نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

یه خرابکاری در روزهای پایانی سال

1393/12/20 10:04
نویسنده : مامان ریحانه
2,642 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان خوبم امیدوارم که خسته نباشید آمده ام با یک خبر داغ و سوزنده البته برای خودم

تازه خبر اینکه در طی یک اقدام ناجوانمردانه نازنین کوچولوی ما پست قبلی ما رو حذف کرد و یه جورایی اون پست به تاریخ پیوست این خبر را برای اطلاع آن دسته از دوستان میگویم که قدم رنجه میفرمایند و به وب ما سری میزنند و میبینند اثری از پست قبلی ما نیست و اینگونه متفکر میشوندمتفکرمتفکر که  ماجرا از چه قرار است و برای اطلاعات بیشتر به مشروح خبر می پردازیم

ماجرا از این قرار است که چند سالی است که دم دمای بهار که میشه مامان ریحانه را آلرژی سخت در بر می گیرد و این باعث میشود که ما از فصل دوست داشتنیمان کمی آزرده خاطر شویم  اعصاب مصابمون بهم بریزد و بعد از دو سه تا جعبه دستمال کاغذی تمام کردن و چشمها بر روی هم خوابیدن به سبب اشک ریزش فراوان ناچارا به نزد طبیب رفته و طبیب هم داروهایی را برایمان تجویز کند که فیل را از پا در میاورد چه برسد به تو که مامان ریحانه ایخندونک

بالاخره بعد از چند روز کار نکردن و به این فکر کردن که چقدر کارهایت عقب است تصمیم گرفتم سیستم و تمیز کنم و از آنجایی که به قول همسر اینجانب فقط کافی از من نترسی ( منظور همسر است ) و گرنه قطعات  کامپیوتر را در آب و وایتکس قرار میدهی ما هم نه به قصد این منظور بلکه به خاطر تمیزی بیشتر تمام سیمها و فیشها رو از جا در آورده و راهی آشپزخانه شدیم و در یکدستمان  چند منظوره و در دست دیگرمان دستمال به جان قطعات بیچاره افتادیم تا اینکه نگاه تیز بینمان به صفحه کلیدمان افتاد به ناگاه پوست تخمه ی آفتاب گردانی را مشاهده کردم که در زیر کلیدها جا خوش کرده بود( و اینهم بر می گردد به آقایون که هنگام کار با کامپیوتر در حال تخمه خوردن هستن ) عاااااااااااااااقا هر چه خواستم به خیر و خوشی بیارم بیرون نیامد که نیامد ما هم چشم آقای همسر را دور دیدیم و تمام کلیدها را از جا در آوردیم و از خدا خواسته تمیزشان کردیم و یک نفس راحت کشیدیم و اما هنگامی که خواستیم دستگاه را مجددا راه اندازی کنیم خانمهایی که شما باشید اوضاعی شده بود قر و قاطی صفحه امان کوچک و بزرگ میشد صفحه کلیدمان بگیر نگیر داشت صدای آقای همسر زدیم و خودمان را پرت کردیم درون آشپزخانه و خود را سرگرم آشپزیمان کردیم که هر از گاهی صدای همسرمان به گوشمان میخورد که ریحانه جان چیکار کردی با این کامپیوتر و ما هم با قیافه ای به شدت مظلو مانه میگفتم هیچی کاریش نکردم فقط دستمال کشیدم و همسرمان که مثل روز روشن بود باور نکرده زیر لب میگفت آره جون خودت ... خلاصه آقای همسر ابروها در هم اخمها خروار خروار گفت کار الان نیست من کار دارم بعد میام برات درست میکنم هر چه گفتم آقا...آقا... آقای سومی را نگفته گفت ریحانه جان گفتم بعدا یعنی بعدا و ما هم گفتیم باشه چشم مثل یه بچه ی مودب ولی چشمتان روز بد نبیند  بعد از شام قرصهایمان را در گلو انداخته و آبی هم بر روی آن ( همان قرصهایی که فیل را از پا در میاورد ) و پیش خود اندیشیدیم که تا نازنین خانوم قصد خواب میفرمایند از تبلت پسرمان سری به پست ناکاممان بزنیم و نظرهای تایید نشده امان را تایید کنیم نظرهایمان را تایید کردیم اما بدون جواب که نازنین خانوم آمد و تبلت را از ما گرفت و ما در قسمت مدیریت خود بودیم رفتم طرف آشپزخانه و بعد انگار که فراموشم شود نازنین خانوم در حال انجام چه کاری است که خواب مرا فرا گرفت خوابیدن همانا خواب و حذف شدن پست همان

که یکدفعه با صدای نازنین بیدار شدم که میگفت مامان پاشو به من خامه بده  خامه را برای خانوم که آوردم در حالت گیجی و منگی من به من میگه بیا بازی کنیم گفتم چه بازی گفته کدو قل قله زن  تو مثلا خاله پیرزنی  به من میگی گشنمه چند روزه غذا نخوردم  بعد ما به حالت گیج ملنگی گفتیم چند روزه غذا نخوردم یه دفعه  نازنین  گفته پس چرا هنوز نمردی؟؟؟؟؟؟ (قیافه ی ما بعد از اظهار این لطف  تعجب)

و ما امروز صبح که گیجی از سرمون افتاد و به وب خود سری زدیم فهمیدیم که اوضاع از چه قرار است و از صبح تا حالا گیج ملنگ تر از خوردن قرصهایمان شده ایم و از شما دوستان عاجزانه درخواست میشود که دعایتان را همراهم کنید که مبادا این پست هم به مانند قبلی به تاریخ بپیوندد از نازنین هر چه بگویید بر میایدخطاخطا

و من گیج تر شدم وقتی دیدم که دوستانی که تو پست قبل  هوادار بوده ان الان اسامیشون در پست جدید میباشد خداییش خیلی گیج شدم  چرا اینچنین شده است گیج و تازه پستم هم به روز نشد گریه

                چشمانی که شیطنت ازشون میباره

نظرات (44)

مامان ندا
20 اسفند 93 23:20
امان از دست این دختر وروجک وبانمک اتفاقا ریحانه جون یه بار اومدم وبلاگتون و دیدم پست قبلی نیست گفتم لابد نی نی وبلاگ قاطی کرده ماشاا.. به این دختر نازو وروجک... یه عالمه بوووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام ندا جونم خودمم شک کردم خواهر دیشب که دیدم پستام که تو دو صفحه بوده در قسمت مدیریت سه صفحه ای شده بعضی از پستهایی که نظر و لایک داشته به صورت بدون نظر چند بار تکرار شده و بعضی از پستهایی که اوایل ایجا د وب حذف کرده بودم دوباره برگشته حالا نمیدونم به قول شما همه چی قاطی پاتی شده یا جوجوی ما مقصره مرسی ندا جونم از لطفت صاینا گلم و ببووووووووووووس
مامان فاطمه
21 اسفند 93 0:13
سلام ریحانه جونم:حالا با این همه زحمت که پوست تخمه ها رو بیرون آوردی خسته نباشی عزیز، پیشنهاد میدم چند روز دیگه یه نگاهی بیندازی به سیستم،البته اگه سالم گذاشته باشیشدوباره همون آشه وهمون کاسهبلا سرم اومده میگم تمیز کردن همانا به روز قبل برگشتن همان قربون اون قیافه نازش برم من شیطون خاله
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فاطمه جونم خواهر خودم خوب میدونم درکت میکنم حالا ما هم گفتیم سال نو میشه پوسته تخمه آفتاب گردن از سال قبل نمونه تو صفحه کلیدمون حالا دوباره تا سال بعد خدا نکنه ی فاطمه ی عزیزم
مونا
21 اسفند 93 1:33
سلام ریحانه جون. واااای بازم خوشمزه نوشتی.... فدای سر تو و نازنین جون.... مهم اینه که محبت ما دوستان در قلب همدیگه جا داره... ولی خودمونیم ها زدی صفحه کیلد رو با اتک ترکوندییییی!! انشا... درست میشه. نازنین خانم هم احتمالا در آینده مهندس کامپیوتر گرایش نرم افزار میشن... من آلرژی دارم قرص لتیزن مبخورم .خواب اور نیست. البته من 4 فصل سال آلرژی دارم و فکر کنم بدنم کلا به انتی هیستامینها مقاوم شده! روزای اخر سالت قشنگگگگگگ
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مونا جونم فدای تو بشم من که من و شرمنده ی خودت میکنی باور میکنی خودم از کارهام خندم میگیره تازه مونده کاشون که بریم همسرم کارای من و واسه بقیه هم تعریف کنه و اونا هم مثل بمب منفجر بشن مونا جون آلرژی من بهاره پاییزست یعنی داغونم میکنه باور کن چنان اشک ریزشی داشتم که چشمام هیجا رو نمیدید و تقریبا یه حالت ژنتیک تو خانواده ی پدری داریم چون عمو و عمه ام هم آسم داشتن و به خاطر آسم فوت شدن من هم باید پیشگیری کنم اگه نه خدای نکرده میشه مثل همانها مونا جون لتیزن دیگه برا من فایده ای نداره وقتی میخورم انگار نه انگار و مجبورم آنتی هیستامینهای قوی دیگه ای بخورم روزهای آخر سال شما هم شیک و قشنگ عزیز دلم ببووووووووس علی و باران زیبا رو
مونا
21 اسفند 93 2:07
البته در مورد بک آپ گرفتن الهام جان مامان علی رضا و مریم جان مامان آیدین اطلاعاتی دارند. میتونی از این به بعد از پستهات بک آپ بگیری. ریکاوری کردن هم شاید بتونه اطلاعات حذف شده رو برگردونه .لحظاتت سبزززززز
مامان ریحانه
پاسخ
بله مونا جون اتفاقا دیروز با مریم جون مشورت کردم گفت که از مطالبم تو ورد کپی بگیرم من یکی از پستهام و اینکار و کردم ولی شکلکها کپی نشدن البته الان دیگه فرصتش نیست خدا بخواد بعد از تعطیلات بازم ممنون دوست جونم
مامان بهی
21 اسفند 93 7:35
عزيزم نازنين خانم با اين كاراش خدا بهت صبر بده ريحانه جون ان شاالله زودتر خوب خوب بشي
مامان ریحانه
پاسخ
میبینی بهجت جون حال و روزمو مرسی عزیزم که اومدی
مامان کیانا و صدرا
21 اسفند 93 8:04
سلام ریحانه جونم.خواهر خوب بوده وبشو حذف نکردهامان از دست این دخملالبته تقصیر خودتم هست... آبجی جون از پنل خارج شو بعد بده دستش هر کار دوست داره بکنهآره پستت به روز رسانی نشده منم تعجب کردم.هواداراتم زیاد شدهعزیزم امید که همواره خندون و شاد و بی آلرژی باشی
مامان ریحانه
پاسخ
آره بخند خواهر پست تو که حذف نشده باید به من بخندی با زور گرفت خواهر و ادامه ی ماجرا هم همین بود که تعریف کردم اصلا خواب مجالم نداد نفهمیدم چی شد ممنون مرضیه جونم از لطفت دعا کن واقعا خیلی مریضی سخته
سما مامان مرسانا
21 اسفند 93 8:51
سلام ریحانه جان امان از دست این شیطون بلاوااااای آلرژی منم یه آلرژی بد دارم وقتی سرما میخورم چشمام قرمز میشه عزیزم پست جدید گذاشتم نظر یادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جونم خدا کنه خوب بشی عزیزم چشم بهت سر میزنم
مينا مامان اميرعلي
21 اسفند 93 16:07
ريحانه جون... منم يه خواهرشوهر دارم مثل تو.... كافيه بگي فلان چيز يه كوچولو كثيف شده زحمت ميكشي تميزش كني...؟؟؟؟؟؟ يعني بايد بگم درباره اون چيز بايد بگي : فاتحــــــــــه خوب خواهر من نكنيد...بخدا بابت همه ي اون وسايل پول داده شده...كافيه يه كم كوتاه بياييد و به خودتون تلقين كنيد كه اون چيز زيادم كثيف نيست و از خيرش بگذريد تا افرادي امثال شوهراتون اينقدر حرص نخورند (همش شوخي بودهااااا عزيزم) بابت پست حذف شده هم فداي سرتون
مامان ریحانه
پاسخ
مینا جون قبول دارم منم زیادی خودم و اذیت میکنم اما خواهر چه فایده از این طرف تمیز میکنی از اون طرف کثیفه باور کن الان دیگه انقدر جون ندارم حالا دیگه مثل سابق نیستم فدات بشم مینا جون که اومدی
مامان ِ یسنا
22 اسفند 93 12:18
سلام ریحانه جونم... اینجا چه خبره .... دوروز نبودیم خرابکاری کردین؟؟؟ فدای سرت ...تو که دست به قلمت خوبه خواهر بشین دوباره بنویس یعنی این وروجکارو بگیری یهویی قورتشون بدی کامیون کامیون بووووووووووووووووووس برای وروجک شیطون بلای ناقلا و مامان گلش
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم آره خواهر خرابکاری شد اونم چه خرابکارییه خواهر این روزا صحبت از وقت و فرصته که کیمیاست حالا اگه بشه همون پست و دوباره می نویسم اگه یادم مونده باشه البته صفحه ی اولش و دارم اما ادامه ی مطلب و ندارم اصلا نمی دونم چه اتفاقی افتاده این پست رو که گذاشتم به روز نشد بعد هوادارای پست قبلی برای این پست اومد اصلا فکر کن خود وب قاطی پاتی شده من که هنوز گیجم ممنون دوست عزیزم از حضور گرمت ببوووووووووووووووس یسنا جونم و
مهتاب مامان اشکان
22 اسفند 93 22:11
سلام ريحانه جونم.خوبيد؟ امان از دست اين دخترخانوم ووروجك و شيطون فداي سرت گلم.گر چه من فرصت نكرده بودم پست قبليتو كامل بخونم و نظر بذارم ، عزيزم بدليل پايان سال كارم تو شركت كمي زياد شده براي همين وقت نكرده بودم بخومش ،عذرخواهي ميكنم. راستي ريحانه جون چه قرصي واسه آلرژيت ميخوري؟من هم حدود ده سال ميشه كه آلرژي دارم ،البته پارسال كمي كمتر شده بود و تا حالا هم كه شروع نشده.من هم زياد قرص ميخوردم و آمپول ميزدم كه زياد دوام نداشتند،آي ميمردم ها خواهر.اما دو سه سالي ميشه يه بنده خدايي برام آمپول تريامسينولون فقط مال شركت كورتيران رو پيشنهاد داد كه واقعا به دادم رسيد. چه عكس نازي ،
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهتاب جونم ممنون عزیزم که زحمت کشیدی و سر زدی خسته نباشی دوست مهربونم آره دیگه اون پستمون حذف شد اشکال نداره مهتاب جون خودم حذف نشم مهتاب جون من واقعیتش دکتر متخصصی نرفتم دکتر عمومی میرم که آمپول بتامتازون و کلر فنیرامین و دگزا از این چیزا میده که خیلی هم ضرر داره ولی چه کنم خواهر به محض زدن آمپولا اشک ریزشم بند میاد یعنی واقعا کلافم میکنه انقدر عصبی میشم قرصم بهم کتوتیفن داده و سیتریزین که کتوتیفنا خیلی خواب آوره آمپوله عوارض نداره مثل بقیه اگه اینجور باشه که عالیه منم بگیرم بزنم مهتاب عزیزم خیلی لطف کردی که اومدی دنیا دنیا بوس برای مهتاب عزیزم اشکان جون رو هم ببوووووووس
مامان کیانا و صدرا
23 اسفند 93 7:38
سلام ریحانه جونم.خوبی خواهر؟؟؟راستش من از کامنت شما یه پند خیلی خوب گرفتمگفتی:کار خونه تمومی نداره و ما باید خودمون یه جوری تمومش کنیم...موافقم عزیزم تمومش میکنیم و به شیوه ی خودمون عمل میکنیم.بهارت سبز و زیبا باد
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم خوبی مرضیه جونم میگم خواهر حالا که قرار پند بگیری از حرفهای من حواسم باشه پندای خوب خوب بهت بدم یه وقت یه پندم و گوش نکنی برامون شر بشه خواهر حالا با توجه به این نصیحت حکیمانه خانه تکانی تمام شد عااااااااااااااااایا
زهره مامانی فاطمه
23 اسفند 93 8:43
سلام بر ریحانه عزیز آخی بلا دور باشه ازت خوب خواهر نخور این قرصهارو که فیل رو از پا درمیاره بجاش یه کوچولو رعایت کن همون وایتکس وچند منظوره خودشون کلی حساسیت زا هستن با ماسک استفاده کن ازشون. ایشااله که دیگه نازنین جونم این پستتو پاک نکنه البته اگر مامانش قرص فیل ازپادربیار رو نخوره بلاخره چی شد جناب همسر کیبرد رو برات تمیز کرد چقدر رفتار مامانها در حین خرابکاری مثل همه ایشااله همیشه سلامت باشید بوس برای نازنین جونموالبته مامان گلش
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهره جونم فدات بشم عزیزم آره به خدا قبول دارم خواهر اما نمیدونم چرا حرف گوش نمیکنم قیافه ی من و شطرنجی کنید لطفا همسرم هم میگه تو لیست خرید تو همیشه وایتکس و چند منظوره و رخشا هست و ......... هست باور میکنی دیگه چشمم ترسیده نازنین که میاد سری کامپیوتر و خاموش میکنم آره خواهر با درست کرد که الان میتونم تایپ کنم مخصوصا وقتی یه خرابکاری عظیمی کرده باشی حالا یه چیز بگم بخند یه سال داشتم کیس و تمیز میکردم یه سیمش کشیده شد کیس افتاد زمین از بالا چند تا قطعاتش جدا شد بعدا به همسرم گفتم اومدم رد بشم سرم گیج رفت خوردم به کیس کیس افتاد اینطوری شد همسرم اون موقع گفت چرا مواظب خودت نیستی حالا فدای سرت خودت چیزی نشده باشی خلاصه خواهر بعد از دو سه سال امسال حقیقت و گفتم چون من همیشه اگه یه دروغ مصلحتی هم بگم بعد راستش و میگم وقتی آبا از آسیاب افتاد خلاصه بعد از گفتن حقیقت همسرم نیشخندی زد و گفت فکر کردی اون روز منم باورم شد اینطور گفتم خجالت نکشی اینم از حال و روز ما خواهر مررررررررررسی زهره جونم از دعای قشنگت بووووووووووووس واسه فاطمه جون و مامان عزیز و مهربونش
سما مامان مرسانا و ارشيا
23 اسفند 93 8:43
سلام خانومم دیگه به ما سرنمیزنی بی وفامن که هر روز تو وبلاگتم ریحانه ی شیطون فکر نکن بهت سرنمیزنمجیگر خودمی عشق خودمی نفس خودمی بخدا عاشقتم ریحانه بوووووووووووووووووووووووس برای ریحانه توپولی و نازی جووووووووووووونم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جونم باور کن این چند وقته گرفتارم کلی کارام به خاطر مریضی و اینجور مسائل عقب افتادن که دارم تند تند انجامشون میدم تمومیم که ندارن فدات بشم عزیزم یه وقتایی از تبلت پوریا سر میزنم اتفاقا پست جدیدت و هم دیدم فرصت کامنت گذاشتن نداشتم شرمنده سما خانوم گل سما جون شرمنده میکنی من و تو هم برام عزززززززززززیزی سما جونم حتما بهت سر میزنم بوووووووووووووس برای سما جون و کوچولوهای دوست داشتنیش
مامان فرخنده
23 اسفند 93 9:36
اي بابا يكبار از همسري خاطره نوشتي اون هم حذف شد احتمالا راضي نبوده اميدوارم حساسيتت زودتر خوب بشه خيلي بده خيلي يعني اين وروجكها يه جاهايي ميرند كه خودمون در شرايط عادي همچين تنظيماتي نميتونيم انجام بديم پيشاپيش هم سال نوت مبارك باشه سالي پر از شادي وسلامتي براتون آرزو ميكنم ريحانه جووووووووووووووووني
مامان ریحانه
پاسخ
آره والا امانه پستام و که براش میخونم غش غش میخنده احتمالا خواهر شوهره ناراضی بوده مرسی فرخنده جونم خدا کنه دوباره نیاد سراغم پارسال هر جا میرفتم عید دیدنی اشک از چشمام میومد کلی خجالت میکشیدم همه میگفتن چرا گریه میکنی فکر کن من گریه کنم و برم عید دیدنی کجاش و دیدی فرخنده جون چند وقت دیگه مهندسیش و میگیره دخترم فرخنده ی مهربونم منم برای شما سالی سرشار از مهر و خوبی را آرزو دارم در کنار عزیزانت در لحظه ی تحویل سال ما رو هم یاد کن دوستدار تو مامان ریحانه و نازنین زهرا بووووووووووووووووووووووس واسه خاله فرخنده ی مهربون و ملیسا جون
مونا
23 اسفند 93 11:17
سلان ریحانه جون. بهتری گل خانم؟درمورد حساسیتت لطفا برو متخصص الکی هی دگزا نزن. دگزا عوارض زیادی داره. ببین اگه این آمپولی که مهتاب جون گفت رو از یه متخصص آلرژی بپرس.انشا.. جواب بگیری....تعطیلات میرید کاشان؟ نازنین خانم خوشگل رو ببووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مونا مهربونم مرسی عزیزم شما خوب باشید ما هم خوبیم باید همین کار رو بکنم میدونم عوارضش خیلی زیاده یکی از اقوام پزشکه برم کاشون ازش میپرسم ببینم نظرش در رابطه با آمپوله چیه حالا مونا جون من یه حساسیت دیگه دارم که اگه بگم شاید خندت بگیره من حساسیت به برنج خشک دارم یعنی نمی تونم برم سر ظرف برنج و برنج بردارم هر چی هم برنج مونده تر باشه حساسیت من بیشتره یعنی برخورد من با برنج مونده مساوی با یک حالت تنگی نفس شدید که تارهای صوتیمم تحت تاثیر قرار میده چشمام انگار خون توش میپاشی قرمز قرمز از بس میخاره و بعد اشک ریزش و کوچک شدن چشمم یعنی داغون داغون یه بار یه جا بود کیسه ی برنجشون و خالی کردن که از قضا برنج مونده بود فوری دهنم و بستم و سریع زدم بیرون همین یک لحظه بس بود باور کن مرگ رو جلو چشمام دیدم الان هم اگه برنج تازه باشه با رعایت تدابیر امنیتی بر میدارم و اگه مونده باشه که همسرم بر میداره خواهر این آلرژیه ما یه خوبی داره نمی تونم برنجامون و احتکار کنم بله عزیزم تعطیلات میریم کاشون در خدمت باشیم عزیزم اتفاقا امروز دختر خواهرم زنگ زده چند روز قبل از عید بریم مسافرت ولی من گفتم آمادگیشو ندارم مونا جون ببخش خسته ات کردم ببووووووووووووووووس گلهای خوشگلم و
مامان عطرین
23 اسفند 93 14:09
چه حیف بخصوص که من نخونده بودمش الرژی خیل یسخته دوستم ایشالا بهتر بشی
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم از ابراز همدردیت با منه دلشکسته انشالله بازم مینویسم البته این دفعه نظر دادن و حذف میکنم که دوستان به زحمت نیفتن خیلی خیلی خواهر خدا نصیب دشمن منم نکنه مخصوصا به اون شدت که من گرفتارش میشم اون موقع با در و دیوار میجنگم خواهر کلافه ی کلافه
♥ایدا♥
23 اسفند 93 14:30
قربون شما خوشگل خانم خاله جون خوش حال میشم به وبلاگ پسرخالمم سربزنی
مامان ریحانه
پاسخ
چشم عزیزم حتما
مامان زهرا
23 اسفند 93 15:01
سلام ریحانه جون خوبی عزیزم دیشب یه عالمه نوشتم یه دفه موقع ارسال کامپیوتر خاموش شد خانمی خدا قوت .تموم نشد کارای خونه تکونی ؟؟ اگه نمیگفتی که پوست تخمه کار همسرتونه فک میکردم کار نازنینه ماشالله دوستم خونوادگی ید طولایی دارین تو خرابکاری ولی انگارفقط زورتون به نازنین میرسه احیانا کلیدارو میذاشتی سرجاش کم وزیاد نشده بود عزیزم یه دوسه روزی آروم بگیر استراحت کن ایشالله حالت بهتر که شد ادامه کاراتو برو . همیشه شاد باشی گلم نازنینمو ببوس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم این موقع ها یعنی آدم کلافه میشه ها حالا عیب نداره دوست عزیزم فدای سرت هیییییی کم و بیشی مونده واسه شما چطور تموم شده باور کن زهرا جون سه تاشون تو شلختگی دست هم و از پشت بستن باور کن هفته ی پیش جاتون خالی خواستیم املت بخوریم قرار شد همسرم گوجه ها رو رنده کنه بعدا اومدم دیدم چند جای فرش آشپزخونه گوجه ریخته میگم آخه یه زیر انداز بندازید زیر دستتون حالا چون می خواستم بشورم زیادی جو گیر نشدم ولی خوب ....... حالا یه اعترافی هم بکنم نخندی بهم ،میگن چوب خدا صدا نداره بعد از کلی غر غر سر همسر بیچاره که چرا گوجه ها رو ریختی یه استکان چایی واسه خودم ریختم ( عادت من اینه که تو این نیم لیوانای قدیمی که یکیش مونده اونم واسه منه با نعلبکی چایی بریزم بشینم رو زمین به کابینت تکیه بدم و چایم و بخورم آی بهم اینطوری مزه میده خصوصا اینکه خسته هم باشم خواهر بعد از اون ماجرا من چایی ریختم نشستم بریزم تو نعلبکی انگار یکی چایی رو بلند کرد ریخت رو فرش از شانس ما هم خبر گذاریمون اونجا بود نازنین و میگم سریع رفت گزارش کار و به بابایش داد همسرم میگفت واسه تو که اشکال نداره ما بریزیم بده و من اون موقع اینجوری شدم ) خواهر برا زن تو خونه استراحت کجاست دو ساعت استراححت میکنی کلی از کارات میمونه مررررررررسی زهرا جونم راستی زهرا جون واسه عید میاد کاشون من که مامانم میگه دو سه روز قبل از سال تحویل بیاید ولی من میگم نه خیلی زوده دو سه هفته بخوای بری حالا خونه زندگیمون اونجا بود فرق میکرد بووووووووووووووووس واسه زهرا جون گلم
مامان راحله
23 اسفند 93 17:32
از دست این بچه ی شیطون
مامان ریحانه
پاسخ
امان امان
مامان راحله
23 اسفند 93 17:32
_____8888888888____________________ ____888888888888888_________________ __888888822222228888________________ _88888822222222288888_______________ 888888222222222228888822228888______ 888882222222222222288222222222888___ 8888822222222222222222222222222288__ _8888822222222222222222222222222_88_ __88888222222222222222222222222__888 ___888822222222222222222222222___888 ____8888222222222222222222222____888 _____8888222222222222222222_____888_ ______8882222222222222222_____8888__ _______888822222222222______888888__ ________8888882222______88888888____ _________888888_____888888888_______ __________88888888888888____________ ___________8888888888_______________ ____________8888888_________________ _____________88888__________________ ______________888___________________ _______________8____________________ ♥♥♥بهــــــــاران مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ♥♥♥
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررسی راحله جونم تو همیشه به ما لطف داری در آستانه ی سال نو سالی سرشار از مهر و خوبی را برایت آرزومندم امیدوارم در کنار عزیزانت همیشه خوب و خوش باشی
مامانی و بابایی دخمل طلا
23 اسفند 93 18:18
عزززززززززززززززیزم خیلی ناراحت شدم به خاطر حذف پست قبلی واااااااااااااااااااای من بودم دیووووووووونه میشدم درکت میکنم عزیززززززززززززززززززززم بوس واسه دختر شیرین ززززززززززززبون گلم
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررسی عزیزم اتفاقه دیگه میفته حالا هم شاید باز بنویسم سر فرصت و این بوسا واسه حلما طلا
مامانی(برای دخترم زهرا)
23 اسفند 93 19:04
سلام اشکال نداره ریحانه جون ظاهرا مامانی نازنین کوچولو هم تو شیطنت چیزی از دخملی کم نداره انشاا زودی حساسیتت خوب بشه تا سر و حال و شاد سال جدید رو شروع کنی
مامان ریحانه
پاسخ
به قول همسرم که به من میگه ما تو رو نداشتیم به کی میخندیدیم مررررررررررررسی عزیزم از دعای قشنگت امیدوارم سالی خوب و خوش را در کنار عزیزانت داشته باشی
الهام مامان علیرضا
23 اسفند 93 19:57
سلام ریحانه جون چه اتفاق بدی و چه حساسیت بدی که متاسفانه منم گرفتاش هستم ببخش دوستم اومدی وبلاگم و نظر گذاشتی ولی خصوصی بوده و تازه دیدمش و مطمئنا الان دیگه خودت درستش کردی ای وای من که همیشه می ترسم صفحۀ مدیریت رو باز نگه دارم! با این که علیرضا اصلا دست نمی زنه! همیشه می ترسم نکنه دستشون بخوره و وبلاگم حذف بشه! اونوقت حتی مدیریت هم نمی تونه بازیافتش کنه اتفاقا منم دیدم تو بروز شده ها نیستید! و فقط اومدم برای پاسخ به سوال خصوصی تون که دیدم پست جدید گذاشتی! ایشالا که دیکه از این اتفاقات نیفته عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهام جونم مرسی از حضورت بله عزیزم اتفاق بدی بود به هر حال اتفاقی که چاره داره و اونم نوشتن دوبارشه خدا کنه همه ی اتفاقات بد مثل اتفاق بد من چاره داشته باشه خواهش میکنم عزیزم همسرم درست کرد اون شب نمیدونم چی شد اصلا حواسم نبود به خاطر گیجی که قرصها برام به ارمغان آورده بود اینجور شد الهام جون چه بد که شما هم آلرژی دارید خیلی بد و وحشتناکه ممنون الهام جون که زحمت کشیدی این بوسا واسه مامان الهام مهربون و علیرضا ی شیرین زبون
مامان محمد طاها
24 اسفند 93 10:42
سلام ریحانه جون شما هم همیشه کلی ماجراهای باحال تو خونتون دارینا از دست این بچه های شیطوون خداییش خیلی خندیدم راستی ریحانه جون سال نو رو پیشاپیش به شما وخانواده محترم و نازنین زهرای خوشکلم تبریک میگم و امیدوارم سالی پربرکت و خوش داشته باشید
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررسی مرجان جون امیدوارم همیشه خندون باشی منم سال نو رو به شما تبریک میگم و امیدوارم سالی سرشار از مهر و خوبی در پیش رو داشته باشید در کنار عزیزانت دوستت دارم ببووووووووووووووس محمد طاهای عزیزم و
مامان مهدیه
24 اسفند 93 10:49
سلام عزیزم خوبی؟درک میکنم الرژی خیلی سخته...امیدوارم خوب باشی. امان از دست این دختر خانوم وروجک
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهدیه جون خیلی مخصوصا به اون صورتی که من میگیرم چه کنیم باید با این وروجک بسازیم اگه نسازیم چکار کنیم مرررررررسی مهدیه جونم خیلی لطف داری عزیزم ببوووووووووووس الیار جون و
سما مامان مرسانا و ارشيا
25 اسفند 93 8:49
سلام ریحانه جان مطلب گذاشتم نظر یادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جون چشم حتما
مامان هستیا
25 اسفند 93 12:53
سلام خانمی خوبید؟ انشالله که این آلرژی هر چه زودتر برطرف بشهامان از دست شیطنت های این وروجک خانم. شما که خیلی وقته خونه تکونیتونو شروع کردید هنوز تموم نشده؟ من خدارو شکر دیشب تمومش کردم نفس راحتی کشیدم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم ممنون که اومدی آره والا خودمم خسته شدم خونه تکونی و شروع کردم زد نازنین تب و لرز و تا یه هفته گرفتارش بودم همش بهونه میگرفت دوباره اومدیم قد علم کنیم و خونه تکونی و شروع کنیم خودم گرفتار این آلرژی شدم که امونم برید و چند وقتی هم گرفتارش بودم مشکل کم خونی هم دارم که این خودش باعث میشه حس و حال کار کردنم نسبت به قبل کمتر بشه برای منم خدا رو شکر تموم شده یه خورده کاری مونده و یه حیاط شستن که اینم روزای آخر میشورم که تمیز تر بمونه ببووووووووووووووس هستیا جونم و
مامان علی
25 اسفند 93 13:26
سلام عزیزم چه کاری کرده شانس اوردی حذف وب نزده!من گاهی یادم میره وبم بازه تا میرم اشپزخون ومیام میبینم علی پشتشه دلم هیریزه ومیگم وای به فنا رفت! من که سعادت نداشتم پست قبلی روبخونم اخه این روزها خیلی شلوغ بودم امروز اومدم وبلاگه روسربزنم.ولی حیف شده دیگه!عزیزم حال اشکال نداره خودت چطوری بهترشدی ایشالله خواهرجان اصلا خودتو اذیت نکن بابا عید وتعطیلات وماایرانیها بااین همه بدوبدو به خودمون حروم میکنیم منم حساس بودم ولی امسال هرچه با خود اندیشیدم برای چه؟اخربدین نتیجه رسیدم همینجوری الکی خوب اینم از نعمت دخترداری فداش بشم که اینقدر خوش صحبته ووروجک عزیزم سال جدید وبهتون تبریک میگم وبراتون بهترینهارو ارزو میکنم نازنین جونم میبوسمش
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم ممنون دوست خوبم که اومدی خسته نباشی گلم بله دیگه اتفاقیه که افتاد به قول شما شانس بامن یار بوده که نزده وبم و نیست و نابود کنه حالا بیا و درستش کن ممنون بهترم زهرا جون خدا کنه دوبار ه برنگرده باور میکنی پارسال کل فصل بهار رو من حالت نفس تنگی داشتم اصلا نمی تونستم بیرون برم نفس کم میاوردم این باعث شده منی که عاشق بهار بودم دیگه از بهار خوشم نیاد آره والا منم نظرم همینه به قول شوهرم میگه عید که میشه خونه هر کی میری حرفش اینه امسال آجیل قیمتش چند بود از کجا خریدیم یا اینکه فلان میوه امسال کم بود و الانم چقدر گرونه همیشه همین حرفاست ولی من عید و دوست دارم چون به دیدن اقوامی میرم که شاید یکسال ندیدمشون چون از همشون دورم مرررررررررررررسی زهرا جونم من هم به شما تبریک میگم این سال نو را و امیدوارم سالی سرشار از خوبی و خوشی رو پیش رو داشته باشی در کنار عزیزانت
مينا مامان اميرعلي
25 اسفند 93 15:44
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ ¤¤¤¤نـــــرم نرمــــــــکــــ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ میرســـــد ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤اینــــــــــک¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ بهــــــــــار ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ بهـــــاران مبـــــــــارکــــ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤ سال نو مبارك
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی مینا جونم سال نو شما هم مبارک سال خوبی داشته باشی عزیزم
مامان زهرا
25 اسفند 93 15:51
سلام ریحانه جون .خوبی دوست خستگی ناپذیر من عزیزم منم هنوز کارام مونده .انشاءالله تا نزدیک تحویل سال تموم میشه من مسافرت عیدو دوست ندارم غیر ازکاشون جای دیگه برم .چون ازشلوغی بیزارم .امسال هفته اول عید که نامزدی دختر خواهر شوهرمه باید بیام. ریحانه جون مواظب خودت باش .دم عیدت قشنگ . نازنینمو ببوس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جون مرسی عزیزم خوبم برا منم یه کم مونده این آلرژیه بد موقع اومد کارم عقب موند چیزی نیست یه کمی مونده امروز و فردا تموم میشه چقدر اخلاقت مثل منه منم از مسافرت عید بیزارم یعنی کاشون که حتمیه ولی جاهای دیگه اگه با اصرار همسرم و دیگران باشه با اکراه میرم یکی دو روز پیش دختر خواهرم زنگ زد خاله بیاد دو سه روز قبل از عید که هنوز شلوغ نشده بریم یه جایی باور میکنی پیچوندمش و گفتم نه آخه هنوز هوا سرده به من حال نمیده مسافرت این موقع نامزدی کاشونه خوشحال میشم ببینمت راستی زهرا جون شما کجای کاشون فامیل دارید اگه دوست داشتی خصوصی برام بذار مرسی زهرای گلم شما هم همینطور برای شما هم قشنگ
♥ نیکتا ♥
25 اسفند 93 16:06
سلام خاله جونی ....عید و چهارشنبه سوری شما هم پیشاپیش مبارک !امیدوارم سال پرنشاط و خوبی را اغاز کنید.
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیززززززم عید شما هم مبارک خاله جون مرسی عزیز دلم امید که شما هم سال خوب همراه با موفقیتهای خوبتر داشته باشی
مامان روژینا
25 اسفند 93 16:26
سال نو تو هم پیشاپیش مبارک دوست خوبم هزار تا شاخه گل پر از عشق و آرزوی سلامتی تقدیم به ریحانه عزیزم و جوجه کوچولوش .....
مامان ریحانه
پاسخ
ریحانه ی مهربانم ممنونم دوست گلم بابت تبریک سال نو و از هدیه پر مهرت کمال تشکر و دارم عزیز دلم
سما مامان مرسانا
25 اسفند 93 17:16
سلام ريحانه جون از مهتاب خبر دارى خيلى وقته آپ نميكنه اگه خبر دار شدى حتما بهم بگو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جون مهتاب تو همین پست برام کامنت گذاشته گفته که سرش خیلی شلوغه بالاخره آخر سال و یه عالمه کار حالا مهتاب جون که شاغلم هست نگران نباش سما جونم میاد به زودی
مریم مامان آیدین
25 اسفند 93 19:22
سلام ریحانه جونم خوبی دوستم تازه خبر جدید بهت بگم...این پستت هم تو مطالب دوستان نبود الان اومدم بهت سر بزنم بببینم چی شد بلاخره تونستی پست رفته رو بازیافت کنی که دیدم پست جدی داری دخملیت خییییییییییییلی شیطونه خواهر...خدا حفظش کنه ولی خییییییییییلی مواظب باش.....یهو دید کل وب رو حذف کرد عروسک خانوم کنجکاومون و از خانوم مهندس بپرس چطور این کارو کرده؟؟؟؟آخه من این مطلب رو الان دیدم و تو میپسندم ها هستم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مریم جونم مرسی خوبم آره خواهر اصلا فکر کنم نازنین هم مقصر نباشه چون موقعی که کامپیوتر و نصب کردم گفتم صفحاتش بزرگ و کوچیک میشد هر چی میذاشتم رو صد با حرکت موس میشد 200 میشد 60 خلاصه پناه آوردم به همسرم گفت وقتی صفحه ی وبت و میذاری رو 100 همونو سیو کن منم صفحه ی اول و سیو کردم ولی صفحه ای که ادامه مطلب توش بود و نرفتم و سیو نکردم الان از صفحه ی اول پست قبلم تو یکی از فایلها دارم وقتی همون صفحه ی سیو شده رو ادامه مطلبشو میزنم این پست جدیدم میاد و هوادارای پست قبلیم اومدن برای پست جدید البته اون موقع 24 تا بودن مریم جون گیج شدم حسابی که این چه اتفاقهایی که افتاده تازه بعضی از پستهایی که اوایل وبلاگ گذاشته بودم و نمی خواستمشون حذف کرده بودم که دیدم اونا اومده و بعضی از پستهای اولیم که نظر داشته دیدم بدون نظره تازه تو قسمت مدیریتم دیدم بعضی از پستهای اولیم چند بار تکرار شده مریم جون من که گیج گیجم خواهر تعجب نکن هر چی از وب من بگی بر میاد با این اوضاع فدای تو بشم مریم جون که اومدی ببووووووووووس آیدین جون و
سما مامان مرسانا
25 اسفند 93 20:19
ریحانه جونم ممنون که جوابمو دادی شما که همیشه اولین نفر کامنت میزاری به من هم بگو که مطلب گذاشته ریحانه جون راستی پست قبلی چی شد؟ ریحانه خدای نکرده دیدی وب رو حذف کرد بووووووووس برای پوریا جان و نازی شیطون بلا
مامان ریحانه
پاسخ
خواهش میکنم سما جون سما مهتاب مطلب گذاشته من نرفتم قسمت مطالب دوستانم و ببینم سما جون مگه تو قسمت مطالب دوستانت وب مهتاب و نداری هر موقع به روز بشه که متوجه میشی حذف شد سما جون نمیدونم نازنین مقصره یا خودم نمی دونم آره باید خیلی مواظب باشم مرسی سسما جونم بوووووووووووووووس برای ارشیا و مرسانا جون
سما مامان مرسانا
25 اسفند 93 21:16
ريحانه جان من اصن اين روزا نرفتم قسمت مطالب دوستام الان ميرم ميبينم
سما مامان مرسانا
25 اسفند 93 21:18
ريحانه جونم مهتاب مطلب نذاشته
سما مامان مرسانا و ارشيا
25 اسفند 93 21:28
ریحانه خانومی ما تو نی نی گپ با هم دوست هستیم؟
مامان ریحانه
پاسخ
پس بگو سما جون
مامان دیانا
26 اسفند 93 0:37
نازنین جون خسته نباشی از خونه تکونی وبلاگت.بچه خواسته یه خورده خودش هم تو پستهاش اعمال نفوذ کرده باشهباشه.ولی خاله جون منو ببخش چون هم درمونگاه داشتن نقاشی میکردن هم خونه تکونی و....باعث شده بود نتونم پست قبلی رو کامل بخونم و کامنت بزارم.امشب اومدم که با این خبر روبه رو شدم!!راستی تو اون پست مامان ریحانه از اذیت شدن عاقای همسر خرسند بوده از کجا معلوم این حذفیات کار عاقا نبوده باشه!!! منم این چند وقت گرفتار مریضی همسر و خودم بودم.دیانا هم که از وقتی بوی بهارو حس کرده اشک ریزش و آبریزش بینی گرفته.هرچی هم آنتی هیستامین میخوره توفیری نداره.
مامان ریحانه
پاسخ
عزیزم ممنون از حضورت دوست خوب من این چه حرفی میزنی خانومی من توقعی ندارم انشالله همیشه سلامت باشی گلم آره دیگه این وروجک هم خواسته یه جوری ابراز وجود بکنه شایدم حدس شما درست باه از کجا معلوم کار خودش نباشه ای جان ناراحت شدم به خاطر مریضیتون انشالله که بلا دوره طفلی دیانا جونم باور کن آلرژی خیلی بده چون خودم هم تجربش و دارم خدا کن زود زود دیانا جونم خوب بشه عزیزم ببووووووووووووس دیانا خوشگل خاله رو پیشاپیش سال نو رو به شما تبریک میگم عزیزم امیدوارم سال خوبی را پیش رو داشته باشید در کنار عزیزانتون
مامان زهره
26 اسفند 93 10:14
سلام ریحانه جونم پیشاپیش سال نو رو بهتون تبریک میگم امیدوارم سال خوب وخوش بهمراه سلامتی پیش رو داشته باشید امیدوارم هر چی آرزو دارید بهش برسید بهتری ها رو براتون آرزومندم نازنین زهرا رو هم ببوس گلم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهره جونم من هم سال خوبی را برایتان آرزومندم عزیزم رسیدن به آرزوهایتان در سال نو آرزوی من است
عمه فروغ
26 اسفند 93 13:44
سلام ریحانه جون خسته نباشی عزیزم با کارهای خونه تکونی خدا قوت ریحانه جون برای تمیز کردن صفحه کلید فقط کافی بود اون پیچ های پشتش رو باز کنی و بعد از تمیز کرن داخلش دوباره پیچ ها رو ببندی لازم نبود دکمه ها رو بیرون بیاری علت این که پستتون حذف شده ولی هوادارها باقی مونده و به روز نشده هم اینه که نازنین جون پست رو کامل حذف نکرده یعنی برای حذف شدن یه پست به صورت کامل باید ضربدر قرمز رو بزنی ولی نازنین جون با اون علامتی هست که کنار ضربدره وارد متن پست شده و اون ها رو پاک کرده سلام فروغ جون ممنون عزیزم چه جالب اما فروغ جون الان نیگاه کردم دیدم کم پیچ هم نداره ها چه خوب فروغ جون آخرش شما من و از گیجی در آوردی نمیدونی چقدر گیج شده بودم مرسی فروغ جونم
✓ مامان زهراღ
27 اسفند 93 16:39
خخخخخخخخخخخ غصه نخور ریحانه جون..برو خدا رو شکر کن نازنین جون کل وبلاگتو حذف نکرده و فقط به حذف یک پست بسنده کرده
مامان ریحانه
پاسخ
نه بابا غصه چیه عزیزم حالا وبلاگو که هیچی خودم و یبار محو نکنه
مامان نیلوفر
11 فروردین 94 22:32
امان از دست این وروجک واقعا که خیلی بلاست
مامانی و بابایی
17 فروردین 94 8:47
سلام عیدتون مبارک خونه ما هم که مهمون میو مد یا یه ظرف میشکست یا آب قطع میشد.
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم وای قطعی آب و که نگو من یبار مهمون داشتم از ظهر تا شب آب قطع شد هر چی آب ذخیره داشتم برای موارد اضطراری استفاده کردیم هر چی ظرف تو کابینت بود آوردیم آخرش آب ذخیره هم تموم شد و همسرم رفت خونه ی خواهرش که منطقه ی دیگه ای بودن و آب داشتن دو تا گالن آب آورد کلی پیش مهمونام خجالت کشیدم