نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

این روزهای نازنین

1394/3/24 10:22
نویسنده : مامان ریحانه
2,898 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام عزیز دل مادر باز می خواهم از تو بگویم از تو که وجودت سرخوش میکندوجودم را و طراوت می بخشد روحم را

 خداوندا تو را شکر میگویم به خاطر وجود نازنین نازنینم

هزاران بار شکر ای مهربان خدای هستی .....

و در ادامه

 

و اما باز ما هستیم و ماجراهایی که نازنین خانوم برای ما می آفریند که بیان هر کدامش خنده میاورد بر روی لبهای من و اطرافیان با هم بخوانیم این ماجراها را ...

چند وقت پیش در طی یک نظر سنجی ابلهانه ای که از طرف خودمان ایراد شد  با نگاهی مهربانانه  رو به سوی  دو طفلم که مشغول  غذا خوردن بودن انداختم و گفتم بچه ها کی دوست داره مامان واسش یه نی نی بیاره  از آنجایی که بر طبق نظریه ی نازنین خانوم ضایع شدن حق بنده است دخترک ناز من نه گذاشت نه برداشت با لحنی قاطع گفت نمیخواد دیگه نی نی بیاری خودم عروس میشم یه نی نی میارم و قیافه ی من مادر در آن لحظه  niniweblog.com

در اتاق مشغول وبگردی هستم و نازنین خانوم ما حوصله اش سر رفته

مامان میای بازی کنیم

چه بازی مامان قربونت بره بغل

بازی شوهر بازی niniweblog.com

اوا مامان جون این چه بازیه خندونک

و من :خوب مامان جون من که شوهرم اینجا نیست چکار کنم سوال

هیچی خوب این پت و مت  شوهر تو باشه بنده باز با همچین حالتی niniweblog.com ( خدا میدونه باباش میفهمید چه حالی میشد که پت  و مت با اون آی کیو بالاشون جاشو گرفتن )

و دوباره بهش گفتم شما که شوهر  داری مگه نمیگی صابر شوهرته پس شوهر شما هم نیست کاشونه

و نازنین خانوم ما : نه بابا این پنگوئله شوهرمه صابر شوهر دبمیمه  ( دومی) و باز من تعجبو مات و مبهوت از اینکه مرد دو زنه شنیده بودیم اما زن دو شوهره نشنیده بودیم خندونک

یه روز کل لاکاشو آورده و از من خواسته  ناخنای پاهاش و با یه رنگ بزنم و ناخنای دستاشو با یه رنگ  دیگه و اونروز عجیب بی حوصله بودم گفت مامانی حوصله ندارم برو بعدا برات میزنم خلاصه بعد کلی گریه و زاری براش زدم ( و بیشتر دلیلم از نزدن برای اینه که دستشو تو دهنش میکنه و چون لاک داره براش مضره ) لاک زدنمون که تموم شده گفته حالا برو پد بیار پاکن قیافه ی ما همچین عصبانی عصبانیگفتم آخه واسه چی اینهمه اصرار کردی تا برات زدم برا چی پاکش کنم و باز دخترک جواب در آستین ما گفته میخوام نماز بخونم نمیسمی نباید لاک به ناخونام باشه بدو برو پاکش کن و بنده ی مغموم اطاعت امر کردم تا نماز دخترکمان به درگاه الهی مقبول واقع شود خنده

چند شب پیش باز تو اتاق بودم دیدم نازنین با یه قیافه ی مظلومی اومد رو تخت خوابید و صداهایی شبیه به در کوبیدن به گوش ما میخوره پیش خودم گفتم شاید همسایه ها باشند یهو دیدم نازنین میگه نمیدونم چرا این  داداش انقدر در میزنه گفتم کدوم در گفته در دستشوییو دیگه  ،ما یدفعه به خود اومدیم که بله پوریای بیچاره دستشویی بوده خانوم درو از پشت بسته به علی گفتم زود برو درو باز کن پوریا مونده تو دستشویی حالا پوریا اومده  میگه مامان نازنین لامپو خاموش کرده درم بسته من مونده بودم تو تاریکی و من با حالت اخم رو به نازنین این چه کاری کردی و باز نازنین با اون خنده های ریز و دوست داشتنیش که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده گفته داداشی بی تربیته منو اذیلت کرده باید تمبیه بشه  باید تاریکی بمونه بترسه تا آبلوش(آبرو ) بره و بنده هر چی فکر کردم niniweblog.com دیدم این کارا و این حرف زدنا فقط چلوندن میخواد niniweblog.comولی باز به خاطر تربیت صحیح از این امر منصرف شدم نه

در این ماه شاد و عزیز سه چهار تایی عروسی دعوت بودیم که دیشب وقتی به نازنین میگفتم نازنین فردا هم عروسی بریم داد میزد و میگفت نه من از عروسی خسته شدم دیگه نریم من فقط عروسی دایی وحیدمو  دوست دارم

دو هفته پیش عقد کنون دعوت بودیم و یه جشن عصرونه بود هر کاری به نازنین کردم ناهارش  و بخوره قبول نکرد که نکرد خلاصه تا تو تالار نشستیم از اونجایی که همیشه وقتی میرفتیم عروسی شام بوده گفت من گشنمه گفتم مامان امروز شام نمیدن گفتم بهت ناهارتو بخور گوش نکردی حالا شیرینی بخور یه کم سیر میشی و از آنجا که وروجک اصلا به شیرینی علاقه ای نداره یه کم خورد گفت نمیخوام گشنمه گفتم موز بخور سیر میشی یه کم موز خورد گفت موز که منو سیر نمیکنه دوباره گفتم سیب بخور سیر میشی گفت نمیخوام الکی نگو اینا منو سیر نمیکنه غذا منو سیر میکنه و از آنجایی که تالار نزدیک خونمون بود و همسرم هم نیومده بود زنگ زدم به همسرم که غذای نازنینو بیار و خلاصه غذا رو آورد و بچه با چه ولعی برنج و قورمه سبزیو میخورد هر کی میدید میگفت طفلی چقدر گرسنه بوده حالا تو خونه به پاش گریه می کنی غذا نمیخوره امان از دست این بچه ها بدبو

بعد اومده خونه میگه دوماد چقدر اخمالو بود برا من هه موقع دوماد اخمالو نگیریا والا من موندم بند ناف این بچه رو تو دفتر عقد و ازدواج انداختن چون از هر 20 کلمه ای که میگه 10 تاش مربوط به عروس و دوماده باید برم از خواهرم بپرسم خنده

جمعه شب هم می خواستیم بریم عروسی کفش مجلسیای منو دیده زده زیر گریه که منم از این کفشا میخوام من کفش یواش نمیخوام خلاصه بعد از آماده شدن وقتی خواستیم بریم یه لنگه کفشه منو کرده تو پاشو گفته مامانی جون هه لنگه کفشا رو تو بپوش هه لنگشم من میپوشم نگن مامان نازنین کفش مجلسی داره نازنین نداره ( شما بگید چی بگم از دست این دختر فکر کنید یه لنگه کفش به پا برم عروسی چه شود )خندونک

پشت  کامپیوتر بودم اومده میگه خیار برام پوست بکن چاقو هم آورده بوده چاقو از دستم افتاده پایین میگم مامان چاقو بده من کمرم درد میکنه دولا نشم در یک حالت ظالمانه و خبیثانه شیطان دست منو گرفته با زور و یه حالت جبری رسونده به چاقو  که رو زمین افتاده گفته خودت بردار تو مامانی ( خدایا اگه مامانی به این همه جبره پناه میبرم به تو از دست این وروجک )خنده

اومده میگه گوشیتو دیدم داره شارژ میشه گفتم آفرین دخترم بذار باشه خوب شارژ بشه  این حرفه هنوز مزش تو دهنمون بوده یهو دیدم اومده میگه چشماتو ببند گوشیتو پشتم قایم کردم بهت بدم البته با یه خنده ی فاتحانه خنده

منو میگی از الکی چشمامو بستم گفتم مگه نگفتم بر ندار گفته نمیخواد شالژ بشه پول برق گرون میاد ( خدایا غمم از اینه که فقط شارژ گوشی من بیچاره پول برقو گرون میکنه کارایی که خودشون میکنن بماند غمناکخندونک)

بهش میگم پاشو بریم دستشویی میگه نمیخوام یکشنبه میرم دستشویی حالا حساب کن الان چهارشنبس تا یکشنبه که وروجک بخواد بره دستشویی چه شود سوالمتفکر

و گل دخمل ما عاشق سریال شمعدونیه به گونه ای که اصل این سریالو میبینه تکرارشم میبینه بازم فرداش تکرارشو میبینه و قابل ذکر است که هنگام تماشای دو سه بار این سریال پلک نمیزنه و تا آخر نگاه میکنه و بعد بعضی از دیالوگا رو با خنده میگه و ذوق میکنه  niniweblog.com

متاسفانه بر اثر خوردن قطره ی آهن دندونای جلو نازنین رنگ گرفته و یکی هم خراب شده بردیم دندونپزشکی دکتر ازمون خواسته که بریم عکس بگیریم ولی اصلا خانوم همکاری نکرده و دهنش باز نکرده و هر چه هم وعده و وعید بهش دادیم انگار نه انگار خلاصه دست از پا درازتر برگشتیم تا ببینیم چی میشه

دیشب به خاطر بد غذاییش کلافه شدم و گفتم دکتر گفته اگه نازنین غذا نخورد بیارید من بستریش کنم دوباره نه گذاشته نه برداشته گفته دکتر غلط کرده که گفته  بی تربیت میخواد منو بستری کنه و من و بابا که پشتمان را کردیم به نازنینو خنده ای که رو لبامون نشسته به خاطر  حاضر جوابی این وروجک و حرفهایی که از کجا یاد میگیره تعجب

و اینکه آهنگ مورد علاقه ی دخمل ما اینروزا امیده و هر وقت داخل ماشین هستیم میگه امید و بذار بابایی و وقتی امید و میذاریم صداشو تا آخر زیاد میکنه ولی اگه امید نباشه صدا رو کم میکنه میگه حوصله ندارم صداش انقدر زیاده گیج

و غلط غلوطایی که دیگه آخراشه و کم کم داره به تلفظ صحیح تبدیل میشه

جو پرک به گویش نازنینی میشه دو کلک

جمعه :جمبه

و یه سری چیزهای دیگه که الان یادم نیست

یه شب تو آشپزخونه مشغول آشپزی بودم و دیدم سر و صدای نازنین نمیاد از پوریا که داشته فوتبال تماشا میکرده پرسیدم نازنین کجاست گفته تو اتاقش با شالاش مشغوله خلاصه کارم تموم شد و از دور یه چیزایی رو فرش شبیه کاه دیدم  گفتم خدایا کاه کجا بوده جلوتر رفتم با این صحنه ها روبرو شدم

 

آلات جرم

و ملوس بینوا

و ملوس بینوا از نمایی نزدیک

و دلمان میسوزد برای تپل

برای پنگوئن دامادمان خندونک

و همه ی اینها چون روزی قرار است به سرنوشت شوم ملوس بیچاره دچار شوند خندونک

( دروغ نمیگم نازنینه دیگه احتمال هر گونه جرمی از جانبش هست )خنده

و شاید هم به سرنوشت سارینای بدبخت دچار شوند ( چه میدانی ؟؟؟)

و یا این پت و مت که قرار بود شوهر بنده شوند و نازنینی که چشمان مت بیچاره رو از حدقه در آورده کاری که آغا محمد خان با مخالفانش می کرد

( فکر کنم این مته به من جواب منفی داده برا ازدواج و توسط نازنین به سزای عملش رسیده خندونک)

 

و نازنین در حالتی کاملا ریلکس بعد از ارتکاب جرمخندونک

و نازنین در حال آب بازی

 

یه روز وقتی تو آشپزخونه بودم و نازنین که صبح زود بیدار شده بود به شدت خوابش میومد خواست که بره پشت کامپیوتر تا عکس عروس ببینه یه مدت گذشت دیدم هیچ صدایی نمیاد ( چون اصولا نازنین منو صدا میزنه که مامان بیا ببین این عروسه چه خوشگله )بعد رفتم ببینم چه خبره که با این صحنه روبرو شدم

و از نمایی نزدیکتر

و وقتی یک روز دیگر نازنین در اتاق بود و هیچ سر و صدایی نداشت

وقتی اسباب بازی نازنین در یک جای امن قرار میگیرد

و تلمبه  ای که همین امنیت و داره خندونک

 

ممنون از نگاه زیبایتان محبت

 

نظرات (55)

سما مامان فرشته ها
24 خرداد 94 17:35
سلام ريحانه جونم خوبيد؟.نازى جون شما خوبى؟اميدوارم خوب خوب باشيد. واااااااى ريحانه بازم ميخواى نى نى بيارى؟اره ديگه نازى جونم راست ميگه عروس ميشه نى نى مياره به به بازى شوهر بازى نازى جونم منم كه بچه بودم عاشق بازى شوهر بازى بودم و دوس داشتم سريع ازدواج كنم پس نازى خانوم نماز هم ميخونه بيچاره داداشى عجب شيطونى هستى تو دخمللللللللللللللل بخولمت اره بخدا ريحانه منم كمرم خيلى درد ميكنهخخخخخخخخخ فداى شيرين زبونى هاى قند عسل پول برق؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!وااااى نازى 4روز ديگه ميخواستى برى دشويى وااااااى شمعدونى رو كه نگو عاشقشم زيبا كه نقششو عالى بازى ميكنه پس نازى هم فوش ميده دكتر رو قربون غلط كرده گفتنت شيطووووووووون ريحانه جون رو تختيت خيلى قشنگه ميبوسمتون عشق هاى من
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سما جون خوبیم عزیزم ممنونم از احوالپرسیت نه بابا نی نی کدومه همینطوری پروندم که نازنینم جوابمو داد آره خواهر بعد عمری شوهر داری تازه باید بازی شوهر داری بکنم واقعا بیچاره پوریا واقعا بعد این زایمانا آدم کمر درد میگیره به ما که رسید پول برق گرون شد آره خواهر دکتر بینوا رو هم فحش میده چشمات قشنگ میبینه سما جون منم میبوسمتون عززززززززززززیزم مممنون از محبتت
مامان زهرا
24 خرداد 94 17:56
سلام ریحانه جون خوبی عزیزم .خانمی علت تاخیرم .ویروسی شدن کامپیوترمه . گوشیم از بس دست محمدسام بوده همش قاطی میکنه الان خیلی سخت دارم مینویسم .خاطرات نازنین جونو خوندم خیلی قشنگ بود وخنده دار.الهی دلم سوخت برای پوریا .تو دستشویی زندونی شده . خانمی بیکاری نظر سنجی میکنی برای بچه دارشدن یا واقعا خبریه داری آمادشون میکنی ؟؟؟؟
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم مرسی من خوبم شما چطوری انشالله که خوب و خوش باشی خواهر چقدربد ویروس کش نداره اگه نه که باید ببری ویروس کشی فدات بشم زهرای گلم که انقدر به زحمت افتادی به خدا راضی به زحمتت نیستم انقدر بگم که وقتی خبری ازت ندارم دل نگرونت میشم خواهر خوبم ممنون از محبتت واقعا این پوریا گیر این افتاده مثل ماجونا ( زهرا ماجون که میدونی چیه ) به این پوریا امر و نهی میکنه نه به خدا هیچ خبر همون بیکاری درسته از سر بیکاری و عوض شدن جو مطرحش کردم که نازنینم زد تو برجکم قربونت برم دوست گلم ببوووووووووووووووس محمد سام عزززززززززززززیزم راستی زهرا جون درد دندونش خوب شد خیلی نگران بودم طفلی تو این گرما اذیت میشه و همچنین ممنون از پاسخی که به خصوصیم دادی و ممنون از دعای خیرت خواهر
مامان منصوره
24 خرداد 94 22:56
قربون شیرین زبونیات نازنین جونم.میبوسمت عزیزم.
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه خاله جوووووووووووون ممنونم خاله ی مهربون
مامان ندا
24 خرداد 94 23:37
سلام ریحانه جون... ریحانه جون دیگه گذشت اون زمانی که بچه ها به مامان باباشون التماس میکردن که واسمون یه آبجی یاداداش بخرید حالا بچه ها از ما بهتر بلدن... حالا یه چیز جالب..ریحانه جون من فقط یه داداش دارم ۶ سال از خودم کوچیکتر..وقتیکه به دنیا اومده بود( من از دوران بارداری مامانم هیچی یادم نیست مامانم میگه نمی دونستی) که یدفعه بهم گفتن بابا مامانت رفتن نی نی بخرن و روز بعد باداداشم با یه هدیه اومدن که گفتن اینو داداشیت برای تو گرفته...ریحانه جون به خدا من تا مدت ها این سوال تو ذهنم بود چطوری این بچه اینو برای من گرفته و... خداییش ماها چقد ساده بودیم البته این ساده بودن بچه ها توی اون زمان نشون از فهم کم یا بی استعدادی نبود ..الان باوجود این رسانه ها و ...بچه ها خیییییلی زودتراز سنشون میفهمن.. ( اووووه چقد حرف زدم) حالا از همه ی اینا بگذریم...عااااااااشق این شیرین زبونیهای نازنینم...فدااااااااااااااااااااش حالا التماس بچه ها بماند مامان ها هم حس و حال بچه داری رو ندارن اتفاقا منم مثل شما با داداشم تقریا 6 سال تفاوت سنی داریم البته داداش آخریم منم یادمه بهم میگفتن رفتیم داداشتو خریدیم و به قول شما ما چه ساده بودیم الان به بچه ها بگیم خریدیم میگن الکی نگو از تو شکمت در آوردی این چه حرفی ندا جونم خدا نکنه گلم صاینا خوشگل نازمو خیلی خیلی ببووووووووووووووس
مامان هستیا
25 خرداد 94 7:44
سلام عزیزم خوبی؟ نازنین جون خوبه؟ امان از درد دندون کوچولوها و این قطره آهن که دندون هستیا رو هم سیاه کرده ریحانه جون عجب جوابی داده این دخمل شیرین زبونمون خوب راست میگه بچه بزار یکم بزرگ بشه برات نی نی هم میارهفکر کنم خیلی زود مامان بزرگ بشی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از احوالپرسیت واقعا این قطره ی آهنو نمیدی یه ضرر داره میدیم یه ضرر دیگه داره آدم میمونه چکار کنه واقعا فکر کنم با این دختر عجولمون منم زود مامان بزرگ بشم فدای محبتت دوست عزیز هستیای نازمو ببوووووووووووووووس
مامان روژینا
25 خرداد 94 7:46
سلام ریحان جونخانوم ما دیگه باید کم کم نی نی آوردن رو ببوسیم بذاریم کنار و بسپاریم به جوونااااا مثه نازنین بانودیگه باید منتظر نوه باشی عزیزم از دست این دخملیروژینا هم چن باری ازین کارا کرده مامانم بنده خدا دستشویی بود کسی هم خونه نبوده روژینا در رو از پشت قفل میکنه مامانم نزدیکه یک ساعت از همون داخل رو مخ بچم کار میکنه تا بالاخره در رو باز میکنه خودش وااای ریحانه جون باورت نمیشه چن شب پیش عروسی دوستم بود روژینا در عرض یک دقیقه چهار عدد شیرینی رو خورد داشتم از خجالت میمردم بخدا خونه اشکم در میاد تا غذا بخووووره این عکساتم شکار لحظه ها شده هااااخیلی باحالن من که عاشق اون قیافشم وقتی داره یواشکی رژ میزنهاین دومادت خدایی خیلی خوش تیپه فقط یکم چاقه ای جونم چقد معصومانه خوابش برده عزیییییز دلم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام ریحانه گلم حالا منو بگی یه چیزی دو تا دارم شما یعنی میخوای روژینا گلی تنها بمونه خواهر بنده خدا مامانت حالا خوبه از قبول کردن روژینا با این بلاهایی که بر سرش آورده سر باز نمیزنه یکی دو شب شوهر خواهر شوهرم خونه نبود خواهر شوهرم یه شب اومد خونه ی ما بخوابه به حدی نازنین اذیتش کرد که گفت فرداشب میرم خونه ی فامیل شوهرم میخوابم گفته بیا پیش من بخواب اونم شوهرش مسافرته ما سریع فهمیدیم که بنده خدا از دست نازنین داره می گریزه آره به خدا آدم کلی خجالت میکشه از دست کاراشون اتفاقا خودمم از عکسها خوشم میاد مخصوصا اونجایی که خوابش برده و اونجایی که داره رژ میزنه سر بزنگاه رسیدم و ازش عکس گرفتم فدایت بشم تصمیم گرفتم بهش بگم رژیم بگیره خواهر لطف داری ریحانه جون روژینای نازمو خیلی ببوووووووووووووووس
مهتاب مامان اشکان
25 خرداد 94 8:43
سلام ریحانه جونم.خوبید؟ میگم ریحانه یه هو به سرت نزنه نی نی بیاریا !!! میدونی که عاقبتش چی میشه با وجود نازنین شیطون بلا راست میگه بذار خودش بزرگ میشه یه نی نی خوشگل میاره فکر کنم زیاد طول نکشه با این شوهر شوهر گفتن نازنین الهی خاله قربونش بشه چه با مزه است این دخترکوچولو وای خاله جون داداشی بیچاره رو چرا اینجوری تنبیه کردی آخه حیوونی پوریا خدا بهش رحم کنه با این آبجی کوچولویی که داره نازنین جون اگه پیشم بودی حسابی میچلوندمت تا بفهمی که دیگه نباید از این خوشمزگیها بکنی بوووووووووووووووووووووووس برای نازنین خانوم شیطون و دوست داشتنی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهتاب گلی نه بابا ریحانه غلللللللللللللللللللط بکنه از این هوسا بکنه آره مهتاب جون باید دنبال جهیزیه باشم براش برند معروف چیزی سراغ نداری لطف داری مهتاب گلم به نازنین بیچاره بچم پوریا چه ها که نمیکشه از دست این خواهر خیلی محبت داری عززززززززززززززیزم ببوووووووووووووووووووس اشکان نازمو
زری
25 خرداد 94 9:06
سلام ریحانه جون،خوبین؟ ماشالابه این نازنین جون،چه شیطون وشیرین زبونه وای که چقدخندیدم،شوهردبمیمه فدای درست نمازخوندنش چه تنبیهی کرده داداش جونشو ازدست این بازیگوشا،به نازنین میگم ،پاشوبریم دستشویی،میگه خودش میره مامانی ایشالاهمیشه شادباشین
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زری جونم مرسی از احوالپرسیت گلم ممنونم عزیزم نظر لطفته خدا نکنه تنبیه فعلا در حد گوشمالی خدا بعدشو به خیر کنه الهههههههههههی فداش بشم خودش کجا میره مرسی دوست خوبم از دعای خیرت ببووووووووووووووووووس شیرین عسل نازو
مامان مهراد
25 خرداد 94 9:37
سلام. ریحانه جون دوره آخر الزمان شده . بچه های به جای خاله بازی ، شوهر بازی میکنن. تازه مادرشون رو هم از راه بدر میکنن.! داداش هم داداش های قدیم. یه ابهتی داشتن که خواهره موقع شوهر کردن هم ازش مو می ریخت. اون وقت طفلی پوریا از دست نیم وجب خواهرش گیر کرده تو دشویی.! میگم چقدر خوبه نازنین جون میخواد بار سنگین نی نی آوردن رو از دوش ات برداره هااااا مهراد هم عاشق سریال شمعدونیه و زل میزنه به تی وی. پریشب صداش رو از اتاقش شنیده، به من میگه چرا منو صدا نمیکنی بیام هوشنگ رو ببینم. الهی بمیرم که بچگی روی صندلی خوابش برده بچه ها خیلی شیرین اند. لحظه ای که خوابشون بیاد در هر حالتی باشن فوری میخوابن.امان از اون شب هایی که نخوان بخوابن. خوب کاری کردی از اسباب بازی هاش هم عکس گرفتی بلاخره شاید 4 روز دیگه به تاریخ پیوستن و دیگه اثری ازشون نبود حداقل یه عکس داری. در آخر ممنون از اینکه ما رو محرم دونستی و همراه لحظه های شاد و عاشقانه تون کردین. خیلی لذت بردم. همیشه شاد و سلامت باشین.
مامان ریحانه
پاسخ
آره والا ما جرات داشتیم این حرفا رو بزنیم گل گفتی مهری جون واقعا ابهتم بود ابهت داداشای قدیم هر چند که حالا هم دخترا که بچه میارن اگه نزدیک مادرشون باشن تر و خشک کردن بچه با مادره درست عینهو نازنین اگه بهش نگیم جیغ و دادی میکنه که نگو و نپرس واقعا صحنه ی جالبی بود هم ترسیده بودم که اگه دیر میرفتم خدای نکرده از رو صندلی افتاده بود هم ذوق کرده بودم از این نوع خوابیدنش جالبه بیشتر این اسباب بازی ها برا بچم پوریا بوده و فعلا اینطوری شدن خدا آخر و عاقبتشونو بعدا به خیر کنه خواهش میکنم عزیزم امیدوارم که شادی همراه همیشگی زندگیت باشه و ممنون از دعای خیرت دوست خوبم
مامان مهراد
25 خرداد 94 9:41
می بینم که نازنین جون دیگه مشکلش با دوربین و عکس انداختن حل شده و ژست های خوشگل هم براتون میگیره. بجاش ما درگیر دوربین گریزی شدیم و حتی یه دونه عکس هم جدید هم نداریم. نازنین جون گیر داده به یکشنبه، حالا مهاد گیر داده به یه ربع دیگه.... هر چی میگم میگه یه ربع دیگه... امان از دست این شیطونک ها... دوستون داریم.
مامان ریحانه
پاسخ
نه خواهر بد از اینکه ملوس بیچاره رو به این روز انداخت و من ناراحت شدم برای اینکه دل منو به دست بیاره حاضر شد این دو سه تا عکسو بگیره فداش بشم که کاراش به یه ربع دیگه موکول میشه حالا نازنین یه کاریو نخواد بکنه یا غذاییو نخواد بخوره خودشو میزنه به خواب صداش میزنیم میگه دو دقه خوابیده بودما بیدارم کردید امان امان
مامان مهراد
25 خرداد 94 9:45
ریحانه جون میبینم که تبلیغات جدید فرزند بیشتر، زندگی شاد تر شما رو هم به هوس انداخته یه نی نی بیاری. قربون قدت برم من آخه این چه نظر سنجی راه انداختی؟ شادی زندگیت کمه؟ وقت اضافی داری؟ یا دلت می خواست ضایع بشی؟
مامان ریحانه
پاسخ
نه خواهر من به هفت جدم خندیدم که بخوام بچه ی سوم بیارم نه که این وروجک نمیذاره آب تو دلم تکون بخوره بایدم یه بچه ی دیگه بیارم خدا نکنه گفتم که ابلهانه هیچ کدوم از اینا فقط ضایع شدن بهمون موند ممنون مهری جونم از حضور گرمت مهراد گلی منو خیلی ببوووووووووووس
مامان فرخنده
25 خرداد 94 10:17
نازنين شيرين زبون من همين جا از همه پزشكها عذر خواهي ميكنم كه خيلي خيلي غلط كردند بچه ها را الكي بستري ميكنند با دوتا شوهر كردنش كاملا موافقم چرا آقايون بايد چند تا زن بگيرند ولي خانمها نه بذار اين بچه هاي دهه نود آين آرزو را به واقعيت تبديل ميكنند ريحانه جون نونت كمه آبت كمه كه ميخواي بچه سوم بياري نازنين راست ميگي اون برات نوه خوشگل مياره تو بشين اون را بزرگ كن عقدكنون بايد شام هم بدند خوب بچه خيلي گرسنه اش بوده خداروشكر كه خونه نزديك بود وگرنه بايد از مجلس عقد خداحافظي ميكردي ميرفتي چون نازنين برات ديگه آبرو نميذاشت بجاي من هم حسابي نازنين گل را بچلونش تربيت را بيخيال فقط اين شيرين زبون را حسابي ماچ كن خدا حفظش كنه
مامان ریحانه
پاسخ
بیچاره این پزشکا بچها رو درمان میکنن اونوقت یکی مثل نازنین باید بهش بگه غلط کردی کارت به کسی نباشه من موافق این نظریه هستم تا این آقایون باشن هوس زن دوم نکنن بابا به خدا شوخی کردم بعد ضایع شدن بعد از این شوخی رو هم دیدم و الا ما رو چه به بچه ی سوم این وروجکو بزرگ کنم باید کلامو بندازم هوا عصرونه بود خواهر عصرونه گرفته بودن که شام ندن دختر ما بد عادت شده مررررررررررررسی فرخنده ی مهربونم ملیسا گلی رو خیلی ببوووووووووووووووس
زهره مامانی فاطمه
25 خرداد 94 10:25
وااااااای قربونه خودشو شیرین کاریهاش ریحانه جون چه میکنی با این دخمل شیرین زبون پت ومتشو عشقه وهم چنین دامادت نگران ناف دخملی نباش دختر ماهم که نافش هنوز بعنوان یادگاری پیش خودم نگهداری میشه علاقه ای بس عجیب دارد به عروسی وعروس البته هنوز سایتهای مخصوص عروس ولباس عروس را کشف نکرده وگرنه ماهم دست کمی از شما نداریم دیشب که عروسی زیبا در سریال شمعدونی بود فاطمه مرتب سراغ جناب داماد(نعمتیان) را میگرفت از بنده وگیفت مگه عروس رو دوست نداره که نمیاد
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه زهره جونم هیچی خواهر این روزگارمونه میبینی چه بلایی سر پت بیچاره آورده فدای محبتت خواهر ماییم و این داماد دیگه چکار میشه کرد خواهر جدی بند ناف و نگه داشتید چه خوب پس برو دعا کن یاد نگیره وروجک اگه نه که خواهر اگه هفته ای سه چهار بار بیای نت این زمان میشه هفته ای یکبار اتفاقا اونشب که والیبال داشت ما دیر یادمون اومد تلویزیونو روشن کنیم بعد گفتیم تموم شده تکرارشو میبینیم اما ساعت 10/5 پوریا اومد گفت شمعدونی بعد از والیبال بوده نازنین و عمه اش تو حیاط بودن متوجه نشد صدای تیتراژو که شنید جیغ و دادی کرد که نگو که چرا به من نگفتید بیام ببینم نمیدونم تموم بشه باید چکار کنیم باید بریم قسمتهاییشو دانلود کنیم که ببینه فدای محبت فاطمه گلی که انقدر فکر عروس بوده زهره جون ببووووووووووووووس گل دختر نازو
مامان ِ یسنا
25 خرداد 94 12:16
سلام و صد سلام ... حالتون خوبه ؟ خوب خدارو شکر من موندم این جریان نی نی چی بود که پیش کشیدی؟؟؟!!! نکنه خبر مبراییه هااااان؟؟؟ قربون شیرین زبونیش بشم من ... عززززییزم ...شیرین گندمک الان برام این سوال پیش اومد که چرا قضیه بند و بند نافو از خواهرت بپرسیدقیقاااااااااا ازدست وروجک ناقلا داداشی چه ها میکشه ... خوب عزیزم یه دوماد براش بخر خودتو راحت کن هااااان ... تا یکشنبه ... پس نماز هم میخونه یعنی این جوجوها این جوابا رو از کجا میارن
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عززززززززززززززززززززیزم خدا رو شکر خوبیم هیچی خواهر آدم بیکار دیدی عین من از سر بیکاری مطرح کردیم همچین سوال چرتی رو خدا نکنه گلم هیچی دیگه شنیدی که میگن بند ناف و هر جا بندازی بچه شغلش همون میشه مثلا اگه تو مدرسه بندازی میشه معلم نه اینکه بند ناف نازنین کاشان افتاد و خونه ی خواهرم بودیم گفتم بپرسم کجا انداخته که اینقدر از عروس و داماد حرف میزنه بیچاره پوریا خریدم خواهر این پنگوئنست دیگه یکی دیگم تو آب نمک خوابوندم کاشونه پسر داییش صابر که به قول خودش شوهر دبمیشه آره دیگه تا یکشنبه بچم تحمل میکنه نماز میخونه چه نمازی حواسش به همه جا هست غیر از نمازش هیچی خواهر این جوابا رو تو آستین دارن یعنی همچین درجا با جواباشون ضایعت می کنن
مامان ِ یسنا
25 خرداد 94 12:27
آخی ملوس جانو پشم چینی کرده احیانا ... نه که تابستونه گرمه هواااااااااا منم دلم برایتپل میسووووووزه چه تنها و مظلووووووووووومه ... چه تیپی زده جناب داماد ... بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس برای دوست گلم و دختر دسته گل شیطون بلا
مامان ریحانه
پاسخ
راست گفتیا هیچ حواسم به تابستون نبود بیچاره ملوسم در اولویت قرار داشته تازه خبر نداری یبار قیچی برداشته بود شیشه شیرشو ازش جدا کنه با هزارتا دلیل قانعش کردیم کع اینکارو نکنه چه میدونی خواهر یبار دیدی در برابر عمل انجام شده قرارمون بده و یه بلاییم سر تپل بیاره داماد ما تیپ نزنه کی بزنه خواهر بووووووووووووووووووووووس واسه مامان یسنای مهربون و دخمل گلش
مریم(مامان کیان)
25 خرداد 94 13:50
سلام ریحانه جان خیلی ممنون که بهمون سر میزنین و خیلی شرمنده ام که اصلا نمیرسم بخونم یا کامنت بزارم ولی امروز کلی به شیرین زبونی های نازنین خندیدم خدا براتون حفظش کنه به جای من کلی ببوسش
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مریم گلم خواهش میکنم در عالم دوستی این کمترین کاریه که میتونم براتون انجام بدم دشمن شرمنده مریم جون عزیزم من خیلی خوب درکت میکنم باور کن ممنتظر پستهای جدیدت میمونم تا عکسای ناز روژان رو ببینم نمیدونی چه کیفی میکنم عزیزم شما لطف داری به وروجکمون خدا ناز گلای شما رو هم برات حفظ کنه خیلی ببووووووووووووووس خوشگلای ناز نازیو
مامان مهدیه
25 خرداد 94 14:00
سلام ریحانه جان.....الهی قربون شیرین زبونیای این عسل خانوم برم.ماشالله خانوم شده نماز میخونه و به فکر ایندساز الان شوهر داری رو تمرین میکنه و مشتاق برای شوهر داری.ریحانه جان تبریک میگم همچین دختر خوب و شیرینی داری خدا حفظش کنه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهدیه جونم خدا نکنه عزیزم آره والا ارتباط عمیقی با خدا برقرار کرده این وروجک دختر به این هولی دیده بودید مررررررررررررسی عزیزم خدا گل پسر شما رو هم حفظ کنه
سما مامان فرشته ها
25 خرداد 94 14:13
سلام عزیزم مطلب گذاشتم نظر یادت نره
الهام
25 خرداد 94 14:41
ریحانه جون چی شده این دخترک رفته تو فاز نی نی و شوهر! اونم از این سن ای جانم میخواسته نماز بخونه نازنین خانوم عجب! پس میخواسته پوریا رو هم تنبیه کنهگاهی آدم می مونه تو کار این بچه ها تو عروسی هم که غذا خورده غنیمته دیگه! و با این حرفت موافقم که بچه ها کاراشون همیشه برعکسه! فکر کنم فکر عقد و عروس و دوماد و لباس عروس دوره ای باشه ریحانه جون راستی سریال شمعدونی جالبه؟ ما که اصلا نمی بینیم الهی! کلام بچه ها با همین غلط غلوط ها شیرینه
مامان ریحانه
پاسخ
نمیدونم الهام جون این فکرا از زمانی افتاد تو سرش که عقد کنون دختر خواهرمو داداشم به فاصله ی یکماه پشت سر هم بود و بعد وفور عروسی که دعوت بودیم البته قبلشم خیلی عروسی میرفتیم اما در حد رقص عروس و این چیزا حرف میزد ولی بعد از عقد این دو تا دیگه خواهر رفت تو فاز اینکه دارم میرم خونه ی مادر شوهرمو این حرفا نه که دختر خواهرم روبروش گفته بود رفتم خونه ی مادر شوهرم اینم یاد گرفته بود آره خواهر ماجرا از این قراره این موردم یکبار همسایمون اومده بود خونمون نازنین لاکاشو آورد گفت خاله بزن به ناخنت همسایمون گفت نه خاله میخوام وضو بگیرم نماز بخونم از اون شب ما ماجرا داریم با لاک زدن این خانوم حالا خدا کنه این تنبیها باشه البته زمانی که کسی خونه است تنبیه از نوع زدن نباشه واقعا از دست این کاراش یه وقتی کلی حرص میخورم بله منم فکر کنم دوره ای باشه شمعدونی هم جالبه جدای از بعضی از دیالوگای تکراری که اعصاب آدمو خورد میکنه واقعا که شیرینه
الهام
25 خرداد 94 14:44
ای وای ملوس بیچاره رو چرا این طوری کردی بچه البته علیرضا هم از این کارها زیاد می کنه ولی روی ماشین هاش چه داماد تپلی داری ریحانه جون مشخصه دختری که تو این سن، ژست های مانکن ها رو بگیره مدام تو فکر عروسی و دوماد و این حرف هاست رژ زدنش رو باش ببوسش از طرف من
مامان ریحانه
پاسخ
تازه این ملوس از بچگیهای پوریاست کلا تمام عروسک پولیشیهایی که داره از پوریاست بچم با اینکه پسر بوده به این تمیزی نگه داشته در عوض خواهر با توجه به گرمی هوا مصلحت دونسته پشم چینیش کنه قبول دارم اضافه وزن داره ولی خوشتیپه با اضافه وزنشم کنار میام واقعا همینطوره ببین چقدر وسایل منو اینجوری خراب کرده مرسی الهام جون علیرضای عزیزمو ببووووووووووووس
مامان راحله
25 خرداد 94 18:05
از دست این دختر اینجوری که نازنین پیش میره به زودی صاحب داماد و نوه میشی برو دنبال جهاز عزیزممممممم بیچاره داداشی که تو دستشویی گیر کرده ..
مامان ریحانه
پاسخ
آره والا راحله جون منتظر کارت عروسی باشید چی میکشه این داداش از دست این دخمل
مامان راحله
25 خرداد 94 18:05
بوس برای نازنینم
مامان ریحانه
پاسخ
بووووووووووووووس واسه بهار گلممممممممممم
مامان زهرا
25 خرداد 94 18:14
سلام گلم آخ که کلی خندیدم از دست این وروجک خانووم طفلی داداشی از چشماش شیطنت میباره خدا حفظش کنه . ببوسش عسل خانووم و
مامان ریحانه
پاسخ
سلام دوست عزیزم لطف داری گلم واقعا طفلی بچم خیلی این دخمله سرش زوره مرررررسی عزیزم خدا گل دختر شما رو هم حفظ کنه سلاله ی نازو ببوووووووووووووسید
مامان کیانا و صدرا
25 خرداد 94 18:59
سلام ریحان جونم.فعلا اومدم زنبیلمو گذاشتم پستم خوندم میرم بعد میام سبد کالامو بگیرمفقط امان امان از دست این دخمل شوهر دوست توبابا اینجوری پیش بره باید سیزده سالگی عروسش کنی ها!!!فک کنم از پوریا جان زودترشاد و سلامت باشید
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مرضیه جون خواهر زنبیلتو نگه میدارم اما توقع سبد کالا نداشته باش وجدانا مرضیه کیانا که الان 10 سالشه تا حالا چقدر از شوهر و عروسی و مادر شوهر این چیزا حرف زده فکر کنم راست میگی این دخترو باید زود شوهر بدیم بره دکتر مهندس خوب و خوشتیپ و با اخلاق سراغ داشتی خبرم کن
مامان نازیلا
26 خرداد 94 13:00
سلام ریحانه جون می گم تو باید نویسنده می شدی. من که عاشق نازنین شدم از بچه های شیطون و زرنگ خیلی خوشم می یاد. بوس واسه هردوتون
مامان ریحانه
پاسخ
سلام نازیلا جوووووووووون مرسی عزیزم این نظر لطفته ممنونم ماشالله رادین شما تو دل برو و نازه خدا برات حفظش کنه عزیزم
مامان مبینا
26 خرداد 94 21:48
ریحانه جون سلام امان از دست مبینا ک اینقد شیطونی میکنه نمیذاره پست جدیدت رو بخونم زودی میاااااااااااااااااااااااااااااام
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از لطفت خانومی ببوووووووووووووووس مبینای شیطون بلا رو
مرضیه(مامان 3جوجه طلایی)
27 خرداد 94 4:31
الهی فدای این دخمل ناز و عزیزم با این همه شیرین زبونی و حاضرجوابی که فقط از هوش سرشارش هست . راستی چشم آقاتون روشن پت و مت؟ داماد پنگوئن؟ خوشرو هم که باید باشه مبارک باش بعد بچشون چی می شه که نازنین میخواد بیاره الهی من فدای غذا خوردن توی تالارش بشم چه لذتی داره خوش غذایی بچه ها . پرنسس کوچولو چقدر شیرینه و مامانش چه دلنشین می نویسه. الهی فدای هر دو تاتون
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه مرضیه جون همه ی اینا نظر لطفته عززززززززززززیزم اونم پت و مت با هوش بالاشون این دامادم حدود یسالیه دامادمونه خوش خنده هم هست پس همینو دو دستی نگهش میداریم نمیدونم خواهر خدا به دادمون برسه باور میکنی مرضیه جون تو خونه اصلا خوب غذا نمیخوره ریزه میزه ایش اینو ثابت میکنه اما به محض اینکه میریم جایی آبرو آدمو میبره هی میگه گشنمه خدا نکنه مرضیه ی گلی مامان مهربون جوجو طلاها خدا تنتو سلامت نگه دارو سه قلوهای نازت و برات حفظ کنه از طرف من خیلی ببووووووووووووووووسشون
مامان آنیسا
27 خرداد 94 7:27
سلام عزیزم حال و احوالتون چطوره ؟ سونو رفتی عزیزم ؟ جوابش خوب بود ؟ امان از دست نازنین خانوم بلا کلی از کاراش خندیدم بیچاره پوریا چقدر تو کمینش بوده که اونجا گیرش انداخته آنیسا هم به کفش مجلسیای من خیلی گیر می یاد مجبور شدم یه دونه کفش پاشنه دار براش خریدم دیگه الحمدالله کاری به کفشای من نداره ببوس نازنین بلارو عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم ممنون از احوالپرسیت بله رفتم اندازش تغییری نکرده دکتر گفت دوباره دو سه ماه دیگه سونو بده انشالله همیشه لبت خندون باشه دوست عزیزم باور کن از ترس این دختر باید یواشکی بره دستشویی منم براش یه جفت ارزون خریدم گفتم فقط تو خونه بپوشه چون اصلا خوشم نمیاد بچه کفش پاشنه دار بپوشه ولی بازم به کفشام گیر میده مررررررررررررسی دوستم شما هم آنیسای نازو ببوووووووووووووس
مامان آنیسا
27 خرداد 94 7:29
راستی عزیزم عکسا واسه من باز نشد ؟
مامان ریحانه
پاسخ
چقدر بد انشالله که باز میشه برامنم یه وقتایی اینجوری میشه
مامان علی
27 خرداد 94 9:47
سلام ریحانه جون فدای این دخمل ماشاالله خوب خواهرشوهری میشه!!!!!دورازشوخی پوریا بچگی گناه داره!بهش بگو بعد شما باید ازپوریا حرف شنوی داشته باشه واحترامش کنه. کلک دلت نی نی میخاست!خواستی تودهن بچه ها حرف بندازی!!!!! خوووووب جوابت وداده!خوب! علی هم شمعدونی میبینه!میاد دست رومن میزاره وقتی خوابم مثلا!سعید سعید سعید پاشو!یا میگه چرا من عمو هوشنگ ندارم و.......!اسم فیلمشم میگه اون بچه بی ادب و بزار!شلوغ شده!!!!! ببین چیکار با عروسکاش کرده!!!!حالا راستش وبگم من وقتی میخام سرعلی واصلاح کنم همین عروسک مودار ها و قیچی میدم دستش مشغول میشه!!!!منم بله! ریحانه جون مگه شما نمیسمی نباید ناخونت واسه نماز لاک لا ک داشته باشه!فداش بشم از بچه های این زمونه نمیشه کار کشید!!!که تازه بایستی بهشون کولی هم داد! اکه دندانش لک آهنه براش خوب مسواک بزن میره اما اگه لک پوسیدگیه حتما علاجش کن،پسردایی من تو 4سالگی خیلی از دندوناش ریخت!دچار پوسیدگی شدیدشده بود با پزشکم همکاری نمیکرد،خلاصه خیلی اذیت شد. آخی ماه رمضون شد ودوکلک ها باز باید برن تو دیگ ها!!خخخخخخ چه فیگوریم اومده فرا عکس گرفتن قولبونش بشم ریحانه نازنینم ونازنین مهربونم ومیبوسم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جون خدا نکنه گلم آره والا هر چی خودم خواهر شوهر مظلومیم دخملم جبران میکنه حالا باور کن زهرا جون خیلی بهش میگم یا حتی دعواش میکنم وقتی پوریا رو اذیت میکنه ولی مشکل اینه پوریا هم خیلی سر به سرش میکنه یه جورایی انگولکش میکنه مثلا بچه آروم خوابیده داره تلویزیون نگاه میکنه پوریا هی بهش ور میره اونم خوشش نمیاد جیغ میزنه و بعدشم اینجوری تلافی میکنه نه بابا زهرا جون به هفت جدم خندیدم که نی نی بخوام من باب شوخی گفتم که وروجکم خوب ضایعم کرد حالا شمعدونی تموم شده مکافاتی داریم با این نازنین طفلی وقتشم میدونه بعد از سمت خدا که میشه ممیگه الان تکلال شمعدونیه و بعد که میبینه شروع نمیشه میزنه زیر گریه یکی ددو قسمتیم ضبط کرده بودیم ولی میگه اینا تکلالیه فدای علی جونم بشم که شمعدونیم دوست داره اتفاقا من مصاحبه ی این بچه رو تو پرشین وی خوندم خیلی بچه ی مودبیه و پدر و مادرش ترسیده بودن که این رفتارها روش تاثیر بذاره حالا خواهر از رو موهاشو میزنه این زده شکم این بدبخت و پاره کرده اینم یبار همسایمون خونمون بود نازنین لاکاشو آورد گفت خاله لاک بزن اونم به یه ناخنش زد نازنین گفت خاله به همه ناخنات بزن اون گفت که نه خاله میخوام نماز بخونم سخت پاک کردنش حالا نازنینم یاد گرفته آره عزیزم متاسفانه جلوییاش خراب شده وای اگه همکاری نکنه بعضیها میگن بچه رو بیهوش میکنن من می ترسم حالا همسرم من افطارا میگن از بس هوا گرمه سوپ و این چیزا نمیخورن یه کم نون و پنیر فوقش بخورن لطف کرردی زهرا جونم تو هم علی نازمو ببووووووووووووس
مامان علی
27 خرداد 94 9:50
یادم شد بگم شما احتمال قوی اول مادرزن میشی بعد مادرشوهر!!!!! با این نازنین خانوم عاشق شوخر و رژ ولاک!!!!!بپا خیلی دیگه زود مار زن! نشی خواهر یک مزیت داره ها قبل پوریا علوسی کرده دیگه واسه همسر پوریا جان خیلی افه خواهرشوهر نمیاد! آهه سرش با سه چهارتا بچش غرقه!!!!خخخخخ ایشالله زودتر عروسی آقا وحیدخودتون باشه تا نازنین جونم حسابی تخلیه بشه وبرقصه
مامان ریحانه
پاسخ
آره والا اینجور که دخمل ما پیش میره احتمال 99 درصد اول مادر زن بشم نه خواهر کسی بخواد خواهر شوهر گری کنه شوهرم داشته باشه کار خودشو میکنه مطمئن باش یعنی ( اگه خواهر شوهر بدجنسی باشه شوهرشم سر جاش میشونه که نتونه حرف بزنه ) ممنونم زهرا جون ایشالله عروسی آقا رضا خودتون
کیان
27 خرداد 94 12:14
خاله علاوه بر اینکه نازنین جون خیلی خیلی شیرین زبون و حاضر جواب می باشد. (حالا بگذریم از تخریب چی بودنش) شما هم خیلی خوب جذاب می نویسیدراستی تا یادم نرفته بگم بیشتر متنهای وبلاگ منو بابام برام مینویسه. کلا تو هر کار زنونه ای که مامانی حوصله نداشته باشه انجام بده بابایی برای جبران سازی شدیدا پایه هست
مامان ریحانه
پاسخ
ممنونم خاله جون از لطفی که به من و نازنین داری به به چه بابای پر حوصله ای خیلی خوبه که بابا جونت اینطوریه خیلی باید ازش تشکر کنی دوست دارم کیان نازم
سما مامان فرشته ها
27 خرداد 94 15:51
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
مریم مامان آیدین
27 خرداد 94 18:33
سلام ریحانه عزیزم خوبی دوستم...نازنین مثل ماهت خوبه ببخش که یه مدتی نبودم....حسابی درگیر آلرژی خودم و آیدین و بعد هم پروسه مهد و علافی هاش بودم وای این نازی خانوم شیرین مارو هنوز قورت ندادی دوستم....ای جوووونم...خدا حفظش کنه الهی براتون سر در بستنش روی پوریا و تنبیه کردنش کلی خندیدم ملوس بینوا رو بگو.....خوبه دستش رو نبریده حالا عکس هاش هم که مثل همیشه خیییلی قشنگ بود حسابی ببوسش ریحانه جونم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مریم چون ممنونم از احوالپرسیت عزیزم خیلی خوشحال شدم که بالاخره اومدی گلم امان از دست این وروجک با این کاراش راستشو بخوای خودمونم خیلی وقتا خندمون میگیره ولی خودمونو کنترل میکنیم اما خداییش خیلی سخته کنترل کردن خودمون خیلی وقته قیچی دست میگیره یه بازی داره به قول خودش قرچی بازی کاغذای الکیو تو یه سینی قیچی قیچی میکنه ممنون از نگاهت مریم جون چشمات قشنگ میبینه عزیزم ببووووووووووووس آیدین جونو
الهه مامان مبین
27 خرداد 94 19:41
سلام به روی ماه ریحانه گلم قربون اون عکس خوشگل نازنینم . دلم براش ضعف کرد. خدای مهربون همیشه نگه دارش باشه ریحانه گلم ممنونم که بهم سر زدی و نگرانم بودی و قربون دوست خوشگلم . تولد 3 سالگی مبین نزدیکه دارم کارهاش رو انجام میدم . یه کمی سرم شلوغه فدات بشم من . با سر فرصت میام و به همه دوستای ماهم سر میزنم . خیلی پست مونده که نخوندم .... بوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
مامان ریحانه
پاسخ
سلام الهه ی عزیزم خدا نکنه گلم شما خیلی محبت داری و ممنون از دعای قشنگت خواهش میکنم عزیزم وظیفه است در عالم دوستی خدا نکنه عزززززززززیزم الههههههههی فداش بشم به سلامتی برگزارش کنید دوستم ما هم منتظر تولد مبین قشنگم هستیم ببووووووووووووووووس خوشگل پسر نازو
مــــن
27 خرداد 94 21:15
وای قربون خوشگلیهات...من آپم....بهم سر بزنین و اگه شد یه نظری هم واسه پست اولم بزارین
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررسی دوست عزیزم چشم حتما میام
رویــــا
28 خرداد 94 1:57
سلام ریحانه جونم قربونت بشم از شیرین زبونی نازنین کلی ذوق کردم مخصوصا از شوهر عزیزت جناب مت جان برای نازنین جونم و شیرین زبونیاش اسپند دود کن فقط خدا به داد پوریای عزیزم برسه که چه میکشه از دست نازنین قربونش بشم که روی صندلی مچاله شده بود از بس که خوابش میومد هر وقت میام وبلاگت کلی خوش میگذره ایشالله که همیشه شاد و سلامت باشی عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام رویا جون خدا نکنه عزیزم آره خواهر میبینی نصیب من از شوهر چیه یه مت چشم در اومده چشم حتما آره طفلی بچم پوریا خدا نکنه آره به خدا بچه ها هر کجا که خوابشون بیاد میخوابن لطف داری رویا جونم ممنون از دعای قشنگت بچه های نازتو ببوووووووووووووووووس
♥آیدا♥
28 خرداد 94 12:43
ممنون که بهم سرزدید نازنین جونو ببوسید
مامان ریحانه
پاسخ
خواهش میکنم گلم چشم حتما
✓ مامان زهراღ
28 خرداد 94 20:04
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا / مستعد سفـــر شهر خدا کرد مرا از گلستان کرم طرفه نسیـمی بوزید / که سراپای پر از عطر و صفا کرد مرا فرا رسیدن ماه رمضان بر شما مبارک
مامان ریحانه
پاسخ
ممنونم عزیزم بر شما هم مبااااارک طاعاتو عباداتتون قبول ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید التماس دعا
مامان آرزو
30 خرداد 94 10:33
*.¸.*´ ¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨) (¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`• _____****__________**** ___***____***____***__ *** __***________****_______*** _***__________**_________*** _***____من آپم____________*** _***______مشتاق نیم نگاهی_*** __***_______هرچند گذرا____*** ___***_________________*** ____***______________ *** ______***___________*** ________***_______*** __________***___*** ____________***** _____________*** ______________*(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨(¸.•*¨ ¸.•*´¨)¸.•*´¨)¸.•*
مامان ریحانه
پاسخ
حتما
مامان نیلوفر
30 خرداد 94 16:59
قربون شیرین زبونیهای این وروجک بشم آخی بیچاره داداشی که تنبیه هم میشه فداش بشم که میدونه باید لاکش پاک بشه نماز بخونه نیلوفر هم خیلی سریال شمعدونی را خیلی دوست داشت حالا هم که تموم شده هر روز میگه عرشیا بذار الهی روی صندلی خوابش برده خداییش دخملی یه چلوندن درست و حسابی میخواد
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه عزیزم آره طفلی بچم از دست این وروجک یبار همسایمون روبروش گفت این یاد گرفت فداش بشم جوجو کوچولو رو اتفاقا نازنینم یکی دو شب بعد از تموم شدن میگفت برام بذارید میگفتیم تموم شده جیغ و داد میگرد خداییش بچه ها خیلی جالبن هر کجا خوابشون بیاد همونجا تختخوابشونه ممنونم عزیزم از حضور گرمت
مامانی
30 خرداد 94 19:50
سلام ریحانه جوونم ،طاعاتتون قبول درگاه حق واااااای چه دخمل بلایی،محمدیاسینم همین جوریه آدم ازدستش کفریه ،شیرین زبونی می کنه یکدفعه متحول میشم خنده ام میگیره اونموقع نمیدونم چطوری بایدجلوی خنده ام وبگیرم نازنین جوون دیگه شوهربازی نکن خاله دکتربازی کن به خاطراینکه ان شاا.... شوهرخوب میکنی ولی دکترشدن خیلی سخته واااای چه بلایی سراین اسباب بازی ها آوردی خاله حیفند بایدازشون خوب نگه داری کنی آآآآآآآآآآآآآآآآفرین
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم طاعات و عبادات شما هم قبول واقعا آدم یه وقتایی نمیتونه جلو خندشو بگیره من که اینجوریم یه وقتی بلند میزنم زیر خنده دختر ما هم میون اینهمه بازی شوهر بازیو انتخاب کرده هر چی بچم پوریا اسباب بازیاشو تمیز نگه میداشت این وروجک از خجالتشون در اومد این ملوسو پوریا سه سالش بود خریدیم اینهمه سال تمییز نگه داشت نازنین به این روز در آوردش ممنونم عزیزم از حضور گرمت
مامان آرزو
31 خرداد 94 10:25
سلام ريحانه جونم من با افتخار لينكتون كردم عزيزم
مامان ریحانه
پاسخ
مرسی عزیزم منم شما رو لینک میکنم
مامان مهدیه
1 تیر 94 11:35
سلام اگر خاستین با نازنین جان زبان کار کنید.من تو یه گروه مجازی زیر نظر کارشناسان زبان هستم.عالیه.شمارتونو خصوصی بزارین تا ادد کنن شمارو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مهدیه جون اگه برات زحمت نیست میشه یه کم بیشتر توضیح بدی شرایطشو
مامان مبینا
2 تیر 94 1:36
ریحانه جون خدا خیرت بده ترکیدم از خنده خواهر جونی طوری ک داره پیش میره فکر کنم خیلی زود باید واسه خرید جهاز نازنین جون اقدام کنیاااااااا الهی من قربونش برم با اون شیرین زبونیاش ایشالله ک عروس شی عزیز دلمممممممممممم
مامان ریحانه
پاسخ
دور از جونت خواهر آره خواهر با این وضع گرونی دختر ما هم هوله خدا نکنه گلم لطف داری شما
مامان فاطمه
2 تیر 94 3:34
سلام ریحانه جون:من این پست رو زمانی خوندم که زیر 20تا نظر داشتی خواستم برات نظر بذارم یکم تایپ کردم که جیغ باران در اومد ...تا چند بار هم اومدم وبت تا خواستم نظر بذارم بازم باران که میومد پشت سیستم ونمیذاشت خداییش کلی از شیرین زبونی نازنین جون خندیدم...وبرام خیلی جالبه دختر با این سن اینقدر کلمات وجملاتی بامزه میگه قربون غلط غلوط گفتناش با عروسکاش چکار کرده ....جناب پنگوءن خان ژستای نازی میگیری نازنین جونم ...خوردنی میشی رژلب زدنشو خیلی دوست دارم ببوس دختر نازو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فاطمه جون اشکال نداره عزیزم برای خود من چندین بار اینطوری شده از حضورت صمیمانه ممنونم بذار فاطمه جون باران جون بزرگتر بشه تازه اول شیرین زبونیشونه خدا نکنه عزیزم بیشتر این اسباب بازیها و خصوصا این پنگوئن و ملوس از پوریاست هر چی بچم پوریا تمیز نگهداشته نازنین کن فیکونشون کرد مرسی عزیزم غافلگیرش کردم داشت رژ میزد ازش عکس گرفتم اینطوری نگاه میکنه ممنون از محبتت باران جونمو خیلی ببوووووووووووووووس
مامان کیانا و صدرا
2 تیر 94 16:56
خب دوباره اومدیم سروقت نازنین شوهر دوستریحانه میگم ها باور کن این نیم وجبی از من و تو بهتر راه و رسم زندگیو بلده حالا ببین کی گفتم این بچه مثل موم پسره رو تو دستش میگیره و یه پشت چشم که نازک کنه براش دنیا رو میریزه به پاششعر ساختم آبجیخلاصه که خواهر ایشا....سلامتی و نشاط و روزگار خوش همدم همیشگی وجودتون باشه.موفق باشید و بهروز
مامان ریحانه
پاسخ
به به مرضیه بانو چه عجب خواهر گفتم ماه رمضون میشه کم پیدا تر میشی حالا خوش اومدی خواهر قدمت رو چشم نماز روزت قبول خواهر گفتم که بند ناف این بچه رو با شوهر و مادر شوهرو این حرفا بریدن باور کن من دیگه خجالتی از داماد ندارم از بس این وروجک منو با داماد کذایی آماده کرده چه سفره ها که براش نمیندازمو چه احتراما که ازش نمیگیرم حالا خواهر خدا از دهنت بشنوه اینطوری باشه مثل مامانش نباشه فدات بشم من ممنون از دعای قشنگت و همچنین برای شما
مامان کیانا و صدرا
2 تیر 94 17:00
خب کی گفته نظر خواهی کنی که اینطور بزنه تو پرت؟ها!!!بگو بگومادربزرگ،عزیزجون،مامانی!!کدومو دوست داریراستی این دخترت بد خواهرشوهری میشه ها اینم حس روانشناسانه ام میگه...ماشا...با این زبونش و این بلایایی که سر پوریا جان میاره خدا بخیر کنه واسه زنش چیکار نمیکنه
مامان ریحانه
پاسخ
گفتم که ابلهانه بود از سر نادانی خواهر دیدی که چه طوری هم ضایع شدم قربونت برم مرضیه جون فکر کنم عروسمونم کسی نباشه که بخواد از نازنین بخوره اونم از پس خودش بر میاد البته با توجه به شناختی که از دخترای حالا دارم میگم یه نمونش نازنین خودمون
بانو
2 تیر 94 19:01
واییی این دخترت بدجوری تو فازه شوهرهریحان به فکر باش وایی چه جالب خاطراتشو با جزییات مینویسی من که چند وقتی وب آویسا داره خاک میخوره همه خاطراتش جالب بود عزیزم ببوس روی ماهشو
مامان ریحانه
پاسخ
ای خواهر دخترم دخترای قدیم من خودم اولین خواستگاری که برام اومده بود وقتی بابام داشت در موردش باهام صحبت میکرد از شرم سرمو بالا نیاوردم حالا دختر ما برعکس مادرشه امان امان حالا خاطرات خودمم که مینویسم میگم آدمیزاده دیگه پس فردا آلزایمری چیزی میگیرم اینا فراموشم میشه حداقل دخترم از گذشته ی مادرش با خبر باشه شما هم مماشالله هنر آشپزیت فرصتی بهت نمیده انشالله که وب آویسا جونم سر و سامون میدی راستی آدرس وب آویسا جونو بذار تو وبت نظر لطفته گلم شما هم روی ماه آویسا جونو ببوووووووووووووس
عمه فروغ
3 تیر 94 1:29
سلام ریحانه جون خوب هستید؟نازنین گلم خوبه؟ ای جوووووووووونم به نازنین شیرین زبون که میخواد برای مامان ریحانش نی نی بیاره ای واااااااای بیچاره پوریا از دست این خواهرش ای جوووووووونم دختر یبه فکر مخارج خونه هم هست میترسه که پول برق زیاد بیاد بیچاره عروسک های بی زبون و بینوا که عاقبتشون چی شده اووووووووه ببین چه ژستی هم گرفته تو عکس هاش واااااااااای ببین چطور خوابش برده از طرف منم ببوسش ریحانه جون
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فروغ عزززززززززززززیزم خسته نباشی خواهر مطمئنم که امتحان دانشگاه داشتیو امروز به سلامتی تموم شده چون دختر خواهر منم دانشجو که امروز امتحاناش تموم شده انشالله که خواهر موفق باشی مرسی از احوالپرسیت گلم آره خواهر این یعنی اینکه مامان داره بازنشسته میشه طفلی بچم بازم به خاطر این وروجک خیلی وقتا کوتاه میاد بله به من که میرسه فکر جیب باباشو میکنه واقعا بیچاره عروسکای پوریا چون بیشتر این پولیشیا برای پوریا بوده به خاطر اینکه به خاطر کاری که کرده دعواش نکنم تن به عکس گرفتن داده حالا خدا رحم کرد زود متوجه شدم اگه نه میفتاد ممنونم عزیزم شما هم آرشیدا جونو ببوووووووووس
مامان مهلا
5 تیر 94 15:33
چه شوهر دوستی بشه این نازنین ولی بااین زبونش فک کنم همون بنده خدارو هم به بازی بیاره منم با لاک زدن یسنا همین مشکلو داشتم ناخناش که بماند یه روز به مدت یک ساعت از رو سرامیک و لباسای مهمونیش و قالی با لاک پاک کن لاک پاک میکردم خلاصه خیلی خندیدم از حرفای این وروجک
مامان سمیه
14 تیر 94 19:40
سلام مامان عزیز نازنین زهرا... نماز روزه قبول.... دخملی خوبه.... از طرف من ماچش کن راستی ازتون می خوام که بیاید وبلاگم و بهم بگید که چه میکنید که آمار بازدید کننده هات بالاست؟؟؟؟ ممنون میشم گلم راستی امشب شب قدری ما را هم دعا کنید.... که خیلی شرمنده درگاه حقیم....
مامان سمیه
14 تیر 94 19:41
منتظر حضور سبزت هستم....
atefeh
21 تیر 94 12:32
خیلی پست جالبی بود......خخخخخخخخخخخخخخخخ راستی من توی یک مسابقه آشپزی شرکت کردم و از شما میخوام که به من رای بدین رای دادن بسیار آسونه):شما باید به این آدرس : http://cook-94.niniweblog.com/ برین و کد 1 رو توی نظرات بنویسین):حتما جبران میکنم دوست گلم