نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

یه سفره غیره منتظره به کاشان

1393/8/25 11:48
نویسنده : مامان ریحانه
1,150 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم  نگو که تنبلم  آخه این روزا عضلات گردنم بد جوری گرفته بود تا جایی که کارم به دکتر و اینجور چیزا کشید خوب وقتی عضلات گردنت می گیره و درد میاد  مسلما نمی تونی بیای و تایپ کنی و نتیجه اش این میشه که مطالبت دیر به دست ملت میرسه حالا  برای جبران این دیر اومدنم اینو داشته باش:

روزنامه روزنامه خبرای داغ از نازنین خانوم و مامانش - نازنین خانوم به کاشان میرود - طی یک سفره غیره منتظره نازنین خانوم به دیدار اقوام میرود ....

خوب حالا بریم سر اصل ماجرا سه شنبه بود که خاله جون زنگ زد و گفت داره میاد تهران خونه ی سلمی جون و از من اصرار که اومدی یه سر خونه ی ما هم بیا و از خاله انکار که نه نمی تونم باید زود برم کار دارم  خلاصه  این گذشت تا 5 شنبه لباسا رو از تو ماشین در آورده بودم که برم پهن کنم دیدم خاله خانومی زنگ زد میای بریم کاشون گفتم چیسوال گفت کاشون دیگه، بچه ها حال و هواشون عوض بشه گفتم آخه آمادگیشو ندارم گفت آمادگی نمی خواد ما تو اتوبانیم الان برمی گردیم میایم خلاصه ما هول هولکی لباسامونو ریختیم تو ساک، نازنین خانوم و داداشی هم آماده شدند خاله اینا اومدن ناهارم نخوردن رفتیم تو ماشین نشستیم به مامان بابامم خبر ندادیم محض سورپرایز و از این چیزا  ( فامیل ما همیشه دقیقه نودین )

خلاصه رفتیم و عزیز جون و آقا جونو که نگو همچین خوشحال ، ذوق کرده بودن (تازه یادم رفت بگم بابایی هم نیومده بود رفته بود بیرون کار  اداری داشت ) ما هم تلفنی از آقامون کسب اجازه کرده بودیم و ایشون مجوز صادر کرده بودن که بریم حالا نکته ی جالبش اینجاست که ظرفیت ماشین تکمیل من هی الکی تعارف تیکه پاره میکردم که عزیزم تو هم بیا بریم می گفت نه کار دارم دوباره گوشیو می دادم به خواهرم اونم تعارف میکرد و همچنین ادامه داشت دختر خواهرم ،شوهرش به ترتیب گوشیو گرفتند و تعارف که بیا شما هم بریم بعدا همسری میگه الکی تعارف می کردید آخه شما که جا نداشتید لابد می خواستید من رو سقف ماشین بشینم خخخخخخخخخخخخخ (اخه گناه داشت)

خلاصه اقوام یکی یکی از دیدنمون کلی ذوق کردن حالا خوبه  ماهی یبار یا کمتر همدیگه رو میبینیم شب اول خونه ی عزیز جون بودیم همه  دور نازنین خانوم جمع شده بودن و از شیرین زبونیهاش خوششون اومده بودخصوصا شوهر خواهرم که هی نازنینو بوس می کرد و بغلش می کرد منم از فرصت استفاده کردم و گفتم نازنین اون شعری که یادت دادم و بیا با کمک هم بخونیم نازنین خانومم افتاد رو دنده ی لج که نمی خوام ما هم ول کن نبودیم گفتم نازنین

من:دویدمو                        نازنین :ندویدم       من: سر کوهی       نازنین :نرسیدم

من: دوتا خاتونو             نازنین: ندیدم         من:یکیش به من        نازنین : نون نداد

من: یکیش به من          نازنین : آب نداد        من :نونوخودم          نازنین : نخوردم

من : آبو دادم                نازنین: به زمین (از اینجا نازنین خانومو داشته باشید)

من:زمین به من             نازنین : علس داد (منظور علفه)        من :علفو دادم به       نازنین :بزغال

من : نازنین بزغال نه (منظوره من این بود که بگه بزی)            یه دفعه ای نازنین خانوم که نمی دونه علف چیه( هر چند که خیلی براش توضیح دادم و حیونایی هم که علف می خورن و براش نام بردم اما از بس بازیگوشه اصلا گوش نمی کنه ) به آقاجون اشاره کرد و گفت خوب دادم به آقاجون منو میگی عصبانی عصبانیگفتم نازنینننننننننننننننننن  خاله بهش گفت خاله جون نباید بگی به آقا جون دادم حرف بدیه در اومده میگه خوب خاله به خودت دادم خاله رو میگیتعجببعدشم همه حتی خود من قه قههقه قههقه قهه بعدشم نازنینو بغلبغلبغل وبوسبوسبوس بعدشم  شروع کلاس آبجی که خاله جون نمی خواد بگی بزغال یا بزی بگو علفو دادم به بع بعی و اینگونه شد که نازنین خانوم فهمید علف برای بع بعیه

فرداشم که خونه ی عزیز جون بودیم تصمیم گرفتیم بریم باغ هوا خیلی سرد بود جاتون خالی اونجا انار خوردیم  و از بس هوا سرد بود سریع رفتیم خونه قرار بود بعد از نماز مغرب و عشا حرکت کنیم به سمت تهران دایی حمید و خانوادش که نزدیکه خونه ی عزیز جون میشینند اون دو روز رفته بودن قم خونه ی خالشون نازنینم که همچین با پسرای دایی حمید و دخترش یکیه که نگو یعنی از اولش بغل هر کی نمی رفت بغل این دو تا پسر داداشام ساکت بودو گریه نمی کرد  خلاصه نزدیکای رفتنمون دایی حمید اینا اومدن نازنین خانم همچین خوشحال و از بغل پسر داییاش پایین نمی اومد هی براشون حرف می زد و می خندوندشون به پسر داداشم که 13 سالشه میگم صابر میای خونه ی ما پیش نازنین بمونی نازنین خیلی دختر خوبیه بعد نازنین خانوم شروع کرده از خودش تعریف کردن که (نازنین خانومه نازنین عسله) بیا پیشم دیگه خلاصه موقع رفتن فرا رسید و این نازنین خانوم بود که بهونه می گرفت و نمی خواست که بیاد ولی چاره ای نبود..................

اینم چند تا عکس از نازنین خانوم تو باغ آقا جون البته باز با لجبازی خانومی مواجه شدیم که اصلا نمی خواست عکس بگیره

 

 

 

 

 

 

 

نظرات (38)

مامان زهرا
26 آبان 93 9:01
همیشه به گردش! بچه ها هر از گاهی بدجور آدم رو ضایع میکنن
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم آره همچین بد جور
مامان هستیا
26 آبان 93 9:35
نازنین خانم انشالله همیشه به سفر و خوشی. قربون اون شیرین زبونیت بشم خاله جون
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررسی خاله جونم حال هستیا جونم خوب شد
مامان راحله
26 آبان 93 12:05
همیشه به مسافرت عزیزم ... حتما خیلی خوش گذشته ان شالله همیشه شاد باشید دوستم
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررسی عزیز دلم بله خوب بود به قول شما دیدار پدر و مادر آدمو شارژ میکنه
مریم مامان آیدین
26 آبان 93 12:19
سلام ریحانه جون عجب سفر یهویی و لذت بخشی...گاهی برای یه سفری کلی برنامه ریزی میکنی و اونجور که انتظار داری خوش نمیگذره و گاهی یهو یه سفری قسمتت میشه که خیلی بهت میچسبه.....خوش باسین همیشه این بچه ها تا میبینن با حالت خواهشی یه چیزی ازشون میخوایم سریع خودشونو میگیرن واسمون چه باغ زیبایی و چه طبیعت قشنگی....زنده باشه پدر تا باغ با نفسشون زیباتر باشه براتون
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررسی عزیزم البته سفر معنوی که شما رفتی به همه ی این سفرای یهویی می ارزه عزیزم آیدینو ببوس
مامان بهی
26 آبان 93 12:30
ان شاالله هميشه به سفر و شادي باشين
مامان ریحانه
پاسخ
شما هم همینطور گلم
مامانی
26 آبان 93 12:58
سفرهای یهویی انگار بیشتر به آدم میچسبه. قضیه اون شعره هم خیلی خنده دار بود
مامان ریحانه
پاسخ
همینطوره عزیزم مخصوصا اگه برای دیدار پدر مادرم باشه دیگه لذت بخش تره
نسرین مامان امیرصدرا
26 آبان 93 14:12
سلام خانومی گل من جای شما یه کیفی کردم اینجوری یهویی سفر رفتین فکر کنم به اندازه شما بهم خوش گذشت وقتی خوندم متنو همیشه خوش باشین دخملی خوش زبون رو هم به جای من ببوسین متن امیرصدرا رو کامل تر کردم از بس تمبلم وسطا خسته میشم و بعد از کمی استراحت مجدد مینویسم خوشحالمون میکنین سر بزنین واز شکاهکارهای پسری ما دیدن بفرمایید خواستم مثل شما قشنگ بنویسم خوشحال شدم دوباره دیدمتون
مامان ریحانه
پاسخ
عزیزم از اینهمه محبتی که نسبت به من داری بی نهایت ممنونم منم خوشحال شدم که بعد از یک زمان نسبتاطولانی مطلب گذاشتی
مریم(مامان کیان)
26 آبان 93 15:23
اوه چه سفر خوبی !!!!!!!!!! خیلی کیف میده ها همه رو هم که سورپرایز کردین و ..... بعدشم که نازنین جونم با یه شعر همه رو مشعوف کردن دیگه چی از این بهتر همیشه به سفر و گردش
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم آره عالی عالی بود دیدار خانواده
مامان منصوره
26 آبان 93 17:26
سلام عزیزم ایشالله همیشه به گشت وسفر ایشالله همیشه خوش باشید لینک شدید امیدوارم دوستای خوبی باشیم نازنین جونو از طرف من ببوسید
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم برای شما هم همیشه خوشی و سلامتی باشه واز دوستی مانند شما به خود می بالم دوستیهایمان پایدار
✓ مامان زهراღ
26 آبان 93 18:15
خوشبحالتون..عاشق سفرای یکدفه ایم...خیلی کیفش بیشتره...به خوشی باشین همیشه... نازنین جون هم شعره رو خوب اومده بود کلی خندیدم
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت برم عزیزم خیلی لطف داری شما خانمی
✓ مامان زهراღ
26 آبان 93 18:16
راستی عزیزم سوالی که با نظر خصوصی برات فرستادمو دیدی؟؟جواب نمیدی؟؟خیلی گیرم...
مامان ریحانه
پاسخ
عزیزم خصوصی برام سوالی نیومده مطمئنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عمه فروغ
26 آبان 93 18:17
سلام ریحانه جان.همیشه به گردش و شادی ان شاا.. همیشه در کنار عزیزانت لحظات شادی رو سپری کنید هزار ماشاا.. به نازنین شیرین زبون به به دخترمون چقدر هم خودشیفته است از خودش تعریف میکنه هزار تا بوس به روی ماه نازنینت
مامان ریحانه
پاسخ
فدای تو عمه ی مهربان بشممممممممممممممم من که آخره مهربونی هستی عزیزم از دعات ممنونم منم برات آرزوی روزهای شادو به دور از هر غصه ای را دارم هزاران بوس برای عمه ی مهربان
مامان فرخنده
26 آبان 93 19:44
همیشه به گردش وشادی چقدر خندیدم از دست این نازنین خوب بچه دوست نداشت شعر بخون حالا شما چرا اینقدر اصرار کردی ضایع شدی هان وای اونجا که گفت خوب علفو داد به خاله خاله هم مجبور شد کلاس برای نازنین زهرا بذار . نازنین جونم حرف نداری خاله
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت برم عزیزم آره به خدا این بچه ها بد آدمو ضایع میکنن
مامان دیانا
26 آبان 93 22:38
همیشه به گشت و خوشی عزیزم.چه باغ خوشگلیه.چه عکسهای هنرمندانه ای.مامانی!!یادتونه یه بار گفتم مشکل دخملی در مقابل مشکلات دیگران ناچیزه.نمیخوام ناراحتتون کنم.ولی امروز فهمیدم برسام یه پسر ده ماهه ناز به علت حساسیت بالا به کنجد تو دستهای مامانش آسمونی شده.کاش وبلاگشو نمیدیدم تا انقدر بهم نمیریختم
مامان ریحانه
پاسخ
عزیزم ممنون از نظر قشنگت و اما این حساسیت به کنجد واقعا جون یه طفل معصوم را گرفته خیلی متاثر شدم
mamane radin
27 آبان 93 11:58
انشااله همیشه خوش باشید ، چه عکسای قشنگی! طراحیشون کار خودته؟ خیلی خوشگله شما هم باافتخار لینک شدی عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
عزیزم ممنون از لطفت شما چشماتون قشنگ می بینه برای طراحی شکلها هم تو سایت دخملی شکلک رفتم رادین جونو ببوس
مامان نازیلا
27 آبان 93 13:16
ریحانه جون و نازنین خانم انشالله همیشه به سفر و خوشی. قربون اون شیرین زبونیت بشم چه عکسای قشنگی انداختی ریحانه جون!
مامان ریحانه
پاسخ
نازیلا جون مچکرم عزیز دلم از لطفت عزیزم چشمات قشنگ می بینه
✓ مامان زهراღ
27 آبان 93 21:04
سلام ریحانه جون..نمیدونم چرا پیغام قبلیم نرسیده؟ شاید وسط راه توی سیما گیر کرده..خخخخ سوالم این بود: شما که این آهنگ خوشگلو گذاشتی رو وبلاگ خودت کد براش درست کردی یا کدشو از جایی گرفتی؟؟آخه من از یه آهنگی خوشم میاد خیلی وقته میخام بزارم روی وب دخترم ولی نتونستم کدی از اون رو پیدا کنم...خودمم بلد نیستم براش کد درس کنم..خواستم ببینم اگه خودتون کد درس کردین به منم یاد بدین... مرسیییییییی
مامان ریحانه
پاسخ
عزیزم تو وبلاگت پاسخ میدم
مهتاب مامان اشکان
27 آبان 93 22:55
سلام ريحانه جون و نازنين خانم گل.هميشه به گردش و شادي عزيزم.شرمنده كه چند وقته نبودم البته من چند بار نظر دادم اما ارسال نميشد.اميدوارم امشب موفق بشم.فداي شيرين زبونيهاي دخمل نازمون نازنين جون بره خاله.اگه پيشش بودم ماچ ماليش ميكردم.
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت برم خانمی شما به ما لطف داری خیلی شرمنده می کنی عزیزم اشکان عزیز دل خاله رو ببوس
✗﹃رویــــا﹄✗
28 آبان 93 8:30
سلام ریحانه جونم...خوبی خانومی خوش گذشت؟نازنینم مراقب خودت باش گلم ریحانه جونم ممنونم که سر زدی خانومی لینکی عسلم
مامان نیلوفر
28 آبان 93 9:25
انشاالله همیشه به سفرچه دختری با اون شیرین زبونی هاش فدات بشم با اون شعر خوندنت
مامان ریحانه
پاسخ
فدات بشم عزیزم خیلی ماهی نیلوفر جونو خیلی ببوس
سما مامان مرسانا
28 آبان 93 13:57
سلام به بهترين دوستم خوبين؟؟؟؟؟؟هميشه به سفر عجب شيرين زبوني كرده اين دختر گلم مطلب گذاشتم بيا ببين نظر يادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سمای عزیزم مرسی خانمی الان میام می بینم
سما مامان مرسانا
29 آبان 93 9:24
سلام عزيزم ما اومديم خونه بيا كه عكس هاي مرسانا رو تو همون پست گذاشتم رمز 2013
ابجی سجا
29 آبان 93 16:44
ان شاءالله هميشه شاد باااااااااشين فدات نازنينم عزیز م ممنون از دعای زیبایت
ابجی سجا
29 آبان 93 16:44
میان هزاران دیروز و میلیونها فردا فقط یک امروز هست... امروزت شاد
سما مامان مرسانا
30 آبان 93 9:48
سلام خوشگلم خوبين؟؟؟؟؟مطلب نميذاريد عزيزم مطلب گذاشتم بيا ببين نظر يادت نره
مامان ریحانه
پاسخ
چشم عزیزم حتما میام
مامی
30 آبان 93 21:19
همیشه به گردش بوس برای گل دخمل شیرین زبون
خاله مهديه
2 آذر 93 1:57
سلام عزيزم بسلامتي به شهر من هم كه اومدين باور كن اول پستت رو كه خوندم كلي ذوق كردم .اگه زودتر ميفهميدم ميگفتم حتما منزل ما هم بياين ..اميدوارم بهتون خوش گذشته باشه بابت اين شعر خوندن نازنين زهرام خيلي خنديدم ..خيلي با نمكه بخدا اين دختر عكساي داخل باغ هم خيلي قشنگ و رويايي شدن ...منم عكاسي رو خيلي دوست دارم مراقب خودتون باشيد ...
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررسی عزیزم از این که همشهری هستیم خیلی خوشحالم چون من زاده ی کاشانم فاطیمای گلو خیلی ببوس
مامان امیرحسین
2 آذر 93 6:50
خصوصیش نکردم مامانی خودت زحمتشو بکش
مامان آنیسا
2 آذر 93 8:54
خیلی عکسات خوشکل شده عزیزم دست مامانی هنرمند درد نکنه
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررررسی خانومی شما خیلی لطف داری
✓ مامان زهراღ
2 آذر 93 9:06
سلام ریحانه جون...اون کدی که میگی فرستادم به دستم نرسیده که
مامان ریحانه
پاسخ
به قول شما امان از دست این نت باور کن چند روز پیش فرستادم باز فرصت کنم برات می فرستم
مامان اعظم
2 آذر 93 13:44
سفر بخیر عزیزم... چه عکس های پاییزی خوشکلی
مامان ریحانه
پاسخ
ممنون عزیزم چشماتون قشنگ می بینه
مــــــامـــــانی
2 آذر 93 13:45
با سلام ممنون خاله که به ما سر زدید
مامان ریحانه
پاسخ
خواهش عزیزم
کیان
2 آذر 93 15:00
خوش بحالت نازنین جون چه باغ قشنگی من که عغاشقش شدممممممممممم مثل تو فیلماستتتتتتتت
مامان ریحانه
پاسخ
خاله جون مررررررررررررررررسی از محبتت این باغ آقا جونمه تازه باغ دایی جونم ندیدی انقدر قشنگه بعدا عکساشو میذارم
حنانه
2 آذر 93 15:52
همیشه به گردش و سفر ممنون عزیزم بهم سر زدین با افتخار لینک شدین
بانو
2 آذر 93 20:20
چه عکسهای گرفتی عزیزم کلی انرژی گرفتم خدا گل دخملت حفظش کنه
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررسی عزیزم همانطور که ما از غذاهای شما انرژی می گیریم
مامان روژینا
3 آذر 93 10:30
سفر بخیر عزیزمخدارو شکر که خوش گذشته بهتونالبته همیشه در کنار پدر مادر بودن لذت بخشهحتی برای من که فاصله خونمون تا خونه بابایی همش 5 دقیقه سازخوندن این پستت کلی خندیدم! از دست این بچه هاببوسش برا حسابی
مامان ریحانه
پاسخ
ممنونم عزیزم از ابراز محبتت
خاله مهديه
4 آذر 93 0:31
سلام عزيزم فكر كنم متن قبليم ارسال نشده نوشته بودم كه شما اومدين شهر من كاشان اميدوارم بهتون خوش گذشته باشه ..در ضمن عكساي قشنگي هم گرفته بودن نازنين زهرا جونم كه طبق معمول شيرين سخن شاد باشيد گلم
مامان ریحانه
پاسخ
عزززززززززززززیزم تو خیلی مهربونی اتفاقا کامنت قبلیتو خوندم و پاسخ دادم عزیز دلم تو همین صفحه است گفتم که عزیزم منم خوشحالم که زاده ی کاشانم خیلی لطف داری گلم
مامان زهرا
7 آذر 93 20:10
سلام عزیزم .خدا حفظ کنه دختر خوشگلو ، این طور که من متوجه شدم همشهری هستیم باهم .شما هم اهل کاشانید...
مامان ریحانه
پاسخ
بله عزیز دلم منم کاشانی کاشانیم ولی گرفتار در غربت عزیزم با اجازتون لینک شدید