوبم لطف داری خواهر هیچی اگه با من اینکارو میکرد که کن فیکون میکردم راست گفتیا ما که در آمدی نداریم چه معنی داره از خودشون پول بگیریم واسه خودشون چیزی بخریم حالا اگه من اینطوری بگم میگه می خواستی از پس اندازات برام یه کادو بگیری خواهر موندیم این وسط چکار کنیم از اموالی که مفت به دستمون میرسه کادو بدیم یا پس اندازمونو بندازیم وسط
مامان زهرا
26 فروردین 94 16:20
لباسای نازنین جونم خیلی زیبا بود مبارکش باشه . الهی لباس عروسی تنش کنه .
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی زهرا جونم چشمات قشنگ میبینه عزیزم وای یعنی میشه زهرا جونم باشم و ببینم مرسی عزیزم از حضور گرمت
مامان فاطمه
26 فروردین 94 18:00
سلام ریحانه جون:اول یه معذرت خواهی بابت تاخیر در نظر دادن چون چندبار اومدم ولی هر بار با یه اتفاقی نتونستم برات نظر بذارم.ببخشید اینا رو بخاطر اعتماد به نفس بالات داشته باش.خواهر جون مگه بیکاری خوب کادو نده عزیزم بیچاره همسری.اول که داشتم میخوندم متوجه شدم که چه بلایی داره سرت میاد دلم برات سوخت بعد که خوندم بازم این کارو با قالب کردن کادوخواهر شوهر جون داری تکرار میکنی،منتظر لو رفتنت بودمولی خوب حال شوهری گرفته شد میدونم بازم از این کارا میکنی بذار تا دلمون وا بشه خواهر چون خودم از این کارا نمیکنم خیلی زحمت بکشم برای تولدش یه کیک بپزم.ولی برای تولدم خیلی چشم انتظاری میکشم که فراموش نکنه تا میاد خونه چشمام به دستشهبیچاره هم هر سال با کلی کادو وکیک میاد ومارو شرمنده میکنه همیشه از این جور شرمندگیا باشه برام خوشحال میشم.ببینم این چند روزی که تا تولدم مونده چکار میکنه برام. شانس آوردی تلافی نمیکنه این جور کادو دادنو.فک کنم همسری با کادو گرفتن کنار اومده...دسته گلت هم قشنگ بود
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فاطمه جونم دشمنت شرمنده عزیزم این چه حرفیه من راضی به زحمت شما نیستم دوست خوبم قربان شما فدای شما تشویقا کمه بیشتر لطفا میگما خوب منو شناختیا بعید نیست باز دوباره تکرار کنم البته الانم اگه به یه مناسبتی واقعا ولخرجی کنم و برا همسرم چیزی بخرم باید به ارواح جد در جدم قسم بخورم که خودم پول دادم واست خریدم تا باور کنه اگه نه که میگه این از کجا به دستت رسیده داری به من کادو میدی حالا خداییش از این نظر همسرم ماهه دلم برا ذوقایی که الکی کرد میسوزه باور میکنی منم همین توقع دارم تولد من نزدیکتر از همسرمه من توقع دارم سریع تولدم و تبریک بگه اما چون همه مناسبتا پشت سر همه تولد من پوریا نازنین همسرم روز زن روز مرد توقع ولخرجی زیادی ندارم اما توقع دارم بهم تبریک بگه اونم نه یبار ده بار یبار شب تولدم یبار صبح که از خواب پا میشه یبار وقتی میره سرکار یبار وقتی میاد خونه خلاصه خواهر بیچاره دیگه میدونه اخلاقمو هی را براه تبریک میگه ولی خداییش من امسال تولدشو یادم رفت همراه اول بهش تبریک گفته بود اومد خونه گفت بذار یه پیامی واست بخونم بعد پیام تبریک این همراه اول خود شیرینو خوند مثل هوو میمونه خیر ندیده بعد منم خودم و از تک و تا ننداختم گفتم می خواستم از سر کار اومدی بمونی پیش نازنین من و پوریا بریم بیرون واست کیک و این چیزا بخریم سورپرایزت کنیم حسابی بعد شوهرم کلی ذوق کرد گفت راست میگی گفتم پس چی فکر کردی فکر کردی یادم رفته بعدشم سریع به پوریا که تو اتاق بود گفتم بیا به بابا تبریک بگو تولدشو آره خواهر من اینجوریام نه اهل این حرفا نیست طفلک مرسی فاطمه جون بابت دسته گل چشمات قشنگ میبینه
مامان فاطمه
26 فروردین 94 18:08
قربون خندههای نازنین جون برم من لباساشم خوشگلن،چه خوب هندونه میخوره نوش جونت متاسفانه با تعجب فراوان باران هندونه دوست نداره نقاشیش هم خوبه.برای خود نازنین جون کلی معنی داره عزیزم.هنوز سنی نداره .من که کلی با باران تمرین میکنم که شکل آدم بکشه فقط تو قسمت چشماش مونده...فقط میگه چشم چشم ابببو(ابرو)
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه فاطمه جونم چشمات قشنگ میبینه اتفاقا نازنین هندوانه خیلی دوست داره شاید در مورد نقاشی من توقعم خیلی زیاده ازش فداش بشم عزیز دلو چشم چشم ابببو وای فاطمه جون بچلونش شیرین عسلو از طرف من
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
26 فروردین 94 19:23
الهییییییییی من فدای جیگر طلای خودم بشم که اینقدر خانوم شده .ریحانه جون ماجراهاتون همیشه جالبن و قلمتون زیبا و فصیح که انگار همونجا حضور دارم. برای نازنین خودم
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه خاله مرضیه لطف داری مرضیه جونم لایق اینهمه تعریف نیستم گلم خوشحالم که میتونم خوشحالت کنم عزیزم شما هم دسته گلاتو ببووووووووووس
عمه فروغ
26 فروردین 94 23:12
ریحانه جون سلام روز مادر رو با تاخیر بهتون تبریک میگم شرمنده زودتر وقت نشد بیامان شاا.. همیشه زنده باشید و سایتون بالا سر فرزندانتون باشه ای جوووووووووونم من عاشق این طرز سوتی دادن شما هستم که همیشه ما رو خرسند میکنیو البته بیچاره همسر شاد و خوش باشید ایام به کام
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فروغ جونم مرسی عزیزم بابت تبریک دشمنت شرمنده گلم این چه حرفیه سلامتیتو میخوام خانومم فدای تو بشم امیدوارم بتونم همیشه دل دوستامو شاد کنم مرسی از دعای قشنگت
مامان آنیسا
27 فروردین 94 8:25
ایول به دل و جراتت خانومی خب یه بار که سرت اومده بود بازم ...... بیچاره آقای شوهر دیگه هر وقت کادو بهش بدی فکر میکنه از یه جا کش رفتی ریحانه جون شوهر خواهرت با شوهرت برادرن ؟
مامان ریحانه
پاسخ
لطف دارید یه عالمه نسبت به بنده میبینی رومو خواهر درست حدس زدی همچین فکری میکنه همیشه باید قسم جد در جدمو واسش بخورم تا باور کنه تازه خدا نکنه همراه با این قسمه خندم بگیره میگه داری میخندی معلومه خودت نخریدی والا گیر افتادیم ما با این کاری که کردیم نه شوهر خواهرم با شوهرم برادر نیست غریبه ان نسبت به هم
مامان آنیسا
27 فروردین 94 8:27
افرین به نازننن خانوم هنرمند بچه نقاشیشو خوشکل کشیده مامانی
مامان ریحانه
پاسخ
لطف داری خاله جون مادر توقعش زیاده از این بچه خدا بگم این مادرو چکار نکنه مرسی عزیزم از حضور گرمت ببووووووووووووس آنیسای خوشگلمو
مهتاب مامان آذین
27 فروردین 94 8:44
سلام خانمی خوبید سال نو مبارک ایشااله تو این سال به همه ی آرزوهای قشنگتون برسید " خدا دخملی رو براتون نگه داره مایلم با شما دوستی کنم اگه این افتخار رو میدید لطفا خبرم کنید. از من بوس برا دخملی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم سال نو شما هم مبارک مرسی از دعای قشنگتون منم خوشحال میشم از دوستی با شما چشم حتما به وبتون سر میزنم و از من هم بوس واسه دختر گل شما
سما مامان مرسانا
27 فروردین 94 9:34
سلام ريحانه جونم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جونم چشم حتما عزیزم
مامان کیانا و صدرا
27 فروردین 94 10:35
سلام آباجی جونمیه سوال داشتم خیلی ذهنمو مشغول کرده به خودش و مهمه..... روز مرد نزدیکه؟؟؟ کی هست؟؟باور کن بی منظور پرسیدم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام آباجی خانوم خودم میگم شما که ماشالله واردی به امور بپر یه تقویم دانلود کن قشنگ میبینی روز مرد کیه منو هم خبر کن حالا یکی هم طلبت آباجی جون
مامان بهی
27 فروردین 94 12:17
ريحانه جون عجب كادوهايي دادي خواهر خسته نباشيد خوبه واست جبران نميكنه وگرنه حالت اينجوري بود
مامان ریحانه
پاسخ
خواهش میکنم عزیزم مونده نباشی خانومی جرات نداره خواهر جبران کنه جد در جدشو میارم جلو چشمش حالا اون بره یه چیزی بگه یه جواب بهش میدم بنده خدا دیگه جرات اعتراض نداره مرسی بهجت جونم از حضور گرمت ببوووووووس شایان جونو
کیان
27 فروردین 94 15:38
قربون اون ستهای لباست برم خوشگلهپیکاسو
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه خاله جونم چشماتون قشنگ میبینه خاله جون بهم اعتماد به نفس دادی یا این حرفت
مونا
28 فروردین 94 1:56
سلام ریحانه جان. خوبی؟اول اینکه روز مادر و زن رو به تو دوست کدبانو و باسلیقه ام تبریک میگم. امیدوارم سایه تو و همسر محترم برسر بچه های گلت پایداااار باشه. چه باااااامزه. چندروز پیش اومدم خوندم حتی وسطاش استرس هم گرفتم. همون اول که کیف رو خواهرت بهت داد انتظار داشتم بعدش بنویسی توی کیف رو بررسی کردی. اما ندیدم بنویسی و از همونجا فهمیدم در ادامه قضیه لو خواهد رفت....راستی یه نکته از عکسای نازنین ، هر عکسی که از نازنین میذاری مرحله به مرحله شباهتش به برادرش بیشتر و بیشتررررر میشههههههه.... لباسای نوی ناااااز بانوووووو هم مبااارکههههه....خاطره لباس زیر هم خنده داره اما میشد خواهر شوهر رو پیچوند. مثلا میگفتی لباسا رو گذاشتم بالا کمد یا مثلا میرفتی تو اتاق و الکی میگشتی و برمیگشتی و میگفتی از دست این بچه ها.... رفتن تو کمد لباسا و همه رو ریختن به هم یا حرفی اینچنینی.... دوستتون دارم.....
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مونا جونم مرسی روز شما هم مبارک باور کن من لایق اینهمه تعریف نیستم ممنون از دعای قشنگت آره خواهر همیشه منتظر یه سوتی از من باش ریحانه دیگه تابلو شده تو سوتی دادن واقعا انقدر شبیهن به ننظر خودمم اینجوریه یعنی انقدر که این دو تا خواهر و برادر به هم شبیهن دوقلوهای غیر همسان بهم شبیه نیستن ای خواهر یه چیزی میگی مگه میشه پیچوندش چون دو روز قبلش آورده بود حالا اگه دیرتر بیاره مثلا میگم با خودم برده بودم کاشون جا گذاشتم و از این قبیل حرفا حالا یه چیز بگم بخند خواهر شوهرم زیاد سلیقه نداره یه وقتایی میره برا نازنین لباس میخره مثلا شاه عبدالعظیمی ، امامزاده صالح و از اینطرفا بعد زنگ میزنه یه لباس خریدم برا نازنین چقدر قشنگه و کلی تعریف میکنه بعد وقتی میاره من زیاد خوشم نمیاد بعضی وقتا میپرسه لباس رو تن نازنین نکردی برو بیار تنش کنیم ببینیم منم میگم نیست کاشون جا گذاشتم باور کن تا حالا چند مورد اینجوری پیش اومده مونا جون ممنونم از حضور گرمت ببووووووووووس بچه های نازتو
مامان دیانا
29 فروردین 94 8:45
باز هم خاطره ای شیرین از یه مامان وروجک... ولی خودمونیم اونجایی که خواهر شوهر گرام گفت برو وسایل برادرمو بیار من با خوندنش دچار تپش قلب شده بودم شمارو نمیدونم چه حالی داشته.فقط حدسم این بود که خدارو شکر با خواهر شوهرتون صمیمی هستی که ممتلک بارونتون نکرده وگرنه میشستن توطئه میکردن که واسه از چشم انداختن ما کادومونو به برادرمون نشون نداده.آخه خواهر شوهرن دیگه میفهمی خواهر شوهر!!!! ببوس نازنین خوشگلمو با اون لباسها و ژستهای نازش
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم نظر لطفته خانومی آره واقعا اینه که خواهر شوهرم خوبه وگرنه از متلکاش در امان نبودم منم خواهر شوهرم شاید من بودم همین کاری رو میکردم که شما گفتی ریحانه ی خبیث و بدجنس مرسی خانومی شما هم ببووووووووس دیانای گلمو
مامان مهراد
29 فروردین 94 10:30
سلام. ریحانه جون اول از همه روزت رو تبریک میگم مجدداً... خوشحالم که بلاخره یه دلی از عزا درآرودی و تونستی حسابی از دختری عکاسی کنی و آرزو به دل نموندی. اون هم خدایی چه عکس های قشنگی. و اما چه سوتی هایی دادی دختر ها... در حد تیم ملی بود. ادم پول رو زمین هم پیدا میکنه باید بشمره ، هدیه هم که میگیره باید یه نگاهی بهش بکنه دیگه . حداقل یه بار در کیف رو باز میکردید و اما چه خواهر شوهری داری ماشاله همش راه براه خونه شماست. خدا حفظش کنه.... به نظرم همسر بنده خدای شما تا حالا معتاد نشده و سر به بیابون نزاشته شانس آوردی.... البته نگران نباش من هم چند تا سوتی دادم ولی نه به این شدت. سوتی های این شکلی خودش باعث ایجاد خاطارت خاص میشه. اگه خواستی امسال هم یه حرکتی بزن تا ملتی رو شاد کنی . سلام مهری جونم و من هم مجدد روز مادر رو به شما مادر نمونه تبریک میگم آره دیگه خدا عوض بده به همسرمو دسته گلش بگو در حد لالیگا باور کن من بی تقصیرم مهری جون انگار همه چی دست به دست هم میدن تا من تابلو بشم آره عزیزم از شانس ما این خواهر شوهره یه بچه داره سه روز هفته هم که بره به اونا سر بزنه وقت زیاد میاره بقیشو خونه ی ماست دیگه رو چشم عزیزم ما هم نخوایم سوتی بدیم سوتی خودشو میرسونه ممنونم مهری جونم ببوووووووووووووس مهراد جونو
مهسا
29 فروردین 94 13:55
سلام ريحانه جون چه داستان قشنگى كلى خنديدم لباساش هم خيلى قشننننننننننننگه مبااااااركه جلوى شوشو بدجور ضايع شدى يه معذرت خواهى هم بكنم ريحانه جان ببخش كه خيلى دير بهت سرميزنم اخه وقت نميكنم از يه طرف سركار از يه طرف خونه دارى خسته ميشم راستى پست جديد گذاشتم خوشحال ميشم ببينى ريحانه جونمنظر يادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خانومی لطف داری شما امیدوارم که همیشه لبت خندون باشه خواهش میکنم عزیزم این چه حرفیه چشم حتما سر میزنم
مامان مبینا
29 فروردین 94 14:24
ریحانه عزیز دیروز در مورد وبلاگ مبینا و دوستای وبلاگیم داشتم با اقای همسری حرف میزدم وک رسیدم ب وب نازنین جون. اخرین پست وب نازنین ک در مورد خاطرات خودت بود رو ب زبون خودم واسش تعریف کردم باورت نمیشه ک چقد خندید بووووووووژووووس
مامان ریحانه
پاسخ
واااای خدای من آقای همسرم به سوتی های من پی بردن چکار کنیم حالا لطف داری دوست عزیزم امیدوارم همیشه جمع خانوادتون شاد و سلامت باشه بووووووووووس برای مبینا کوچولوی خودم
مامان کیانا و صدرا
29 فروردین 94 19:50
سلام خوبی؟شب خوش!!!راستی یه سوال دیگم دارم که باز ذهنمو درگیر کرده ناجور!!!!میخواستم بپرسم چی واسه روز مرد بگیریم؟؟به راهنماییت واقعا نیاز دارم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خوبم میگما انگار بخاریاتو خوب جابه جا کردی دغدغه ای نداری که به یاد کادو مادو افتادی دوست جونم الههههههههههی میگما حیف که بهم نزدیک نیستی وگرنه یه دونه دیگه از این کیفا دارم اشتباه فکر نکن خواهر جون این یکیو دانشگاه شوهرم به خاطر اینکه رتبه ی اول کلاسو آورده بود بهش دادن حیف که دیگه دانشگاه نمیره وگر نه خواهر به هوای اینکه یادش رفته همونو کادو میکردم بهش میدادم شما که میگید از من هر چی بگی بر میاد خودمم تاییدش میکنم خوب راهنمایی شدی عزززززززززززززیزم حالا غصه نخور من بهت پیشنهاد یه عطر یا ادکلنو میدم اینم به خاطر اینکه نگی دوستم راهنماییم نکرد
مامان کیانا و صدرا
29 فروردین 94 19:57
http://sadranasr.niniweblog.com/post200.php سلام خواهر!ببخشید باز مزاحمتون شدم میخواستم بپرسم این پستو خوندی یا نه؟
مامان ریحانه
پاسخ
نه به جان خودم برام تازگی داشت چی شده نخوندم خدا میدونه حالا خوندم همونجا هم برات کامنت گذاشتم آباجی جووووووووووووونم
مامان کیانا و صدرا
30 فروردین 94 9:40
راستی یه مطلب خنده داراولین کامنت و آخرین کامنت تایید شده ی فعلی تو این پستت واس ماست.یعنی اصلا همش ماس ماستخواهر من برم که دیرم میشه ساعت 9 قیمه گذاشتم فک میکنی به 11.5 که من میرم برسه؟؟؟اصلا جا میفته؟نون خالی باس بخورم آبجیخب بگو همونو سر صبح بذاربای بای باجی جونم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام آبجی جونم میگم اول اینکه این لطفت شما رو نسبت به ما میرسونه و بعد اینکه قابل شما رو نداره خواهر وبلاگ متعلق به شماست میخوای شش دانگشو سند بزنم به نامت بی تعارف میگما بعدشم آباجی کله پاچم بار بزاری جا میفته اینکه قیمس البته شرط داره که لپه هات دیر پز باشه یا زودپز من که یه لپه دارم خواهر اذون صبح بذارم اذون شب هنوز نپخته از هایپر مارکت برادر شوشو خریدم بااین لپه های نامرغوبش حالا خواهرنپختم یه نیمرویی املتی چیزی بخورید بذاریدش واسه شب خوب راهنمایی کردم میبوسمت
مامان مبینا
30 فروردین 94 11:28
ریحانه عزیز سلااااااااام ایشالله روز خوبی داشته باشین خواهر
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عززززززززززززززززززیزم ممنونم خواهر از لطف بیکرانتون شما هم اوقات خوشی داشته باشید گلم وای که شما چه مهربونی فدااااااااااااااااااات
مامان ِ یسنا
30 فروردین 94 11:56
سلام سلام صد تا سلام ... خوبی ریحانه جونم؟ یه سوال ؟؟؟؟؟؟ پس بدو برو خصوصی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سلام منم صد تا سلام مرسی عزززززززززززززیزم به روی چشم اومدم عززززززززززززیزم
✓ مامان زهراღ
30 فروردین 94 15:50
خیلی باحال بود ریحانه جون..دمت گرم..تو الگوی نمونه یک زن صرفه جو هستی اون ماجرای کیفه خیلی باحال بود..وای اگه من بودم که در جا خودکشی میکردم
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی شما ارادت دارید نسبت به بنده قربانت دوست خوبم خواهر یه خورده اعتماد به نفس داشته باش درست مثل من که گفتم چایی بیارم برات دیگه از این حرفا نزنیها ببوووووووووووووس زهرا جونمو
الهه مامان مبین
30 فروردین 94 19:09
سلام به روی ماهت ریحانه عزیزم من قربون اون خاطراتت قشنگ و شیرینت که همیشه از خوندنشون کلی لذت میبرم وقتی داشتم پستت رو میخوندم از شدت خنده اشکام در اومده بود . همون موقع موبایلم زنگ زد نمیتونستم جواب بدم از خنده زیاد خدا همیشه لبت رو خندون نگه داره عزیز دلم قربون اون عکسای خوشگلت فدات بشم قربون اون لباسای قشنگت عزیز نقاشیت چقدر ناز شده نازنین دخترم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهه جوووووووووونم خدا نکنه عزیزم شما خیلی لطف داری نسبت به من وای یعنی انقدر خنده دار بود خوشحالم الهه جون از شادی دلت مرسی خاله ی مهربون چشمات قشنگ میبینه خاله جون بابت نقاشی هم ممنون
الهه مامان مبین
30 فروردین 94 19:10
روزت هم مبارک عزیزم دسته گلت خیلی نازه خدا همسری مهربونت رو برات نگه داره و حافظ بچه های گلت باشه
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی دوست خوب و مهربونم واسه ی شما هم مبارک ممنون بابت دسته گل و تشکر از دعای خیرت
الهه مامان مبین
30 فروردین 94 19:11
دوباره برمیگردم و بقیه پست های نخونده رو میخونم . داره برام مهمون میاد دوستون دارم عزیزای من یه عالمه بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزززززززززززززززیزم از حضور گرمت من و نازنین هم شما رو دوست داریم خیلی زیاد بووووووووووووووووووووس واسه خاله ی مهربون و مبین نازش
مامان راحله
30 فروردین 94 20:52
سما مامان مرسانا و ارشيا
31 فروردین 94 14:27
سلام ريحانه جونم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جون حتما عزیزم
مامانی(برای دخترم زهرا)
31 فروردین 94 17:41
سلام خواهر خوبه بعد از ی ماه بی نت موندن دیدن این نوشته ها لازم بود براملباسای نازنین مخصوصا اون دومی خیلی ناز بود آفرین به ریحانه خانوم خوش سلیقهنقاشیش هم بامزه و جالب بود نمیدونم چرا نگرانی ؟جدی میگم برادر زاده ی من تا 6 سالگی به مداد دست نزد حالا ی نقاشی هایی میکشه بیا و ببین
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزززززززززززززیزم چقدر دلم برات تنگ شده بود خوشحالم که دلت باز شد به واسطه ی نوشته هام در مورد لباسای نازنین لطف داری خانومی در مورد نقاشیهاشم شاید من زیادی متوقع هستم یا دارم با پوریا مقایسه میکنم طفلی رو خیلی عزیزی دوست دارم زهرا جونو خیلی ببووووووووووس راستی چه خبر از گل پسرت به سلامتی کی میاد تو آغوش گرمت ما هم عکساشو ببینیم ذوق کنیم
✩مامان سما✩
31 فروردین 94 20:48
سلام ريحانه جان خوش حال ميشم به منم سربزنىبا افتخار لينك شديد لطفا شما هم منو بلينك
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عززززززززززززیزم چشم حتما و ممنون از لطفت
مامان کیانا و صدرا
31 فروردین 94 21:05
سلام آبجی شب خوشخوبی خواهر؟بچه ها خوبن؟شاد باشید همیشه و دلارام
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مرضیه جونم شب شما هم خوش عزززززززززززززیزم همه خوبیم دنیا دنیا ممنون خواهرم
مامان محمدطاها
31 فروردین 94 23:06
وای ریحانه جون من که مردم از خنده عزیزم چه سوتی های باحالی دادی ... بیچاره آقای همسرتون ، چه حالی ازش گرفته میشد عاشقتم ریحانه جون نازنین زهرای عزیزمو ببوس
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه مرجان من یه وقتایی آدم دلش میخواد یه جوری این مردا یه خورده دست از این غرورشون بر دارن خدا هم اینجوری جور میکنه مرررررررررررسی مرجان جونم منم دوستون دارم
مامان عطرین
1 اردیبهشت 94 14:21
سلام گلم بابا عجب دل و جراتی داری تو بازم سوتی دادی همسرت خیلی هواتو داشته ها وگرنه تا حالا برات حتما تلافی میکرد
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عززززززززززیزم خواهر الانم هنوز شب بلند است و قلندر بیدار از کجا معلوم یه جایی تلافی نکنه
مامانی
1 اردیبهشت 94 23:38
سلام دوست خوبم مثل همیشه خاطره خوب وجالبی بود
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررسی عزیزم لطف داری شما نسبت به بنده
مامان علی
4 اردیبهشت 94 9:27
ریحانه مهربونم روزت مبارک عزیزم واقعا بهترین هدیه از طرف فرشته هامون همون جمله دوستت داریم و بغل کردنمون هست.. خدایا شکرت که مادریم وای خدااا چقدر از پستت خندیدم... خوب خواهر اول یک نگاهی به داخل کیف مینداختی بعد کادوش میکردی وای سوتی دومت امان از این خواهر شوهر ...خوب کادو دادی که دادی دیگه پرسیدن نداشت به قول خودت همسرت ایول داره که جبران نمیکنه یکم دست تو جیب کن.. کیک خودت درست میکنی گل از تو باغچه کادو هم که اینجوری شوخی کردم انشاالله همیشه لبتون پر خنده باشه و سلامت باشید
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی سپیده جونم روز شما هم مبااااااااااااااارک واقعا برای من که از هر جواهری بالاتره خدایا هزار مرتبه شکر که ما رو قابل دونستی و فرشته های کوچولوتو نزد ما به امانت گذاشتی باور کن سپیده جون فکرشم نمیگردم این خیر ندیده ها داخل کیف چیزی نوشته باشن فقط میخواستن منو سنگ رو یخ کنن خدا کنه دستم بهشون نرسه آره والا خواهر شوهر خودشیرین سپیده جون شب دراز است و قلندر بیدار از کجا معلوم یه جایی جبران نکنه بده عزیزم خودکفا هستم مرسی سپیده ی گلم انشالله که همیشه روزگارت بهاری و لبت پرخنده باشه
مامان عسل 
18 اردیبهشت 94 10:19
خدانکشتت خیلی باحال بودکلی خندیدم
مامان ریحانه
پاسخ
انشالله همیشه لبت خندون باشه عزیزم