نازنین ما سه سال و نیمه شد
در پرتو عشق تو بود که جان گرفتم، احساسم زیبا شد و قلبم لبریز از عشق تو
زیباترین احساس ، 3 سال و 6 ماه از یکی شدن دلهایمان می گذرد
آمده ام بگویم 3 سال و نیمگیت مبااااااااااااااااااااااااااارک
این روزها حس قریبی دارم دستهای کوچکت را وقتی به گرمی میفشارم آرامش میدهد تمام جانم را
این روزها برق چشمهای توست که عاشق کرده مرا آنهم دیوانه وار باورم نیست که 3 سال و نیمه شده ای شاید نمی خواهم باور کنم شاید دوست دارم دخترک کوچک دیروز و پریروز باشی که همیشه دلهره ی گام برداشتنت را داشتم ولی امروز تو گام بر می داری آنهم محکم و استوار ......
باور می کنم جان مادر تو 3 سال و نیمه شده ای پس مبارکت باد این ایام ......
و در ادامه
آری تو بزرگ شده ای و دنیا ی بزرگی را برای خود به تصویر کشیده ای در دنیای تو سرک کشیدن به دنیای بزرگ ترها مجاز است چه بخواهن و چه نخواهن و این سرک کشیدن ها ماجرا هایی می آفریند که بیان کردنش خالی از لطف نیست و من هم قصد دارم در این روز قشنگ و زیبا باز هم بگویم از آنچه باید از تو بگویم ....
از آنجا که گوشی موبایل بیچاره ی ما در این یکی دو سالی که نازنین خانوم قد علم کرده اند یه دل سیر شارژ به خود ندیده اند (یعنی بیچاره همیشه نصف و نیمه شارژ میشه یعنی این وروجک همچین اونو از تو شارژ در میاره که دلم برا خودم میسوزه که هیچ وقت نباید یک گوشی پر و پیمون از شارژ داشته باشم و همیشه همه بهم میگن زنگ زدیم گوشیت خاموش بود و ما باید برای همه توضیح بدهیم آنچه اتفاق میفتد را و حتی در بلند ترین نقطه هم که میگذارم به واسطه بالش و پشتی گوشی باز اسیر دستان نازنین خانوم میشه) حالا این بماند تو تنظیماتش میره تم برام عوض میکنه آهنگش و عوض میکنه و خیلی چیزهای دیگه که باور کنید من خیلی چیزهاشو بلد نیستم با وجود اینکه چند سال این گوشی و دارم حالا تم و این چیزا رو بی خیال آهنگ زنگشو بگو که هر چی میخوام بگم راجع به همینه
پارسال پوریا این آهنگ 666 سه تا 6 داره پشه نگو پشه نگو نیش داره و .................... گذاشته بود تو گوشی ما که نازنین گوش کنه و ذوق کنه عااااااااااااااااااقا ما بی خیال همه جا که گوشی رفته رو دنده ی هنگ و لجبازی رفته بودیم مطب دکتر نازنین خانوم که براش آزمایش ادرار بنویسه همینطور که لبخندی تحویل آقای دکتر میدادیم دیدم یه دفعه ای گوشی ما شروع به خوندن کرد که آآآآآآآآآآآآآآآآآی 666 سه تا 6 داره و............. حالا ما هر چی می خواستیم قطعش کنیم مگه قطع میشد قیافه ی دکتره اینطوری بود و قیافه ی من اینطوری بالاخره با هر بدبختی بود قطعش کردیم و کلی خجالت زده شدیم پیش آقای دکتر سریع از مطب زدم بیرون با عصاب داغون رفتم تاکسی نشستم که برم خونه که دوباره دیدم گوشی شروع کرد به خوندن که آآآآآآآآآآآآآآآآآی 666 سه تا 6 داره و........... وای منو میگی تا حد انفجار داشتم پیش میرفتم مگه قطع میشد هنگ کرده بود حسابی حتی گوشی خاموش هم نمیشد زیر چشمی خنده های ریز مسافرا رو میدیدم و حرص می خوردم که دوباره با بدبختی هر چه تمام تر قطعش کردم تا رسیدم خونه با کلی ناراحتی که چرا این آهنگ و رو گوشی من گذاشتید و برای همیشه این 666 رو از رو گوشیم حذف کردم دوستان همراه شما هم خندیدید نه و اما داشته باشید امسال رو .........
امسال دو طفلم پیشرفت کرده اند و آهنگ امید جهان را گذاشتند رو گوشیم و ما هفته پیش در بانک به انتظار ایستاده بودیم که دیدم شماره ی منزل رو گوشیم افتاد و گوشی شروع کرد به ضرب و آهنگ پرداختنی که نگو ولوم بالا یه دفعه ای تو سکوت حکمفرمای بانک شروع کرد به اینکه امید جهان ( سر پل خواجو یارو وایساده و...........) باورتون نمیشه اگه بگم بازم هنگ کرده بود و قطع نمیشد و منم با عصبانیت خودم لبخندی به دورو وریام تحویل میدادم ومی گفتم امان از دست این دخترم اون این آهنگ رو گذاشته و خلاصه نصف ترانه رو خوند و با بدبختی قطعش کردم فکر کنیداگه همه رو می خوند چی میشد خداییش ببینید من از دست این وروجک چی میکشم
هنوز غلط غلوط حرف میزنه که من فداش بشم الهههههههههههههی چند روز پیش پو رو آورده اونجا که میکروفن جلوش هست میگه مامان یواش با پو حرف بزن منم یواش گفتم پو سلام گفته نه یواشتر منم دوباره با صدایی که از ته چاه در میاد گفتم پو سلام (حالا خودتون تصور کنید) دوباره با عصبانیت گفته نه یواشتر گفتم چه جوری مامان میخوای لب خونی کنم پو بفهمه گفته اینجوری بعد با چنان فزیادی گفته پو سلام که من گوشامو گرفتم تازه دوزاری کج ما افتاده که خانوم کوچولوی ما به صدای بلند میگه یواش و بعدش کلی خندیدم
یا اینکه توی حمام بوده میگه بذار آب و خاموش کنم هدر میره
و یا اینکه دو روز پیش حوصله اش سر رفته بود هی به من گیر میداد بیا بازی کنیم منم دیگه خسته شده بودم گفتم برو با بابایی بازی کن اومده به بابایی میگه میای پوریا پوچک بازی کنیم (حالا منظور همون پر یا پوچه البته با بیان نازنین خانوم)
و بماند که من بیچاره هم از این غلط غلوط حرف زدنها بی نصیب نمی مونم و سرما و گرمای ما دستخوش این غلط غلوط حرف زدناس یه روز اومده میگه مامان سردته گفته آره مامان رفته سریع بخاری و کم کرده گفته مامان جونم سردشه بخاری و کم کنم مامان جونم سردش نشه منو میگی ( خداوندا به فریاد دلم رس)
چند روز پیش با صدای جیغی از خواب بلند شده گفتم چیه مامان گفته خواب بد دیدم گفتم چه خوابی گفته : خواب دیدم یه گربه شال سرش کرده اومده منو بوس میکنه بچم از بس شال دوست داره گربه ها رو هم تو خواب شال به سر می بینه فکرش بکنید گربه ی شال به سر
کاشف به عمل اومد که داماد خیالی ما جناب آقای پنگوئن است که نازنین خانوم امر میفرمایند دوستش داشته باشم من هم مجبورم این پنگوئن منقار زرد را به عنوان داماد بپذیرم( روحیه بدهید به من دوستان)
تازگی ها به علت اینکه نازنین خانوم نمی ذاشتند موهاشون و با هیچ گیره و کش مویی ببندم و همیشه موهاش میومد تو دهنش آقای همسر امر فرمودن که موهاشو کوتاه کن ادم و عصبی میکنه و ما هم دخملی رو بردیم آرایشگاه و موهاشو کوتاه کردم وقتی اومده خونه جیغ و دادی راه انداخته که نگو و نپرس که چرا خانومه منو کچل کرده من شدم عین داداشی خلاصه کلی دلم براش سوخته بهش نگاه کردم گفتم اگه بذارم موهات بلند بشه میذاری برات ببندم گفته نه که نمیذارم منم دلم دیگه نسوخته
داشتم اتاقش و جارو میزدم عروسکش و گذاشتم سر جاش گفته آی دزد خانم بچمو دزدیدی فکر کنم تاثیر کارتون شکرستانه اونجا که دزد اسکندر و دزدیده بود
تعطیلات بهمن ماه رو رفتیم خونه ی مامانم اینا و باز هم به نازنین خانوم ما خیلی خوش گذشته یه شب که رفته بودیم باغ دایی جون حمید به صرف آش و الوییه و همچنین خونه ی خاله جون که نازنین با پسر خاله اش الیاس زیاد میونه ی خوبی نداره و الیاس بنده خدا هر کاری میکنه بازم نازنین نسبت بهش بی تفاوته یه روز نازنین داشته کیک می خورده الیاس اومده میگه به من میدی میگه الیاس نمی خوام بهت بدم اصلا برو باهام قهر باش
یا اینکه خاله جون میگه نازنین دختر من میشی میگه نه که نمیشم من دختر مامانمم بعد رو کرده طرف من و میگه من فقط دختر تو هم عززززززززززززززززیزم
دو هفته پیش هم رفته بودیم خونه ی سلمی جون موقع برگشت به خونه مگه میومده میگفته من می خوام همین جا بمونم من نمی خوام بیام خونه خلاصه ماجرایی داشتیم با این وروجک
حرف و حدیثها از نازنین خانوم زیادتر از این حرفهاست ولی به دلیل نداشتن فرصت کافی و هم به دلیل قطع شدن چند ساعتی برق وقت کافی برام نموند و فقط امروز خواستم که بیام و تنها 3 سال و 6 ماهگی جگر گوشمو تبریک بگم الهی که همیشه زنده باشی عزیزکم
وقتی رفته بودم کاشون نزدیک باغ داداش و آقا جون که رسیدم دیدم بوی شکوفه های بادوم هوش از سرم برد به درختها که نگاه کردم دیدم غرق شکوفه هستن بله نمیدونم جای خوشحالی یا تاسف که بهار ما یکماه و نیم زودتر اومده که عکسهاش و براتون میذارم
دوستان ببخشید امروز خیلی عجله ای نوشتم و فرصت نداشتم عکس بذارم به محض پیدا شدن فرصت عکسهای این چند روز رو میذارم در سایز بزرگ تر
شکوفه های بادام 22 بهمن 93
اینم آقا داماد ما خخخخخخخخخخخ
محبت به دامادمان بازم خخخخخخخخخخخخخخ و موهای کوتاه نازنین خانوم