نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

اندر احوالات خانه تکانیمان ...

1393/12/25 21:59
نویسنده : مامان ریحانه
2,643 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام دوستان همراه دلم لک زده بود که بیام اینجا و بگم آخیششششششششششششششششخسته  ولی نشد دیگهغمگین حتما میپرسید چرا اصلا من نمی دونم چه حکمتیه که من همیشه باید اسباب خنده ی شما رو فراهم کنم اصلا یه وقتایی که فکر می کنی همه چیز آرومه یه چیزی همچین میفته وسط زندگیت که آرامش و حرومت میکنه در جریان نمونه های مختلفش که هستید

به قول دوستان من جز اولین نفرها بودم که خانه تکانی رو نرم نرمک آغاز کردم ولی از آنجا که حادثه هیچ وقت خبر نمیکنه زد و نازنین خانوم مریض شد و یه هفته ای درگیر بهونه گیری های خانوم بودیم و بعد از اون حادثه ی دوم خبر نکرده اومد، مثل بچه ی آدم تو خواب خوش بودم که  یهو دیدم انگار نفس کشیدن برام سخته هر چی از ما اصرار از نفس انکار که نه بابانه شما حالا حالا ها با کمبود ما روبرویی خلاصه فیتیله پیچ کرد ما رو حسابی که بازم در جریان هستید یه هفته هم خودمون باعث و بانی عقب افتادن خانه تکانیمان شدیم ولی بعد از خوب شدنمان کمر همت بر بستیم و افتادیم به بشور و بساب تا کی تا ساعت 7 امشب ( البته به این نکته هم اشاره کنم که واقعا من در این مورد " خانه تکانی " رو میگم مظلوم واقع شدم عااااااااااااااااقا شما یه سرویس بهداشتی دارید ما دوتا داریم یکی تو ساختمون یکی تو حیاط که نازنین بهش  میگه دستشویی مهمون ( آخه مهمونای بینوا میرن اونجا ) خداییش این ظلم نیست و باعث طولانی شدن خانه تکانیمان نمیشود عاااااااااااااایا سوالسوال

حالا از بحث اصلی خارج نشیم گفتم که خدا خواست به جز حیاط که مونده برا یکی دو روز آخر ساختمان را تکاندیم و سرخوش و قبراق به سمت اتاق میامدیم که بر صندلی جلوس کرده و برای رفع خستگیمان کمی وبگردی کنیم که ناگاه با صدای انفجار مهیبی بر جای خود میخکوب شدیم و بر رسم کاشونی بودنمان بلند گفتم یا حضرت عباس  و رو به پوریا با ترس  و لرز گفتم نارنجک انداختن تو حیاط شیشه های پنجره ی آشپزخانه اومد پایین و در دل به مسبب این انفجار لعنت می فرستادیم و با احتیاط راهی آشپزخانه امان شدیم که..... دوستان فکر میکنید با چه صحنه ای روبرو شده باشم خوبه  خندونک

بله ما که در برنامه ی غذایی نازنین خانوم گوشت داخل شیشه را گنجانده ایم به هوای آنکه عصاره اش رو به طفلمان بدهیم گوشت را درون شیشه انداخته و از قضا شعله هم کم بود ولی چون ما به ذوق تمام کردن خانه تکانی بکوب مشغول کار شده بودیم فراموش کرده بودیم که کتری روی گازه که شیشه ای درون آنست در حال جوشیدن  و القصه تمام شدن آب کتری همانا و منفجر شدن شیشه همان و اینگونه ما با چشمانی که غصه درونش  موج میزد به اجاق گازی که با بدبختی تمیز کرده بودیم نگاه میکردیم و در دل بر بخت خود لعنت میفرستادیم که به ما نیامده به نزد دوستان بیایم و بگویم آخیششششششششششششششخسته

حالا خدا رو شکر که تن ماهی نبود و گر نه که باید تیکه های تن ماهی رو از سقف و اطراف جمع میکردم چون این بلا بر سرم آمده تجربه دارمخندونک

خوب دوستان این هم میگذرد و از هر چه بگذریم باید این روزها را خوش باشیم با تمام اتفاقات خوب و بدی که برامون میفته  در این روزها که دقایق پایانی سال 93 را پشت سر میگذاریم بیایید به یاد شادیهای بچگیهامون شاد باشیم هر سال لحظه ی تحویل سال که میشه بغض گلو مو میگیره به یاد همه ی گذشته ی شادم میفتم به یاد همه ی کسانی که روزی در کنارم بودند و حالا نیستن به یاد هیاهوی بچگی به یاد همه چیز ولی خوب میدانم که همه ی آنها خوب یا بد خواسته یا ناخواسته جزیی از زندگیم بوده اند و تا الان چیزی به نام زندگی را برایم به وجود آورده اند پس  من دوست دارم زندگی رو.............

فردا شب شب چهارشنبه ی آخر ساله تبریک میگم به همه ی شما عزیزان این آیین ایرانی رو و برای حسن ختام  آخرین پست سال 93 خاطره ای از یکی از شبهای چهارشنبه سوریم برایتون تعریف میکنم آخخخخخخخخخ دخترم رو به کلی فراموش کردم دخترم برای تو هم میگویم شاید در آینده ای مبهم خواندن این خاطرات شاد مان سازد روح لطیفت رو ......

شب چهارشنبه سوری سال 80 بود  اون موقع من پوریا رو 6 ماهه بار دار بودم به خاطر وحشتی که از صدای نارنجک و  مواد محترقه داشتم اصلا یکی دو روز قبل از چهارشنبه سوری از خونه بیرون نرفتم اون موقع ما  تو یه خونه ی آپارتمانی زندگی میکردیم  غروب روز سه شنبه داداش  وحیدمان به خانه ی ما اومدن و طفلی داداشم آخر خلافش به همراه داشتن چند تا ترقه بود البته چون اون موقع داداشه من زیر 20 سال سن داشت و الان ایشون 30 سالشونه ما بچه محسوبش می کردیم و بهش اجازه ندادیم به خونه ی خواهر شوهرم بره و با بچه های خواهر شوهرم همراه بشه چون اونا کارای خطرناکشون زیاد بود خلاصه ما به عینه دیدیم که داداش  ما دپرس شده ولی ما با انواع آجیل و تنقلات سرش رو گرم کرده بودیم اما از آنجا که میگن از آن نترس که های و هوی داره از اون بترس  که سر به تو داره این داداش ما هم خودی نشون داد و اما چه جوری سوالداشته باشید بقیه ی ماجرا رو

آنجا بودیم که داداش ما دپرس گونه نشسته بود و به تلویزیون زل زده بود که جناب آقای همسرمان تشریف آوردن و بعد از کمی خوش و بش ساعت شد حدودا 8 شب هنوز صدای نارنجک و بمب و اینجور چیزا از بیرون میومد که من تو خونه هم وحشت میکردم از این صداهاترسو

خلاصه روح خبیث داداش جان ما به جوش و خروش  در اومد و ما درون سرویس بهداشتی بودیم که داداش جونی ما به جناب علی آقا همسر بنده میگه من دلم  می خواد این دو سه تا ترقمو بزنم چکار کنم اگه نزنم خوابم نمیبره و جناب همسر تاکید میفرمایند که حواست به خواهر جونت هست که بارداره یه وقت از صدای این ترقه ها خدای ناکرده کله پا میشه ها عااااااااااااااااااااقا این داداشه نابغه ی ما میگه پس چی فکر کردی خودم بیشتر از تو حواسم هست میگه خوب میخوای چکار کنی اون موقع مادر جانمان دو لیوان استیل بر  روی جهیزیه ی ما گذاشته بود که داداش  نخبه ی ما یکی از این لیوان ها رو برمیداره به علی آقا  جان میگوید که ما ترقه را روشن میکنیم و لیوان را رویش میگذاریم تا صدایش کمتر باشد ( حالا من موندم شما که میخواستید صداش کم باشه خوب چه دردی بود زدن ترقتون ) القصه شوهر آی کیو من هم با این طرح موافقت میکنه و مثل بچه ها بالا و پایین میپره که دمت گرم با این طرحت، خوب بیا این کار رو بکنیم دوستان محترم این دو تا نابغه  میرن و پهن میشن  وسط آشپزخونه داداشه ترقه رو روشن میکنه میذاره زمین جناب آی کیو هم لیوان رو سریع میذاره روش که مثلا خیر سرشون صداش کم باشه آقا این لیوانه به شدت میخوره به سقف  و به شدت میخوره به کف آشپزخونه عزیزان ما  داشتیم دستامونو میشستیم که صدای انفجار مهیبی بدتر از نارنجک منو در جا میخکوب کرد  با رنگ پریده و نگرانخطا خودمون و رسوندیم وسط هال که ببینیم چیه و اوضاع از چه قراره که دیدیم دو تا نخبه نیش تا بنا گوش بازقه قهه دارن میگن آخ ترسیدی ریحانه جان منم اون موقع شده بودم  عین یه مرده بعد دهانم و باز کردم واز خوب و بد هر چی بود نثارشون کردم بعد نشستم به غصه خوردن که بچم اگه ناقص بشه کی جواب میده و از این حرفا و تا به دنیا اومدن پوریا همین ترس با من بود که خدا رو شکر به دنیا اومد بدون هیچ نقصی اما حالا که یادش  میفتم کلی میخندم به  طرز فکر دو کله پوک خنده ........

عزیزان امیدوارم چهارشنبه سوری آرام و بی خطری را پشت سر بگذارید و در آستانه ی بهار زیبا دلهایتان بهاری و سبز باشه بدون هر غصه ای و اگر غصه ای هست پایانش  چیزی نباشد جز شادکامی

دوستان عزیز تر از جان در این 6 ماهی که با شما آشنا شدم زندگی برایم معنی دیگه داشته  و خالصانه ترین محبتها  را بی بهانه به من هدیه داده اید  و عاجزانه از شما التماس دعا دارم  و از شما عزیزان میخواهم مرا هم  یاد کنید آنوقت که حالتان به بهترین حال دگرگون میشود  یا حق .....

مامان ریحانه نوشت : خواستیم واسه دخملی تقویم بدرستیم فرصت نکردیم حالا اگه یه موقع فرصت کردیم حتما اینکار رو میکنیم

نظرات (72)

مامان علی
26 اسفند 93 8:45
عزیزم خسته خونه تکونی هواگیر واگیرای آخر سالی نباشی، چه کاری شده!شیشه ترکیده!وای رحم خدا بازشامل حالت شده خواهر! اول که گفتی روصندلی نشستم و...من فکر کردم صندلی تهش در میره ومیفتی!من بیچاره زانوم هم دررفت همین ماه!الانم آب آورده!ومچ هم دوبار!همه رو عین خودم ناکار میکنم تو خیالم! ایشالله. بلا از خانوادتون به دور باشه همیشه سلامتی لبخند مهمون دل وکاشونتون باشه عزیزم خاطره چهارشنبه سوریم بانمک بود واین پاره عقل آقایون!همسر ماهم گاهی فکرهای عجیب به سرش میزند! الهی بگردم پس حسابی ترسیدی! راستی ماهم یک سرویس بیرون داریم علی از من قهرش میشه میگه برو حموم خیابون برو برو از خونمون خمومت!اینم از بچه! ودر آخر آرزو میکنم سال خوش وپر خیر وبرکت وروزهای طلایی با آرامش ابی در انتظارتون باشه سفر به دیار هم خوش بگذره وحسابی کیفور برگردین عزیزم مواظب خودتون باشین،
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی زهرا جونم آره به خدا خدا خیلی بهمون رحم کرد که هیچ کدوم داخل آشپزخونه نبودیم اگه نه چی میشد زهرا جون باز برا چی زانوت اینطور شد الان آب آورده باید چکار کنی عزیزم خیلی برات ناراحت و نگران شدم اصلا برا چی مچت و پات اینطور شده ممنون زهرا جونم از دعای خیرت آره این عقلشونه جالب اینه که بعضی از این آقایون ادعاشونم زیاده برا سرویسه خیلی خندیدم ای علی کوچولوی وروجک عزززززززززززیزم زهرا جون مرسی از حضور گرمت خیلی دوست دارم سال خوبی داشته باشی گلم حتما تا قبل از سال نو به وبت سر میزنم برای عرض تبریک
زری
26 اسفند 93 9:07
آخی ریحانه جون ناراحت شدم به خاطرآشپزخونت، خداروشکرکه به خیرگذشت اماداستان ترقه خیلی بامزه بود،ازطرفی کلی خندیدموبعدش هم ناراحت شدم که چی کشیدی اون موقع دوست عزیزم امیدوارم شماهم چهارشنبه سوریتون بی خطرباشه سال نوهم پیشاپیش مبارک نازنینم روببوس
مامان ریحانه
پاسخ
ممنونم نه عزیزم خودت و ناراحت نکن مهم اینه که خدا رو شکر اتفاق بدی نیفتاد حالا همه جا رو تمیز کردیم این یه تیکه جا هم روش اما دوبله اون موقع وحشتناک بود الان شده یه خاطره ی خنده دار مرسی زری جون از دعای قشنگت امیدوارم برای شما هم اینگونه باشه سال نو شما هم مبارک عزیزم دوست دارم شما هم نازنین نازم و ببووووووووس
مامان ِ یسنا
26 اسفند 93 9:33
سلام ریحانه جونم دوست خوبم اول از همه یه خسته نباشی حسابی به دوست گلم ... خسته نباشی عزیزم ...خدا قوت میگم این خونه تکونی رو بندازیم واسه بعد تعطیلات عید بهتر نیست عایا ؟؟ باور کن بهتره هاااااااااااااا....
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزززززززززززززیزم مرسی گلم میگم بیا من و تو تصویبش کنیم حالا میگی من با اون اراده شروع کردم خونه تکونی زنداداشه زنگ زده حالم و بپرسه اون موقع که آلرژیم شدید بوده گفتم کارام عقب مونده چکار کنم گفته نمیخواد زیاد به خودت زحمت بدی کسی که عید خونتون نمیاد شما که میاد کاشون گفتم پس فامیل شوهرم برگ چغندرن اونا که میان حالا یا ما باشیم یا بعد از کاشون اومدن حتما میان اینم از زنداداش ما
مامان ِ یسنا
26 اسفند 93 9:33
گوشت تو شیشه شنیده بودم اما هنوز درست نکردم ... شیشه نمیشکنه؟ چه جور شیشه ای باشه؟ دوست دارم بدونم روششُ ...البته با این حواسی که من دارم چه شود ...
مامان ریحانه
پاسخ
منم برا نازنین درست کردم به خاطر کم خونیش اینطور که من دیدم و از بقیه یاد گرفتم انجام میدم تو همین شیشه های مربایی گوشت رو میذارم درشم فلزی باشه بعد درون یه کتری آب میریزم و شیشه رو به طور عمود داخلش میذارم و وقتی جوش اومد شعله رو کم میکنم بعد از اینکه گوشت پخت عصارش درون شیشه جمع میشه یعنی خالص خالص البته باید حواست باشه یا بگذاری شیشه درون کتری سرد بشه یا اگه داغ آوردی بیرون روی جایی که خیسه یا سرده نذاری چون یه دفعه شیشه بوممممممممممممممممم ( هیچ آبی نباید داخل شیشه بریزی گوشت تنها) حواستم باشه آب درون کتری تموم نشه چون خدای ناکرده به سرنوشت من دچار میشی
سما مامان مرسانا
26 اسفند 93 9:44
سلام ريحانه جانعجب ما ريحانه اى داريم و ايشون چه شوهر و چه برادرى دارن ريحانه تو با اين قصه هات آدمو ميكشى از خندهبابا تو ديگه كى هستى برادر شما هم ماشالا شيطون اوخى شما هم اون موقعه باردار بودى دلم تنگ شد براى روز هاى حاملگيمچه روز هاى خوبى بودن برادر شما نميگن اين خانوم باردار هستن؟؟؟!!!!!!! عجب هاااااااااااعصبانى شدم نازى جونم من نفهميدم شما گوشت ميخورى يا نه؟؟؟؟ من كه بچه بودم اصن گوشت نميخوردم گوشت گوسفند اصن حالم بهم ميخورد وااااى چقد پر حرفى كردم ببخشيد ريحانه جونم از طرف من خانومى منو ببوس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جونم امیدوارم که خواهر همیشه گل لبخند رو لبات باشه و غمگین نباشی اون موقع 17 سالش بود از نظر من هنوز بچه بود حالا علی رو بگی یه چیزی سما تو که الان هم بارداری برا چی دلت تنگ شده بعدشم سما تو کی هستی خیلی بارداری برات راحته نازنین یه وقتایی خوب گوشت میخوره یه وقتایی هم نه اینطوری عصاره ی گوشت و بهش میدم نه سما جون این چه حرفی خوشحال شدم از حضورت بچه های گلت و ببووووووووووس
مامان ِ یسنا
26 اسفند 93 9:48
عجب ماجرایی ... باز خداروشکر لیوانه با اون شدت به خودشون نخورد ممنون دوستم بابت دعای قشنگت ... منم از اینکه با دوستان گلی همچون شما آشنا شدم خوشحالم و از صمیم قلب برای شما و خانواده گرامیتون سالی ناب و بهاری و پر از اتفاقات قشنگ آرزو میکنم
مامان ریحانه
پاسخ
همینو بگو شایدم میخورد عقل میومد تو سرشون اینکارا رو نمیکردن مرسی عزیزم از حضور گرمت از خدا میخواهم سال 94 سالی پر از موفقیتهای زیبا باشه براتون دوست دارم یسنای عزیزم و ببووووووووووووس
مامان فرخنده
26 اسفند 93 10:18
اينم از آخرين خنده هاي من توي وبلاگ تو ازدست شيرين كاري خودتت ريحانه جونم. بميرم برات كه اصلا بهت استراحت نيومده يعني اون گاز تميز كردنت آخرش بود خسته نباشي وخدا قوت ميگم واقعا اون نابغه ها چه كاري كردند ولي باور كن بابت همون صدا بود كه پوريا جون نابغه وتيزهوش شد شك نكن پس بايد از اونها ممنون هم باشي منم خيلي خوشحال شدم كه با همچين دوست خوبي آشنا شدم يه جورايي خيلي حس ميكنم بهت نزديكم وعضوي از خانواده ام هستي بخدا راست ميگم از اين فرخنده فروردين وفرخ جشن نوروزي نصيب دوستان ما سعادت باد و بهروزي سال نو مبارك پاسخ خدایا چه فرخنده ی خوش خنده ای الههههههههههههی که خواهر همیشه لبت خندون باشه و غم تو زندگیت جایی نداشته باشه عززززززززززززیزمی حالا فرخنده جون اینو میگی یه سال سماورمون شمعش خراب شده بود همسر محترم قصد تعمیرشو کرد ولی زد و فاتحه شو خوند ما هم رفتیم یه پایه ی دیگه خریدیم بعدا دیدم غیر استاندارده زیاد جدی نگرفتم نزدیکای سال تحویل بود دیگه همه ی کارا تموم شده بود و من رفتم حمام از حمام اومدم بیرون دیدم آشپزخونه رو دود گرفته نگو آتش از کنار این پایه زده بیرون و پیچ کم و زیادشو آب کرده خواهر خیلی خدا بهمون رحم کرد اما اون سال بدتر از دیشب بود عمر تو بلندتر فرخنده جون به خدا دیشب تو ذهنم بود که بگم گفتم الان دوستان میگن چه از خودش و بچش تعریف میکنه محض شوخی میخواستم بگم حالا تو گفتی پیش خودم گفتم چه تله پاتیه بین من و فرخنده جونه فرخنده جون من و شرمنده ی خودت کردی من هم از داشتن دوستی مثل تو به خود میبالم و امیدوارم که دوستیهامون پایدار باشه سال نو شما هم مبارک
الهام
26 اسفند 93 10:23
خُب خسته نباشی ریحانه جون عاقبت خونه رو تکوندی حالا ایشالا دیگه اجاق گاز تمیز شده و دیگه مشکلی نیست و آخیـــــــــــــــــــــــــش رو بگو اتفاقا منم چهارشنبه سوری رو دوست دارم و هر ساله مراسمش رو برگزار می کنم نمی دونم امسال قراره چیکار کنیم با این تهران موندن مون
مامان ریحانه
پاسخ
ممنون الهام جون بله دیگه عاقبت تکاندیم ولی خورده کاری که مونده خوب آخیششششششششششش الهام جون پستات و خوندم ولی فرصت نکردم کامنت بذارم انشالله در اسرع وقت میام منم دوست دارم ولی نه به این روشی که مرسوم شده خیلی خطرناکه
الهام
26 اسفند 93 10:27
الهی چه استرسی بهت وارد شده ریحانه جون اتفاقا منم وقتی باردار بودم همون شب چهارشنبه سوری جایی کلاس داشتم و مجبور بودم برم! همسرم من و تا ورودی آموزشگاه رسوندند و تازه بعضی از واحدها مسکونی بودند و بچه ها همه در حال ترقه زدن! تا رسیدم داخل آموزشگاه کلی بهم استرس وارد شد! چون منم از صدای بلند خیلی می ترسم دوستی با شما برای من هم بسیار خوب و دلنشین بود و ایشالا که دوستی مون برقرار باشه نازنین جون و می بوسم
مامان ریحانه
پاسخ
استرس یه چیزی بیشتر از استرس وحشت سر تا پامو گرفته بود اما حالا که یادم میفته خندم میگیره ممنون الهام جون شما هم دوست خوبی برای من بودی و من خیلی چیزها از شما یاد گرفتم عزیزم
مامان مهراد
26 اسفند 93 12:19
چهارشنبه سوری شما هم مبارک..... امیدوارم چهارشنبه بی خطری رو پشت سر بزارین. حالا اون همه لعن و نفرین که به اندازنده نارنجک فرستادی به کی میرسه؟؟؟؟؟ یه بار هم زندایی من بعد از تمیز کردن خونه تصمیم گرفت درب قوطی رب رو باز کنه که چشمت روز بد نبینه کل آشپزخونه قرمز شده بود. گفتم اینو بگم یاد باشه برای سال بعد تجربه نکنی... آخه تا سه نشه بازی نشه. امیدوارم دیگه مریض نشین و بلا از خونوادتون بدور باشه.
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی مهری جون برا شما هم مبارک برای شما هم بی خطر باشه هیچی خواهر به خودم رسید دیگه وای مهری جون نگو تنم لرزید آخه یبارم دم سال تحویل سابقه ی آتیش گرفتن پایه ی سماور و داشتم که آشپزخونم رو دود گرفته بود نگو مهری جون .... ممنون عزززززززززززیزم از دعای خیرت
مامان مهراد
26 اسفند 93 12:19
من هم قصد درست کردن تقویم رو داشتم ولی فعلا که نرسیدم....
مامان ریحانه
پاسخ
آره تو وب دوستان که دیدم خوشم اومدم اما فرصتشو نداشتم مهری جون سال خوبی رو برات آرزو مندم در کنار عزیزانت خوش باشی عزیزم
مامانی(برای دخترم زهرا)
26 اسفند 93 12:59
آخیشششششش حداقل دل من یکی وا شدوجدانی از اول تا آخرش نیشم باز بود حالا بماند که ی هفته ی دمغ رو سپری کردم دستت درد نکنه خواهر دلم وا شد
مامان ریحانه
پاسخ
فدای دلت خواهر نبینم دوست جونی من دمغ باشه حالا واسه چی دمغ بودی ( انجمن دوستان کنجکاو) خدا رو شکر که باعث شادی دلت شدم عزززززززززززیزمی دوست دارم ببوووووووووووووس زهرا جونم رو
عمه فروغ
26 اسفند 93 13:47
بلا به دور عزیزم خدا نکنه مریض باشی ان شاا.. همیشه تنت سالم باشه نازنین جونم.ای جوووووووونم مثل همیشه پست هات عالی بود ریحانه جون هم بخاطر ترقه و هم گوشت کلی خندیدم ان شاا.. همیشه شاد باشید چهارشنبه سوری هم مبارک امیدوارم امشب دیگه نترسی
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی فروغ جونم خواهر آلرژی نفهم حالیش که نیست میگیردت ولت نمیکنه تا یه نسخه نپیچی خواهر از لطفت بینهایت ممنون شما همیشه منو شرمنده ی خودت میکنی دوست عزیزم انشالله همیشه لبت خندون باشه فروغ نازم چهارشنبه سوری شما هم مبااااااااارک نه عزیزم امشب دیگه واسه نی نی تو دلم نمیترسم حالا برا خودش میترسم میره بیرون دل تو دل من نیست تا بیاد تو خونه فروغ جون آرزوی سالی خوب و خوش را برای شما و خانواده ی عزیزتان دارم آرشیدا جونو خیلی ببووووووووس
مامان عطرین
26 اسفند 93 16:27
وای ماشالا به ایم حس طنزت ، ولی خدایی عجب پت و متی بودن البته شوخیه ناراحت نشی یوقت . خونه رو هم که هر چی بتکونی بازم هست مگه تمومی داره کار خونه ایشالا که سال خوب و خوشی در پیش رو داشته باشی پر از خیر و برکت
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عززززززززززیزم نه بابا برا چی ناراحت بشم درسته عین پت و مت بودن آره به خدا گل گفتی مگه اینکه خودمون تمومش کنیم ممنون دوست گلم انشالله واسه شما هم سال خوب و خوشی باشه در کنار عزیزانتون
مامان راحله
26 اسفند 93 16:30
سلام عزیزم .. خسته نباشی بابت خونه تکونی خب بعدش گاز رو میدادی نازنین برات تمیز کنه دختر بزرگ کردی واسه چی ؟ قضیه چهارشنبه سوری خیلی بااااااحال بود
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررسی راحله جونم راحله جون کار منو زیاد نکنه کار کردن پیشکشش خواهر مرسی از حضور گرمت راحله ی عزیزم ببوووووووووووس بهار جونو
سما مامان مرسانا
26 اسفند 93 19:16
اره خواهر باردارى براى من خيلى راحته
مامان ریحانه
پاسخ
خوش به حالتتتتتتتتتتتتتتت سما جون
مامان علی
26 اسفند 93 19:26
ߔ尟ԥߔ尟ԥߔ尟ԥߔ尟ԥ پاس دارم آتش جاويد را يادگار فطرت جمشيد را چند روزى مانده بودش تا به عید آمد آتش در چنين روزى پديد بهر او آتشگهى آراستند از پليدى و سياهى كاستند پس ازآن هر روز در روزى چنين جشن سورى بوده در ايران زمين تا كه آتش را پرستارى كنيم از اهورا طلب يارى كنيم. ߔ尟ԥߔ尟ԥ ߔ尟ԥߔ动(چهارشنبه سوری خوش بگذره از اونجا که دیگه نیدونم چی پیش امد میکنه عید روهم بهتون' تبریک میگم پیک دنیا ارامش وسلامتی براتون آرزو میکنم تعطیلات خوش بگذره،مواظب خودتون باشن،دوستون داریم هوارتا،التماس دعا
مامان ریحانه
پاسخ
خیلی قشنگ بود زهرا جونم مرسی زهرا جون از همه ی لطفی که به من داری من هم سال خوشی رو برای شما آرزومندم عزیزم خوش باشی در کنار عزیزانت
مونا
26 اسفند 93 22:49
سلام ریحانه جون. چه خاطرات جالبیییییی. خسته خونه تکونی نباااااشی گلبانووووو خانم . خونه شماویلاییه انگار؟درسته؟چه خوبه. کارهمسروبرادرت هم درنوع خودش بینظیره!! منم ازدوستی باشماحسااااابییییی خوشحالم. انشا. سال پراز خیر و برکتی داشته باشین....نازنین گلمو ببووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مونا جونم همیشه منو شرمنده ی محبتات میکنی عزیزم مرسی مونا جون بله خونه ی ما حیاط داره یه وقتایی شوهرم میگه بفروشیم بریم آپارتمانی من میگم نه تو آپارتمان دلم میگیره الان نازنین توی حیاط دوچرخه سواری میکنه البته آدم از آینده خبر نداره یه وقت میبینی بالاجبار مجبور به آپارتمان نشینی شدی اما اول حیاط دارو میپسندم یه پت و مت حسابی مونا جونم منم خیلی دوست دارم و به داشتن دوستان مهربونی مثل شما به خود میبالم دوست دارم و آرزومند سالی پر برکت و پر از موفقیت برای شما هستم شاد باشی و شادمان بمانی در کنار عزیزانت
مامانی
27 اسفند 93 0:57
خدابدنده ریحانه جان ؛خیلی خاطره ی جالبی بود مخصوصا"شما خیلی خوب تعریف می کنید سال نوهم پیشاپیش مبارررک دوست خوبم
مامان ریحانه
پاسخ
ممنون عزیزم خوبم مرسی از لطفت گلم سال نو شما هم مبارک امیدوارم سال خوبی در کنار عزیزانت داشته باشی
مامان فاطمه
27 اسفند 93 1:46
سلام ریحانه عزیز،گلم بازم شما به آخیشششششششش گفتن رسیدی من که باید دو روزه کل خونه وپارکینگ وباشگاه کوچیکمونو تمیز میکردم....جمعه قبل بابا ومامانم ساعت 11 اومدن دنبال باران واونو بردن پیش خودشو همسر ما هم پیشنهاد داد که از پارکینگ وباشگاه شروع کنیم منم قبول کردم .تمیز کردن اینا از ساعت 12 تا 6غروب مشغول بودیم .اینقدر وسیله ها سنگین بودن کمر درد گرفتم از سرما هم بدنم میلرزید...بعد تا اومدیم بالا ویه پنجره رو تمیز کنیم آقای همسری گفت بزاریم برای بعد من بهت کمک میکنم بریم دنبال باران ...تا الان به هیچ چیز دست نزدم چون باران الان کل خونه رو ریختو پاش کرده میزارم برایه پنجشنبه وجمعه بارانو میزارم پیش مامانم.همسرم هم پنجشنبه پایان ساله تا شب محل کار میمونه.جمعه هم شیفت داره. خودم تنهایی کل کارارو انجام میدم.تنبیه من که حرف کسی رو گوش ندم اول کار خودت بعد کار دیگریبازم شما تونستی کل خونه رو بتکونی ماکه یه گوششو گرفتیم تکون دادیم رو هوا موندیم.بیچاره خونمون یه سمتش تمیزه یه سمتش داغون .....منم سرما میخورم تا یک ماه سرفه شدید میزنم یه خواب راحت ندارم.تا دیدم بازم یه داستان تازه ای تو خونتون برپا شده با لبخند خوندم آخراش منفجرشدم مث اون شیشهخواهر منم حواسم پرته ..یه بار که داشتم خونه مادرشوهره رو به آتیش میکشیدم.خدا به دادم رسید وگرنه چیزی ازم باقی نمیزاشت مادر شوهر عزیزم ... بازم خدا رو شکر چیزیتون نشد..وای ماجرای چهارشنبه سوری چه بلایی سرت آوردنا... شما هم سال خوبی داشته باشین .عید بهتونم خوش بگذره.موقع تحویل سال به یاد ما هم باشین من که کمتر سه ماه اومدم نی نی وبلاگ جوری وابسطه شد.و دوست دارم از احوالتون خبردار شم .کلی باهاتون خاطره دارم .با غصههاتون غصه خوردم و با شادیاتون شاد شدم برای نازنین جون و ریحانه عزیز
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فاطمه جونم عزیزمم کارهای من تقریبا تموم شده کارهای آقای همسر مونده مثلا تمیز کردن لامپ و مهتابیها و یا یه سریع چیزها تو حیاطه باید به بیرون برده بشه که بالاخره با انجام نشدنش من حرص میخورم هنوز یکسری از خریدهامونم مونده فاطمه جون چیزهای سنگین رو بلند نکن شما هنوز جوونی باور کن کمر درد بگیری خیلی اذیتت میکنه به فکر خودت باش بذار این کارها رو آقایون انجام بدن منم خیلی این کارها رو میکردم ولی الان نمی تونم مرسی فاطمه جونم از لطفت انشالله که همیشه لبت خندون باشه عزیزم منم همینطور پسرم بهم میگه مامان بد جور معتاد نی نی وبلاگ شدیا منم میگم نه کی بگه کی بشنوه فاطمه عزیزم امیدوارم سال خوبی رو در پیش رو داشته باشی و سال نو رو بهت تبریک میگم خانومی
مامان کیانا و صدرا
27 اسفند 93 7:26
سلام ریحان جونمعیدت مبارک عزیزممن خیلی شرمنده ی دوستام شدم.باور کن از صبح تا شب مثل اسب میتازم و نمیدونم چرا هنوز کار دارم؟؟؟؟آخه گفتم لباسشویی چلمنمونم خراب شده و این وسط یه کوه لباس داریم و منتظریم که دخمل برقی از سی سی یو برگردهمن همینجا به همه ی دوست گلیهام قول میدم بیام پیششون و پستهای خوشگلشونو بخونمپس فعلا بای عزیزم.ببوس نازی جونمو و مراقب خودتون باشین و با آرزوی بهترینها برای شما و خونواده
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم خوبی خواهر نیستی دشمنت شرمنده مرضیه گلم خواهر درکت میکنم حسابی اول که توقعی نیست برای کامنت گذاشتن باور کن یه وقتایی که دیر به دیر آپ میکنی یا طول میکشه نظراتو تایید کنی نگرانت میشم باور کن این و صادقانه میگم الان یکی دو تا از دوستان نی نی وبلاگی که خیلی هم فعال بودن در پست گذاشتن و نظر گذاشتن دو هفته ای هست خبری ازشون نیست به خدا خیلی نگرانشونم ولی دسترسی هم بهشون ندارم مرضیه جون امیدوارم که خواهر تنت سلامت باشه خواهر وجودت و عشقه ای وااااااااااای ماشین لباسشویی خراب شده چقدر بد خواهر واقعا هم لایق همون صفتیه که بهش دادی آخه ماشین بی عقل باید بذاره این روزها خراب بشه انشالله که خواهر ریتم ضربان قلبش باز نرمال میشه و به آغوش گرم تو باز میگرده مرسی خواهر از دعای خیرت تو هم ببوووووووووووس دسته گلاتو
مامان آنیسا
27 اسفند 93 8:51
خیلی باحال بود عزیزم کلی خندیدم ولی بد ضد حالیه ها همه جا رو تمیز کنی با کلی زحمت بعد همچین اتفاقی بیفته عزیزم پیشاپیش سال نو مبارک ایشالا سال خوبی داشته باشی پر از خنده و شادی و سلامتی
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم لطف داری ضد حال اونم چه ضد حالی آدم میخواد بشینه و های های گریه کنه ممنون دوست عزیزم سال نو شما هم مبارک آرزومند سال خوش برای شما هستم در کنار عزیزانتون ببووووووووووووس آنیسای خوشگلم رو
♥ایدا♥
27 اسفند 93 10:40
. سلام به قاصدکهای خبر رسان که محکوم به خبرند و سلام به شقایقهایی که محکوم به عشقند و سلام به شکوفه هایی که با شکفتن خود خبر از بهار میدهند عید نوروز مبارک من ................................................................. من اپم خوش حال میشم بهم سربزنید دختر خوشگلتو هم ببوس
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی آیدای مهربونم سال نو شما هم مبارک چشم خاله جون حتما میام
سما مامان مرسانا و ارشيا
27 اسفند 93 12:02
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جون چشم حتما
مامان دوقلوها (ارغوان و امیر عباس)
27 اسفند 93 13:45
باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید عید شما مبارک
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررسی عزیزم از محبتت من هم برای شما آرزوی سالی خوش و پر از موفقیت میکنم در کنار عزیزانت شاد باشی عید شما هم مبارک امیر عباس و ارغوان ناز رو خیلی ببووووووووووووووووس
✓ مامان زهراღ
27 اسفند 93 16:36
سلام ریحانه جون..عیدت پیش پیش مبارک خوشبحالت که خونه تکونی کردی..من که چون تو شهر غریبم مهمون ندارم و حداقل از این نظر راحتم که چیزی به اسم خونه تکونی ندارم وااااااای چقدر خدا سر شیشیه گوشت بهت رحم کرده منم حامله بودم دوس داشتم برا خودم توی شیشه گوشت بذارم ولی خوب خطرش رو نمی تونستم تحمل کنم و بی خیال می شدم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم عید شما هم مبارک خانومی من هم اگه کامل عید و میرفتم کاشون شاید انقدر سخت نمیگرفتم اما چون چند روز میمونیم و فامیل های همسرم به ما نزدیکن واسه عید دیدنی میان و به خاطر همین دوست داشتم کارهام زود تموم بشه آره خطر که زیاد داره درست مثل زودپز اما اگه مواظب باشی زیاد خطرناک نیست ایندفعه خودم مقصر بودم حواسم به آب داخل کتری نبود مرسی عزیزم که زحمت کشیدی روی گل خودت و زهرا جونو میبوسم
مامان ندا
27 اسفند 93 16:47
آخییییییی..الههههههههههی..خداقوت عزیزم اشکال نداره قضا بلا بوده خاطره ی چهارشنبه سوری هم خیییییلی باحال بود.. منم که پارسال صاینارو باردار بودم شب چهارشنبه سوری جناب همسر سرکار بود ومن خونه مامانم بودم و دقیقه به دقیقه زنگ میزد که نترسیدی؟!! صدایی اونجا نیست؟ برو اتاق خواب آخری گوشاتو بگیر یا صدای. تی وی رو زیاد کنخلاصه که اون بیشتر بهم استرس میداد... بوووووووس واسه هردوتون
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی ندا جونم شاید چون همسر من هر روز صدقه میذاره پیش خودم گفتم اگه یکی از ما تو آشپزخونه بودیم و شیشهه میخورد تو سرمون چی میشد این به دلسوزیها بیشتر استرس به آدم وارد میکنه همسر منم اینجوریه یه وقتایی که رعد و برقهای وحشتناک میزنه از محل کارش هی زنگ میزنه نترسیدا برید تو اتاق خواب درم ببندید نازنین یه موقع نترسه بیشتر اعصابم و خرد میکنه بوووووووووووس برای ندای مهربون و صاینا گلی
مامان ندا
27 اسفند 93 16:48
خصوصی داری عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
حتما عزیزم
مونا
27 اسفند 93 17:58
مجددا"سلام . ریحانه جون از گلها و بوسه های زیبایی که فرستادی ممنوووووونم. الهییییی صد ساااااال زندهههههه باشیییییی.نوروز هم پست میذاری؟
مامان ریحانه
پاسخ
قابلی نداشت عزیزم ارزش شما بیشتر از ایناست ممنونم مونا جون از دعای زیبات نمی دونم بابام اینا سیستم ندارن داداش و آبجی هم که دارن نتشون کم سرعته تبلت پوریا که هست باید بسته بخره و من که میرم سرش یه وقتایی سری به وبلاگم بزنم هی غر میزنه مامان بستمو تموم کردی اگه امکان داشت چشم حتما میذارم می بوسمت مونا جونم
مامان کیانا و صدرا
27 اسفند 93 18:00
سلام ریحانیدوستم فقط اومدم بهت بگم دخمل برقیم از سی سی یو برگشته و در حال حاضر مشغول فعالیتهبابا اگه نباشه این دخملم من پاک دستام تو حناستفدای مهربونیات عزیزم.ممنونم از اینکه به فکر ما دوستان دنیای مجازی هستی.بوس بایه قلب خوشگل واسه ریحانه جون خودم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مرضیه ببانوی خودم چشمت روشن رفیق حقش حالا که اومده تو هم آنقدر لباس توش بریزی و انقدر ازش کار بکشی تا دیگه هوس خراب شدن به سرش نزنه دختره ی چشم سفید خواهش مرضیه جونم دوستی واسه این موقعهاست حالا وجدانی وقتایی که میای خستگی در کنی و یه چایی بخوری چایی رو بیار پای سیستم بخور یکی دو تا از این کامنتای بیچارتو تایید کن والا ما گناه داریم چشممون به وبت سفید شد از بس فقط یک یادگاری دیدیم یادگاری منم تایید کردی که بقیه این پنبه رو از گوششون در بیارن که منتظر تایید کامنتاشون نباشن فقط مریم جون از پس تو بر میاد یه چند تا چیزیت بگه دلم خنک شه خوووووووووب تایید کن دیگه آفرین دختر خوب
الهه مامان مبین
27 اسفند 93 19:13
خداوندا ، در این آخرین روزهای سال دل دوستان عزیزم را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان هر کجا زخمی هست مرهم هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد ، آمین . . . سال جدید رو تبریک میگم و از همینجا روی ماهتون رو میبوسم دوستون داریم زیااااااااااااااااااااااااااااد
مامان ریحانه
پاسخ
وااااای که چقدر قشنگ بود الهه جونم خیلی زیبا و الههههههههههی هر چه خوبیست برایت باشد دوست من سال نو شما هم مبارک بهترینها را در این سال جدید برایت آرزومندم دوست عزیز و نازم دل به دل راه داره ما هم دوست داریم خیلی
الهه مامان مبین
27 اسفند 93 19:14
بعد این شلوغی های سال نو میاااااااااااااااااااااااام و پست نازت رو میخونم بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
الهه جونم لطف میکنی عزززززززززززززززیزم
مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
27 اسفند 93 19:17
از هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید عید شما مبارک
مامان ریحانه
پاسخ
و باز ممنون از اینهمه محبتت دوست عزیز و مهربانم دوستتون دارم خیلی زیاد
مامان مهری
28 اسفند 93 8:39
خداوندا دوستانی دارم که در اعماق قلبم جاى دارند؛ آنان شایسته محبتند و یادشان مایه ى آرامش جان، در این لحظه هاى پایانى سال عزت و غرور شان التیام و اعتلا و سلامت و شاد بدارشان. پیشاپیش سال نو مبارک
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررسی مهری جونم سال نو شما هم مبارک
مامان مهدیه
28 اسفند 93 10:21
بلا به دور خدا نکنه مریض باشی.امیدوارم همیشه تنت سالم باشه و سایت بالا سر نازنین......پستت مثل همیشه عالی و بانمک بود حسابی کیف کردم....انشالله بهارتون به رنگ دلخواه زیستنتون باشه
مامان ریحانه
پاسخ
مهدیه جون مرسی از دعای خیرت امیدوارم امیدوارم آغاز سال 94 برای شما آغاز همه ی خوبیها و خوشیها باشد مرسی دوست گلم ببووووووووووس الیار جون و
مریم مامان آیدین
28 اسفند 93 16:36
سلام ریحانه جونم...خسته نباشید دوستم آخیــــــــــــــــــش رو با خیال راحت بگو عزیزم...یه سرویس تو حیاط و یه اجاق گاز که چیزی نیست....تموم شد رفت عصاره گوشت خیلی جالب بود....میفهمم حس اینکه یه عصاره گوشت ناب یواش غل خورده و گوشت رون بچه رو از دست دادی و باید دوباره دست به کار بشی و انتظار بکشی یه طرف....گاز تازه تر و تمیز شده و خورده شیشه جمع کردن هم یه طرف...ولی این هم پیشواز چهارشنبه سوریتون بود دیگه دسته گل داداشی و همسرتون هم خیلی با مزه بود...یعنی من نمیدونم این اقایون این مدارک دانشگاهی رو ایا به حق تصاحب میکنن با این همه هوش و فراست عایا؟؟؟ ایشالا همیشه تنتون سلامت و لبتون خندون باه سال خوبی رو براتون ارزو میکنم...ببوس نازی نازمونو سلام مریم جونم مرسی عززززززززززیزم آره خواهر همیشه این مدلی میشم من هر موقع پیش خودم فکر میکنم که مثلا حالا کارم تموم شد بشینم با خیال راحت یه استکان چایی بخورم یه اتفاق این مدلی میفته یا مثلا یه چیزی تو یخچال میریزه یا مثل نمونه گوشت و شیشه میشه بالاخره ما باید یه جورایی استراحت و بیخیال شیم اصلا میدونی مریم جون به قول شوهرم میگه فکر ت شوره، مثلا در مورد نازنین فکر میکنم خدا رو شکر غذا خوب میخوره از فرداش بی اشتها میشه خودمم باور کردم که دیگه فکر چیزی رو هم نکنم هیچی خواهر حالا همسر بنده که خدا بهش شانس داده مرتبط با رشتش کار گیرش اومده ولی بنده خدا اون یکی نخبه ( داداشم و میگم ) با داشتن مدرک مهندسی مکانیک شغلش تو یه شرکت سردخونه ای خیلی غیر مرتبط با مدرکش ممنون مریم عزیز از لطف و محبت یبیکرانت من هم برای شما سالی خوش و پر موفقیت را آرزومندم
مریم مامان آیدین
28 اسفند 93 18:16
گر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشار از عشق کند . . . پیام نوروز این است دوست داشته باشید و زندگی کنید ، زمان همیشه از آن شما نیست
بانو
29 اسفند 93 11:26
مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. سال نـو مبارک
مامان ریحانه
پاسخ
سلام بانوی عزیز منم آغاز سال نو را به شما تبریک میگم و ممنون از لطف بیکرانت این روزا خیلی خیلی سرم شلوغ بود پستای قشنگ و خوشمزه ات رو میدیدم اما افسوس که فرصت کامنت گذاشتن نداشتم مهربانی همچون فرشتگان دوستت دارم و در آغاز سال نو بهترینها را برایت آرزومندم
مامان علی کوچولو
29 اسفند 93 14:36
خداوندا ، نمیدانم چه تقدیری مرا فرموده ای اما برای دوستان من عطا فرما : هزار و سیصد امید هزار و سیصد و نود بهروزی هزار و سیصد و نود و چهار لبخند زیبا سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم از لطفت آغاز سال نو آغاز تمام خوبیها باشد برایتان بهترینها را در سال جدید برایتان آرزومندم و امید که سال خوبی داشته باشید واسه علی کوچولوی ناز و دوست داشتنی و مامان گلش
زری
29 اسفند 93 15:06
بهار بیدار می کند تمام اشتیاق طبیعت را برای بودن برای زنده بودن برای زندگی کردن امید که اشتیاقت - همیشگی برای بودن برای زنده بودن برای زندگی کردن همچون طبیعت بهاری باشد فرخنده بادت جشن زندگی دوباره و پاینده بادت سرور و سرود خوشبختی
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررررسی زری مهربونم سال نو شما هم مبارک
مامان عسل 
29 اسفند 93 15:12
سلام ریحانه جونم خوبی عزیزم دخملی گلت چطوره..ایشالله که خوبین..اول بگم فدای محبتت که بهم سرمیزنی قربون معرفتتراستی انگارمراسم چهارشنبه سوریوتوخونه برگزارکردیکلی خندیدم منم ازاین خرابکاریازیادانجام میدم ولی ازنوعه تخم مرغش تاتخم مرغ بیچاره صداش درنیادسراغش نمیرمراستی بلاازهمتون دورباشه ایشالله..منم پیشاپیش عیدوتبریک میگم....مبارکاااااا
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم مرسی خوبیم خدا نکنه گلم در عالم دوستی وظیفست آره خوب اینم یه چشمه از شاهکارای آقایون به خیال خودشون همه چیز تمومه خواهر تخم مرغه مثل موشک به فضا پرتاب نمیشه باور کن این شیشهه مثل یه موشک که برد زیاد داره پرتاپ شده بود بالا بعد افتاده بود روی گاز ممنونم از دعای خیرت امیدوارم سال خوبی داشته باشی عزززززززززززیزم
مامان عسل 
29 اسفند 93 15:18
[گل[][گل[گل[[گل[گل[گلتقدیم به بهترین دوستم
مامان ریحانه
پاسخ
و تحفه ای ناقابل تقدیم به شما
مامان کیانا و صدرا
1 فروردین 94 8:18
سلام بر ریحانه جانم.بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است.....عزیزم با تقدیم صمیمانه ترین درودها عید 1394 را به شما و خانواده تبریک میگویم.شاد باشید و سرشار از سلامتی
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررررررررررسی مرضیه ی گلم و همچنین شممممممممممممممممممما
مامان الهام
1 فروردین 94 12:03
فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد . . .
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی الهام جونم نوروز بر شما هم مبارک عزززززززززززیزم
مامان مبینا
1 فروردین 94 13:21
ریحانه جونم عیدت مبااااااااااااااااارک ایشالله سال خوبی داشته باشی خواهرم نازنین رو از طرف من ببوس بووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررسی عزیزم عید شما هم مبارک امیدوارم شما هم سال خوبی را پیش رو داشته باشید ببوووووووووووووس مبینا جون و
مامانی
1 فروردین 94 13:32
باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید عید شما مبارک
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررسی عزیزم عید شما هم مبارک به امید سالی خوب برای شما ببوووووووووووووووس بچه های گلت و
مامان محمد طاها
2 فروردین 94 12:01
فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد . . .
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررررسی مرجان عزیزم محمد طاهای عزیزو ببوووووووووووووس
عمه فروغ
2 فروردین 94 19:01
سال نو مبارک ریحانه جون ان شاا.. سال خوبی برای شما و خانواده محترمتان باشد پر از شادی و سلامتی.ان شاا.. به بهترین ها دست یابید
مامان ریحانه
پاسخ
ممنون فروغ جونم از دعای قشنگت
خاله مهديه
3 فروردین 94 2:14
سلام عزيزم سال نوت مبارك ماچ موچ انشالا ك سال خوبي داشته باشي خاطره ترقه خيلي جالب بود اين مردها بخدا صد سالشونم ك بشه انگار هنور بچن .خوبه بچه طوريش نشده كي ميخان بزرگ بشن معلوم نيست ههههه راستي خسته نباشي از خونه تكوني
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهدیه جونم سال نو شما هم مبارک و منم ماچ و موچ آره مردا بعضیاشون عقل کلی هستن واسه خودشون مرسی بابت خسته نباشیدت ببووووووووووووس فاطیما جون و
مامان کیانا و صدرا
3 فروردین 94 8:17
سلام خواهرچطوری؟؟؟عصاره میگیری در حد تیم ملیخب باباجون کی گفته اینقدر مادر نمونه ای باشسابقه ی تن ماهی هم داشتین؟؟؟بابا ای ولمیگم ها ترقه در نمودن جناب همسر و برادر گرام کم از نارنجک نداشته!!!!!فک کن لیوان استیل در حالت عادی که میخوره کف زمین چه صدایی میده؟؟؟حالا صداش به همت مردان خانه دو برابر شدهشاد و موفق باشی عزیزم و حالا که به اینجا رسیدیم بهت میگم عزیزم:کار خونه همیشه هست....خودتو اینقدر اذیت نکن...کی گفته باید همه چی برق بیفته به قیمت از دست دادن سلامتی؟؟؟؟؟حتی حساسیتها و آلرژی جنابعالی میتونه یه دلیلش مواد شوینده ای باشه که خوب ازشون استفاده کردی...خــــــــــــــــــــــــوب...پس بیشتر به فکر سلامتیت باش و خودتو خسته نکن.حالا تو بیا همه ی اینارو دوباره به من بگوالبته ما هم دو تا w.cداریم.ولی چند سالی هست که تیرکو گذاشتم کنار و از پودر لباسشویی با آب و فرچه استفاده میکنم.برق نمیزنه ولی خیالم راحته سوزش گلو و افت گلبول سفید نمیگیرمشاد و سربلند و موفق باشید.راستی سرکه هم شوینده ی خوبیه
مامان ریحانه
پاسخ
و اما اومدیم سراغ شما حالا مگه همش تو باید مادر نمونه باشی خواهر یبارم ببین ما نمونه ایم اما اگه ترکیدن شیشه بذاره مردا رو که دیگه نگو بعضیاشون معضلین واسه خانوما نمونه اش همینه که خوندی عزیزم بابا مرضیه جون بدبختی من به پودر ماشین لباسشویی هم حساسیت دارم دستکش هم که دست میکنم اگه یه کم آبش به یه قسمت دستم برسه چنان خارشی میگیره که کلافم میکنه آره در مورد سرکه شنیدم مرسی مرضیه جونم از حضور گرمت
مامان کیانا و صدرا
3 فروردین 94 8:21
و اما لباس نازنین جونم ماشا...بهش میاد و کفشاش منو کشتهامیدوارم پوریا ی عزیز و نازنین گل و پدر و مادر مهربونشون همواره سلامت و بانشاط و شاد و دلارام باشن.راستی دختر!!!تو خوب در دوست یابی موفقی ها!!!!من با 1 سال و نیم سال سابقه ی وبلاگی اندازه ی جنابعالی نظر مظر ندارمشوخی بید.همین دوست داشتن ها زیباست
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررسی مرضیه جونم لطف داری باور میکنی ماجرای خرید ما هم خنده داره به پوریا گفتم یه پنجشنبه که بابا خونست و نازنین خواب باشه میریم برا تو خرید میکنم یه دفعه هم نازنین و میبرم خواهر اون روز که قرار بود پوریا رو ببریم انقدر پوریا تلق و تلوق کرد که نازنین بیدار شد دیگه وقتی من و با لباس بیرون دید نخوابید میگفت منم میخوام بیام همسرمم که اصلا حوصله نداره بیاد با هامون خرید اگه هم بیاد دور از جونت انقدر غر میزنه و هی میگه بسه بریم خسته شدم که منم عصبی میشم نازنینم که یه کم راه میره بقیشو میخواد بغل باشه و منم نمیتونم بغلش کنم به خاطر همین اون روز برای پوریا نرفتیم خرید پنجشنبه عصر به علی گفتم امروز که الکی وقتم تلف شد پس خوبه برم برا نازنین خرید کنم و رفتم چند تیکه لباس واسش خریدم نمی خواستم براش کفش بخرم گفتم کفشاش خوبه اما یه روز که برده بودم بیرون دیدم طفلی پاهاش به خاطر تنگی کفش سفید شده خلاصه جمعه غروب تصمیم گرفتم برم براش کفش بخرم اون روز خیابونا غلغله بود رفتم پاساژ یه کفش چشمو گرفت اما سایز نازنین نداشت همسرمم هی زنگ میزد زود بیا الان ترافیک میشه نمی تونیم بریم خونه خلاصه خواهر هول هولی کفشش و با یه قیمت خوشگل خریدم و اومدم البته که چشمان شما قشنگ میبینه ممنونم مرضیه گلم بابت دعای قشنگت خواهر در مورد دوست یابی هم که لطف شما دوستان شامل حال منه با وجود شما دوستانه که حالم خوبه فدای تو عزززززززززززززززیزم
مامان کیانا و صدرا
4 فروردین 94 13:37
سلام ریحان جونمالهی ناراحت شدماما خدا رو شکر که شماها حالتون خوبه و ضرر فقط مادی بوده.خدایی میدونم اعصاب آدم خورد میشه و حسابی کلافه.ولی عزیزم بذار به حساب دفع بلا و خیلی خودتو اذیت نکن.آخه دیگه زمان که برنمیگرده به یه ثانیه پیش و کاری هم از دستت برنمیاد.پس بی خیال عسیسم.ایشا...زودتر کارها روبراه میشه و میرین کاشون خوشگلشاد باشی گلم و سلامت.لحظه رو داشته باش خانمی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام خوشگلم فدای تو دوست خوبم دیروز پرت شدیم جلو من هیچ احساس دردی اون موقع نداشتم ولی جاری جان میگفت گردنم درد میکنه خواهرم وقتی متوجه شدگفت خودتونچیزی نشدید گفتم نه بچه ها که خونه خواب بودن منم هیچی نشدم خواهرم گفت شاید الان نشون نمیده یه وقت فردا صبح بعد ازبیدار شدن خودشو نشون میده حالا خواهر از صبح تا حالا گردنم درد میکنه میگم یه وقت نخاع مخام آسیب ندیده باشه باور کن هر روز صبح صدقه میذاریم آیت الکرسی میخونم یه وقتی میگم شاید خدای ناکرده میخواسته ازاین بدتر بشه این صدقه ها دفع بلا شده به هرحال خدا روشکر برای کاشون رفتنمونم پوریا گیرمیده خدا پدر این وایبر رو نیامرزه که که دو تاپسر داداشم هر جا میرن با بابام اینا عکسش و برای پوریا میفرستن بچمم غصه میخوره میگه اینا همه جارفتن ما موندیم خونه عید تموم شد ما هنوز کاشون نرفتیم آره خواهر گیر و گور ما هم بهونه های پوریا و نازنینه واسه اینکه چرا کاشون نمیریم
♥ نیکتا ♥
5 فروردین 94 10:54
سلام خاله جونم .سال نوی شما هم مبارک امیدوارم سال خوب و پربرکتی داشته باشید . مرسی عزیزم و همچنین شما
مامان روشا
5 فروردین 94 22:40
سلام عزیزم دلم خیلی براتون تنگ شده بود سال نوتون مبارک انشاالله سال خوب وپر برکت اشته باشین وبراتون سلامتی وتندرستی دارم
♥ایدا♥
7 فروردین 94 17:11
سلام امید وارم عید بهتون خوش گذشته باشه خوش حال میشم به منم سربزنید اپم با هفت سین امسال و خاطرات فروردین ماه
مامان زهرا
8 فروردین 94 2:09
سلام ریحانه جون خدا قوت . دوست خوبم شرمنده که من دیر اومدم . وای چه اتفاق بدی .اولش خیلی ناراحت شدم ولی وقتی به اون جایی که گفتی یا حضرت عباس رسیدم آی خندیدم .حتما کاشونی هم گفتی .یاد همسایه خالم افتادم اونم توحرفاش یا میگفت یا امام زمون یا حضرت عباس میگفت .با لهجه غلیظ کاشونی .من لذت میبردم .عاشق حرف زدنش بودم .متاسفانه من خیلی بلد نیستم کاشونی حرف بزنم .ولی بازم ته لهجه رو دارم . اتفاقا دکتر محمد سام کاشونیه بالهجه ست . اولین بار که رفتم مطبش تا گفتم سلام خسته نباشی گفت کاشونی هستی . وااای ریحانه چقدر خدا بهت رحم کرده منم خیلی ترسوام .
مامان زهرا
8 فروردین 94 2:15
خانمی خصوصی
مامانی(برای دخترم زهرا)
8 فروردین 94 18:32
سلام دوستم سال نوت مبارک شرمنده نت نداشتیم البته الان هم ازخونه بابام وارد شدم تا دفعه دیگه که معلوم نیست کی بشه خدافظ نازنین نازمون رو ببوس
مامان کیانا و صدرا
9 فروردین 94 8:04
سلام ریحان جونممیبینم رفتی کاشون و خیلی بهت خوش میگذرهایشا...همیشه شاد و سلامت باشید و نازنین جونو ببوس از طرف منخــــــــــــــــــــــــــوش بگــــــــــــــــــــــــــذره
مامان مهلا
9 فروردین 94 23:03
سلام سال نو مبارک ریحانه جان انقد قشنگ مینویسی که من پستای شما رو از رو فرصت و کامل بدون هیچ کم و کاستی میخونم اما این روزا سرم شلوغه و همش بیرون از خونه م نمیتونم زیاد اینجا وقت بذارم بنابرین الان فقط اومدم تبریک سال نو رو بهت بگم و ........ بعدا سر فرصت بیام پستاتو به حالت دراز کش جلو لب تاپ بخونم و حال کنم و برات کامنت بذارم ساااااااااااال نو مبااااااااااااااارک
مامان مبینا
11 فروردین 94 2:08
ریحانه جون سلاااااااااام خوبین؟خوشین؟نازنین خوبه؟ خیلی دوستون دارم وهمیشه بیادتونم عزیزم بوووووووووووووووس
مریم(مامان کیان)
11 فروردین 94 18:59
سلام ریحانه عزیزم .... خیلی خیلی ممنون که این مدت به یاد ما بودین امیدوارم سال خوبی و اغاز کرده باشین و با خوبی و خوشی هم همراه باشه براتون و کنار دو تا گل خوشگلت و هسرت روزگار به خوشی بگذره براتون
مامان نیلوفر
11 فروردین 94 22:46
عزیزم سلام سال نو مبارک انشاالله سال خوبی را آغاز کرده باشید قبلا هم براتون کامنت گذاشته بودم ولی نمیدونم چی شده انگار ارسال نشده
مامان کیانا و صدرا
15 فروردین 94 8:29
سلام.بابا پاشو بیا دیگه!!!همسر مدرسه داره...پوریا مدرسه داره...اونوقت نشستی بست خونه ی مامی جان؟؟؟!!!!میخوای بری 15بدر؟؟؟شوخی کردم میدونم که اومدی ولی نت نیومدی چون فرصت ننمودی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مرضیه جونم آره عزیزم اومدم دیروز اومدم ولی انقدر حالم گرفته که حال و حوصله ندارم و به قول شما کلی هم کار دارم جدا شدن از پدر و مادر بعد از اینهمه روز خیلی سخته باور کن من چند روزی افسردگی میگیرم و دست و دلم به هیچ کاری نمیره مرسی عزیزم که به یادم هستی
سما مامان مرسانا
15 فروردین 94 14:13
سلام عشقم خوبى؟؟؟نفسم چطوره؟دلم براتون تنگيده كجاييد شما؟؟؟؟
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جونم مرسی من خوبم نازنین هم خوبه شما چطورید خوبید ارشیا و مرسانای گلم چطورن ممنون عزیزم از لطفت من تازه دیروز اومدم و خونه ی مامانم به نت دسترسی نداشتم منم دلم براتون تنگ شده
سما مامان مرسانا
15 فروردین 94 14:39
ريحانه مرداد ماه تولد نازنينه هاااااا يادت نره
سما مامان مرسانا
15 فروردین 94 14:40
مطلب گذاشتم گلم نظر يادت نره
مامان مبینا
15 فروردین 94 17:40
کوثر
16 فروردین 94 18:55
سلام خاله گلم.میخواستم بگم که اگه زحمتی نیست به وب منم سربزنید خوشحال میشوم.نازنین زهرا جونمو هم ببوسید.
مامان ریحانه
پاسخ
چشم عزیزم حتما
مينا مامان اميرعلي
16 فروردین 94 19:51
سال نو مبارك مامان ريحانه مهربون
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررسی مینا جونم برای شما هم مبارک باشه
زهره مامانی فاطمه
17 فروردین 94 10:20
سلام بر ریحانه خانم عیدشماهم مبارک عزیزم یه خداقوت اساسی بابت همه این زحمتها و خرابکاریها خداروشکر که در چهار شنبه سوری سال 80 مشکلی برات پیش نیومد عزیزم ای جان کاشانی هستید مامانم اهل قم است در تعطیلات نوروز بعداز قم رفتیم کاشان اولین بار بود میرفتم چه شهر خوبی وچه مردم ماهی داشت واقعا لذت بردیم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهره جونم مرسی عزیزم آره واقعا با اون صدای مهیب من فکر میکردم بچم یه چیزیش بشه چه خوب امیدوارم که تو شهرمون بهتون خوش گذشته باشه انشالله که میزبان خوبی بوده باشیم برای شما میهمانان عزیز
مامان هستیا
18 فروردین 94 9:42
ریحانه خانم سلام من قبلا تو این پست نظر گذاشته بودم ولی وقتی بین نظرات رو نگاه کردم کامنت خودمو ندیدم متاسفانه انگار ثبت نشده ببخشید. سال نو مبارک باشه انشالله سال خوبی داشته باشید عزیزم واقعا از بابت آشپزخونه و اون اتفاقی که تو آشپزخونه براتون افتاده خیلی ناراحت شدم دستتون هم درد نکنه که یادمون دادید چطوری عصاره گوشت درست کنیم من بلد نبودم. نازنین جونو هم ببوسید عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خانومی از لطفی که دارید امیدوارم شما هم سال خوبی رو پیش رو داشته باشید منم ناراحت شدم ولی میبینید چه زود سه هفته از آن اتفاق افتاد پس خیلی وقتها با این گذران عمر افسوس خوردن در رابطه با خیلی چیزها برایمان نفعی ندارد خواهش میکنم عزیزم ولی حتما بعد از آماده شدن باید اجازه دهی در همون ظرف شیشه سرد شود و هیچگاه شیشه داغ رو روی محلی که خیس یا سرد است نگذارید چون شیشه خرد میشود و خیلی خطرناک است باید حواستون به آب داخل کتری هم باشد که اگه نباشد خدای نکرده به سرنوشت من دچار میشوید که خیلی خطرناک است