نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

نازنینم با تو بودن را دوست دارم

1394/4/20 1:40
نویسنده : مامان ریحانه
3,015 بازدید
اشتراک گذاری

 

و در ادامه :

روزهای با تو بودن روزهای خنده از ته دل بر آوردنست عاشقانه دوست دارم تمام روزهای با تو بودن رامحبت

 

دوستت دارم ای گرما بخش زندگی تویی که در این روزها گرمای وجودت لطافت می بخشد جسم و روح ما را

با من باش تا از لطافت این روزهایت بگویم .........

و اما باز من هستم  و شیرین زبونیهای وروجک ،  جونم براتون بگه که

شبی از شبها نازنین در آغوش پر مهر مادریمان جای گرفته بود که زیرکانه چشمش خورد به شکم بنده با زیرکی گفت :

مامان چرا شکمت هه ذره گندست من هم با کمی ناراحتی گفتم غمگین وقتی تو به دنیا اومدی شکم من همینطور موند و کوچیک نشد بعد نازنین دوباره از اون خنده های ریز تحویل ما داده و گفته نکنه نی نی تو شکمت داری منم برای اینکه یه  کم باهاش شوخی کنم گفتم آره دیگه نی نی دارم گفته نکنه بقیه ی من هنوز تو شکمت موندهسوال  با تعجب از این حرف تعجب گفتم بذار بگم آره ببینم چی میگه گفتم آره بقیه ی تو هنوز تو شکمم یه دفعه با حالت خبیثانه ای شیطان گفته پاشم برم چاقو بیارم دلتو ببرم خودمو بیارم بیرون منو میگی تعجبخطاترسو( باور کنید با یه استرسی اونشب و به صبح رسوندم دوستان بدونید که با این گفته من دیگه امنیت جونی ندارم  نکنه یه روزی بخواد بقیشو بیاره بیرون ترسوحلال کنید مرا دوستان بای بای)

خدا میدونه که در این شبای قدر در معیت این وروجک نتونستم یه دل سیر گریه کنم شب بیست و سوم بوده تلویزیون مداحی داشته اگه خدا قبول کنه دلمون شکسته و چشمامون خیس شده یه دفعه با مظلومی به من نگاه کرده و گفته چیه چرا گریه می کنی چرا ناحارتیسوال گفتم چیزی نیست مامان جون شب قدره تلویزیون روضه پخش میکنه گریم گرفته از اون حالت مظلومی در اومده و دوباره با خباثت تمام دستشو برده طرف چشمام یه دستمال کاغذی برداشته و شروع کرده به خشک کردن اون دو تا قطره  اشکی که تو چشام بوده باور کنید با چنان فشاری این کارو میکرده که چشمم داشته از حدقه در میومده داد زدم گفتم بسه دیگه کور شدم گفته بذار اشکاتو خشک  کنم الان کور میشی دیگه  گریه نکنیا ( خداوندا خودت شاهدی که مادر بنده در زمان طفولیتمان گریه که چه عرض کنم سیلی از اشک جلو ما راه می انداختن و مگه من جرات داشتم بهش بگم گریه نکنه دیگه بماند به اینکه بخوام برم مردمک و عنبیه و شبکیشو از جا در بیاورم  پروردگارا از تو میخواهم که دیگر دلمان در جوار طفلمان نشکند چه بسا که با فشار آوردن بر چشممان چشمه ی اشکمان خشک شود و قطره اشک مصنوعی لازم شویم خطا)

سریالهای این شبها هم موجبات خنده ی ما را توسط گل دخترمان فراهم کرده با شروع شدن سریال دردسرهای عظیم داد میزنه مامان بودو بیا سیلم دردهای عزیز شروع شد و همچنین با شروع شدن پایتخت میگه مامان بیا پاتختی شروع شد خندهخنده

عروسک بغل کرده میگه این نی نیمه بهش گفتم نی نیتو از کجا خریدی میگه نی نیو که نمیخرن نی نیو تو دلشون دارن گفتم حالا نی نی تو تو دلت بوده میگه نه خواهرم بهم داده میگم خواهرت کیه میگه دختر همسایمون تعجبخنده( امان از دست بچه های این دوره و زمونه باور کنید ما تا 12 - 13 سالگیم فکر میکردیم  نی نیو میخرن ما کی بودیم اینا کی هستن متفکر)

یه روز یه بسته بادوم زمینی سرکه نمکی از این روکش دارا خریده بوده گفته مامان بیا بخور گفتم من روزه ام نگه دار بعد از افطار میخورم یه کمی ازش خورده و یه کم دیگه رو تو یه پیش دستی ریخته و کنار دستش گذاشته و مثلا داشته ازش مواظبت میکرده گفتم قربون دخترم برمبغل که واسه مامانش بادوم زمینی نگه  داشته لبخندی زده و گفته خواهش میکنم قابل شما رو نداشته باشه ( حالا با یه ناز و ادایی ) گفتم خوب بذار بستشو بیارم بریزیم تو بستش گفته باشه ریختم تو بستشو گذاشتم رو کابینت و تو آشپزخونه مشغول آماده کردن افطار بودم هی میرفته و میومده یکی میخورده گفتم بذار بزارم تو کشو ببینم سراغی ازش میگیره گذاشتم تو کشو اومده گفته مامان بادوم زمینیه کو گفتم مگه مال من نبود خوب گذاشتمش تو کشو گفته بذار ببینم جاش خوبه هه وقت نریزه گفتم خوب باشه ببین یه نگاه کرده و چند تایی برداشته و رفته گفته بقیشم باشه برا مامان جون خودم گفتم دستت درد نکنه ( حالا اگه چیزی مونده باشه البته اینو تو دلم گفتم ) دوباره لبخندی تحویل داده و رفته 5 دقیقه نشده برگشته گفت مامان فکرامو کردم دیدم این بادوم زمینی تا افطار خراب میشه الان من همشو میخورم بعد از افطار به بابا میگم یه بادوم زمینی نو واسه مامان جونم بخره و در کمال ناباوری بادوم زمینی رو مقابل چشمان حیرت زده ی من خورده و بسته ی خالیشو گذاشته و رفته ( این بزرگترین حسرتی بود که این وروجک به دل ما گذاشت افطارم شد شما بادوم زمینی دیدی منم دیدم حالا بگذریم تنمون سالم باشه )خنده

اومده از تو یخچال شیر برداشته احتمال دادم شاید این شیر خراب باشه گفتم نخور یه  وقت فاسد شده گفته چرا نخورم آدم شیر و چاق میکنه خندونک

داشتم میچلوندمشو الکی گفتم میخوام نانا رو بخورم گفته مگه گربه ای میخوای منو بخوری اخمامو کردم تو هم گفتم یه دختر خوب به مامانش میگه گربه گفته خوب ببخشید حباسم نبود مگه تو سگی که داری منو میخوری من همچنان تعجب( و در این تفکر که سگ چه ارج و قربی دارد نزد دختر ما )

و از این دست فرمایشات یه شب به من میگه مامان تو چقدر شوتی گفتم ای بی ادب آدم به مامانش میگه شوت به قول معروف مگه میشه  مگه داریم که دختر به مامانش  بگه شوت گفته مامان ناحارت نشو شوت به معنی خوب تعجبخنده

پنج شنبه شب به باباش گفته بریم پارک باباش  گفته نه فردا میریم گفتم نازنین بابا چی گفت: گفته میگه نه فردا که شد دیشب میریم فدای تو  بشه مادر که انقدر حال و گذشته و آینده رو خوب ادا میکنی خندونک

داشتیم قایم باشک بازی میکردیم گفتم خوب چشم بذار من قایم بشم گفته نه مامان جون باید من بهت بگم کجا قایم شی بعد چشم میذارم ( یعنی خوشم میاد بچم رو دست پت و مت بلند شده )خندونک

بستنی میخورده بهش میگم به منم میدی بخورم میگه انقدر بی مزست مامان جونم بخوره بدش میاد گفتم خوب اگه بیمزست بده مامان بخوره تو نخوری حالت بد میشه سریع بستنی رو قایم کرده گفته نه نه الکی گفتم میخواستم تو نخوری انقدر خوشمزست ( میگم این بچه ها  یه جور دیگن باور نمی  کنید )

لبشو آورده جلو میگه مامان بیا لق بدیم خندهقه قهه

گربه از رو دیوار رد میشده جیغ زده میگه گربه رو دیوار دیدم آبروم رفت ( منظور ترسیدنه)خندونک

یه شب با باباش رفته بوده مسجد اومده خونه با یه هیجانی گفته مامان برقای مسجد ارتلاسین کرده گفتم چی گفته ارتلاسین ( باور کنید که اگه علی اونجا نبود و نمیگفت منظورش اتصالیه عمرا  اگه متوجه میشدم که چی میگه )

تو خواب بودم که آقا پوریا لطف کرده و دنبال نازنین کرده و نازنین یه جیغ بنفش از ته دل کشیده منم که تازه خوابم برده بود از ترس یه سه متری از خواب پریدم  و بعد از غر و پر کردن و خواب از چشممان پریدن شبا هنگام زایده ای را بر گوشه ی لب خود مشاهده کردم و بنا بر اطلاعاتی که پارسال در مورد تبخال خونده بودم سریع تکه ای یخ گذاشتم که بزرگتر نشه و چه بسا که  فرداش با این روش کلا خوب شد

خلاصه بعد از دیدن تبخال و گذاشتن یخ روی اون نازنین گفته مامان چی شدی گفتم مامانی این تبخال نباید بهش دست بزنی منم فعلا نمیتونم بوست کنم و اما مثل همیشه وروجک نزاشته حرف ما تموم بشه که دیدم دستشو میزنه به تبخال و میزنه به تمام قد صورت ما و دست و گردن و باز با یه حالت خبیثانه ای شیطان میگه میخوام همه جات تخبالی بشه ( یعنی خباثت تا چه حد تعجبمتفکر)

اومده میگه چادر نمازمو بده میخوام نماز بخونم گفتم چادرتو گذاشتم بشورم یهو گریه سر داده و گفته حالا چیکار کنم من باید با موهام نماز بخونم ( منظور سر بدون چادره )خندونک

و غلط غلوط گفتنای این روزای دخملی

لفتن = همان لطفا است

کنارچی = همان کرانچی های خوشمزه است خوشمزه

وروجک= منظور جیرجیرک است

ناری= منظور رانی است در هر طعم و مزه  ( و چه بسا با گفتن ناری یاد ناری ناری ناری تو گل اناری ناری میفتد و آوازی از این دست با صدای بلند سر می نهد )

آبروم رفت = وقتی دخترک از چیزی بترسد از این واژه استفاده می کند

و اینکه دو سه روز پیش نازنین از خواب بلند شد و گفت دلم درد میکنه و این دل دردها ادامه داشت خیلی منو نگران کرده بود و چون تعطیلات هم بود خیلی نگران بودم چون نمی تونستم ببرم دکتر خودش خلاصه سرچ بود که تو نت میکردم برای رفع دل درد دخترم که تو یه سایت پزشکی خوندم یه پزشک گفته بود تو یه لیوان آب یه قاشق نمک بریزید و بخورید برای هر دل دردی خوبه گفتم حالا من نمکشو کمتر میریزم بهش میدم ببینم چی میشه و همینکارو کردم و جالب اینکه این آب شور مزه رو عجیب دوست داشت حالا خواهرایی که شما باشید خدا رو شکر دل درده بهتره اما ناخن پاش درد میگیره میگه برو اون آب نمکیا رو بیار بخورم خوب میشه نیاریم خواهر جیغ و داد میکنه با این رویه ای که دختر ما پیش گرفته میترسم فشار مشارش بره بال خدا خدا میکنم از سرش بیفته و از دوستانی که جویای حال نازنین بودن صمیمانه تشکر میکنم سلامتی تک تک شما عزیزان آرزوی من است محبتبوسبغل

 

و در ادامه عکسهایی از این روزهای نازنین

 

نازنین در حال نوشتن نسخه برای من

نازنین در حال خوردن شیر ( همان روزی که میگفت آدم شیر و چاق میکنه خندونک)

نازنین خانوم عشق ماشین

بازی دومینو با کتاب داستانهایی که از پوریا به نازنین رسیده

طرز تهیه ی این دسر خوشمزه رو میتونید در  وبلاگ دوست عزیزم بانو جان مشاهده کنید

و قابل ذکر است که تمام دستورات آشپزی بانوی عزیز خیلی سهل و آسان و قابل دسترسه

با کلیک روی عکس میتونید با طرز تهیه ی این دسر خوشمزه آشنا شوید

دسر کرم طالبی ( خودم  در عجبم تو ماه رمضون چه همتی کردم از من بعیده تعجبخنده)

و شله زردی که شب بیست و سوم درست کردم و امسال برای افطار به مسجد دادم و چند تایی هم برای همسایه ها ( خداییش یه شله زرد با چه تزیین زیبایی درست کرده بودم ولی یه کار پیش اومد تا رفتم انجام بدم دیدم پوریا دستبرد زده و تمام زحمات منو هدر داده و این شله زردی بود که میخواستیم بدیم بیرون و دیگه در اوج خستگی بود )

روزی که داشتم تو حیاط بساط شله زرد و علم میکردم با این صحنه روبرو شدم

 

دوستان شادی روزگارتان آرزوی من است

نظرات (51)

مامان ندا
21 تیر 94 0:26
نوش جوووووووونت عزیز خاله شیر بخور چاق شی... چه دمینوی خوشگلی درست کرده دخمل هنرمندمون و چه مامان هنرمندی...خیییییلی هم تزیین شله زرد عااااالی بود ریحانه جون...خدا قبول کنه میگم ریحانه جون خیییییلی مواظب خودت باش یه وقت نازنین جون نی نیتو از تو شکمت درنیاره آخ من قربونت بشششششم عسل خاله با آتلاسین...چی بودهمونی که گفتی اتصالی...
مامان ریحانه
پاسخ
ممنون ندا جونم لطف داری چشمات قشنگ میبینه عزیزم پارسال پوریا بهش یاد داده و نازنین دوباره امسال یادش اومده و وقتشو اینجوری پر میکنه خیلی محبت داری عزیزم ممنون خدا خودش حاجت همه ی حاجتمندان و بر آورده کنه باور کن میترسم بچس دیگه هر کاری ازش ممکنه وای انقدر قشنگ میگفت ارتلاسین که من هی بهش میگفتم بگو همسرم میگفت دوباره انقدر بهش میگی بگو تا بچه درستشو یاد میگیره فدات بشم ندا جون صاینا طلا رو ببوووووووووووووس
مامان سمیه
21 تیر 94 1:40
سلااام و خسته ناشیدی گرم از دست این وروجک خوشکلت نازنین زهرا... مامان ریحانه عزیز... بنظر من بهترین راه برا استفاده از شب قدر اینه که بری 1 مسجد یا جایی که مهد قران داشته باشه و بچه ها را نگهدارند تا مامانا هم 1 کم استراحت کنند....... من در شب 21 این کارو کردم و بزودی پستشو میذارم... حتما بخونش.... فعلا در پناه حق
مامان ریحانه
پاسخ
سلام سمیه جونم ممنونم از لطفت خدا رو شکر مسجد به ما خیلی نزدیکه به فاصله ی یه خونه و مهد قران هم نداره اتفاقا من این پیشنهاد و داشتم به همسایمون میدادم که چه خوب میشد یه قسمتیو برا بچه ها بذارن که هم تو مسجد سر و صدا نکنن هم به قول شما مادرها راحت تر عزاداری کنن و چون مسجد نزدیکه من مسجد دیگه ای نمیرم یه وقتایی هم که نازنین خسته میشه میره پیش باباش قسمت مردونه منتظر پست قشنگت ممیمونم ممنونم دوست عزیزم ببوووووووووووووس فاطمه زهرای نازتو
مامان هستیا
21 تیر 94 8:13
سلام عزیزم وای که چقدر از شیرین زبونی های نازنین جون اول صبحی خندیدم وااای ریحانه جون عجب چیز خطرناکی گفتی بقیه ی نازنین جونو منظورمه که تو شکمت مونده مواظب خودت باش خانمی دسر طالبیت خیلی خوش آب رنگ و صد البته خوشمزه شده نذرتون هم قبول باشه معلومه شله زردت هم خیلی عالی شده نازنین جونو ببوس عزیزم
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عززززززززززززیزم ممنونم دوست گلم لطف داری آره والا همش فکر میکنم یه وقت نخواد شکممو جراحی کنه و بقیشو در بیاره از بچه هر چی میگی بر میاد محبت داری عزیزم خیلی خوشمزه میشه حتما درستش کنید یادم رفته بود لینکشو بذارم الان گذاشتم رو عکسش کلیک کنید طرز تهیه اش هست من شله زرد شب بیست و سوم در اندازه ی زیاد درست میکنم امسال که دیدم مسجد افطاری میده تصمیم گرفتم بدم مسجد خدا نذر همه ی اونایی که حاجت دارنو قبول کنه مررررررررررسی عزیزم شما هم هستیا جونمو خیلی ببووووووووووووس
مامان مهراد
21 تیر 94 8:20
سلام ریحانه جون.... طاعات قبول.... میبینم که تحت شکنجه شدیدی. خدا به دادت برسه. یعنی عاشق این خباثت های نازنین ام شدید. میشه یکم بیشتر توضیح بدی لق بدیم یعنی چی؟؟!!! میبینم که پنگوئن خان (داماد عزیزت ) هم توی بازی ها همدم و مونس دخمری جونه. (چه داماد خوبی! خدا برات نگهش داره) کرم طالبی رو بخورم من دستورش رو میدی ما هم بدرستیم..... واقعا همت کردی ها! من عاشق شله زدم. ولی خودم تا حالا درست نکردم. چون انگاری تو حجم زیاد خوشمزه تر میشه. بنابراین چند روز پیش سفارش دادم مامانم درست کرد. شانس آوردی من تازه خوردم وگرنه الان بچم می افتاد... شما توی حیاط تون چه گل هایی دارین ، چه پروانه هایی دارین و صد البته چه سرعت عملی دارین. خوش بحالتون . پاسخ آره والا مهری جون میبینی عزیزم برو خدا رو شکر کن که مهراد جون بچه ی سر به زیریو از این خباثتا نمیکنه باور کن وقتی میگه مامان بیا لق بدیم کلی وقت تحت فشار از طرف منه چون خیلی قشنگ میگه خواهر ما گربه رو دم حجله کشتیم داماد باید اینطور باشه نطق نکشه هر چی گفتیم اطاعت کنه یادم رفته بود دستورشو بذارم الان گذاشتم عزیزم رو عکس کلیک کن دستورشو ببین منم خودم خیلی دوست دارم اتفاقا در حجم زیادم درست میکنم و اونم تنهایی اصلا دوست ندارم کسی تو دست و پام باشه و خدا رو شکر خیلی هم ازش تعریف میکنن و یکی از علتای خوشمزه شدنشو در گلابی میدونم که خودم اختصاصی از کاشون میارم یعنی یه گلاب با عطر زیاد و برنج هم کامل ایرانی و به غیر از زعفران از هیچ چیز دیگه استفاده نمیکنم پس خدا رو شکر که تازه خوردی مهری جون نوش جونت عزیزم اون روز داشتم حیاط و میشستم که دیدم این پروانه ی قشنگ اومد خیلی ازش عکس انداختم ولی چون مدام تکون میخورد عکساش جالب نشد و تنها این عکسش موند
مامان مهری
21 تیر 94 8:22
نازنین گلی شیطون بلا دوستون داریم خیلی زیاد. مثل همیشه پست عالی بود. ترکیدم از خنده.... البته ریحانه جون ببخشید که شما عذاب میکشی و شکنجه میشی تا ما بخندیم.
مامان ریحانه
پاسخ
لطف داری مهری جون انشالله که همیشه شاد باشی خواهر تا باشه عذاب کشیدنای اینچنینی بماند که یه وقتی هم یادم میاد مو به تنم سیخ میشه اگه به دایی وحیدش رفته باشه که حتما اینکارو میکنه یه دفعه یادمه بچه که بودم با وحید دعوام شد و بابام وحید و دعوا کرد وحید با خباثت تمام گفت تلافیشو سرت در میارم خواهر شب که تو پشبند خوابیده بودم یدفعه دیدم یه چیزی داره تو دماغم فرو میره بیدار شدم دیدم وحید یه مفتول فلزیو از وسط خم کرده و دو طرفشو تو دماغم فرو میکنه چنان جیغی اون موقع شب کشیدم که بیچاره بابا و مامانم هول کرده بودن و از اون شب دیگه مکان خواب من و وحید عوض شد چون خواهر دیگه امنیت جونی نداشتم ممنونم از لطفت مهری جونم مهراد عزیزمو ببوووووووووووووس
الهام
21 تیر 94 9:55
سلام ریحانه جون خب میخواد بقیۀ خودشو بیاره بیرون چیکارش داری در مورد گریه کردن منم وقتی می دیدم مامانم تو روضه ها گریه می کنه دلم خیلی می گرفت! خیلی زیاد! برای همین خودم به هیچ دلیلی و تا جایی که بتونم جلوی علیرضا گریه نمی کنم حتی سال قبل که اون اتفاق وحشتناک سقوط هواپیما افتاد و من تو خونه تنها بودم یک ساعتی که اصلا شوکه بودم و حال خودم رو نمی فهمیدم ولی وقتی همسرم اومد رفتم حموم و چند ساعتی دور از چشم علیرضا گریه کردمراستی عبادات تون قبول سیلم دردهای عزیز ای جانم چه خوب که بادوم زمینی می خوره. اونم در حجم زیاد علیرضا اصلا علاقه ای نداره این هه رو هم خیلی جالب میگه و لازم به ذکر است که علیرضا هم تو مفاهیم شب و روز و دیشب و فردا گاهی دچار مشکل میشه قربون نازنین جون با اون نماز خوندن با موهاش و جالبه که با وجود دختر بودن عشق ماشینه! اونم ماشین به این گندگی ببوسش از طرف من ریحانه جون
مامان ریحانه
پاسخ
سلانم الهام جونم خواهر حرفی نیست بیاره اما اینجوری چاقو بیاره دلمو ببره این آخر بیرحمیه یه بیهوشیه چیزی اینجوری که نمیشه منم زیاد روبروش گریه نمیکنم باور کن فقط اشک تو چشام جمع شده بود سرازیرم نشد اونم که به لطف خانوم از کویر لوتم خشک تر شد امروز بهش میگفتم بگو پیشرفت کرده بود میگفت دربدرهای عزیز منم اوایل می ترسیدم بهش بدم به خاطر آلرژیی که امکان داره در اثر خوردنش پیش بیاد و یه بار هم همسرم براش خریده بود با عرض معهذرت بالا آورد و من بیشتر ترسیدم ولی چند وقتیهخ ممیخوره و خدا رو شکر مشکلی نداشته وای خدا آدم عشق میکنه با این مفاهیم غلطشون خدا نکنه عزیزم عوض اینکه بگه سرم باز باشه نماز بخونم میگه با موهام نماز بخونم این ماشینا همه برای پوریاست از سیسمونیه پوریاست خداییش بچم خیلی تمیز نگهداشته ولی تا دلت بخواد نازنین این تمیزیو تلافی میکنه فدای محبتت دوست خوبم علیرضا جونو از طرف من ببووووووووووووس
مامان ِ یسنا
21 تیر 94 11:10
سلام دوست خوبم خوبین عزیزم؟ قربونش برم ... چه معصوم خوابیده چاقو؟؟؟؟ ریحانه جونم بدجور مواظب خودت باش ... آخه عزیز من اینم حرف بود تو به بچه زدی؟ حالا کجاش جا مونده بود؟ بده نازنین جونم نمیخواد ناحارتی مامانیشو ببینه ... والاااا شیرین عسل کوچولو ... ماجرای بادوم زمینی ... یعنی این وروجکا از کجاشون میارن این حرفارو؟ نوش جونش باشه بادوم زمینیا
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم فدای محبتت گلم خدا نکنه این عکس ده ماهگیشه از بیرون اومده بودیم خوابیده بود ازش عکس گرفتم آره والا خودمم موندم برا چی بهش اینطور گفتم اصلا فکرشم نمیکردم اینجوری بگه نمیدونم والا شاید نصف دیگه ی زبونش ناحارتی ندیدن به قیمت کور شدن والا نمیدونم اینا همه ی انرژیشونو صرف شیطنتا و فکرایی که به سرشون میزنه میکنن ممنون خاله ی مهربو ن
کیان
21 تیر 94 11:45
نازنین جون همه حرفات و کارهات شیرینه. دست مامان هنرمندتم درد نکهنه راستی تولد جوفتمون نزدیکه ها
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررررررررسی کیان جون شما لطف داری اِ راست میگیا چه جالب روز تولد من و تو یه روز پس
مامان ِ یسنا
21 تیر 94 11:46
چه جالب نمیدونستم در فرهنگ نازنین جونی شوت یعنی خوب ... لق اوخی عزیزم گربهه رو دیوار من فدای همه شیرین زبونیاش بشم الهی خدا حفظش کنه و همیشه تنش سالم باشه . خیلی شیرینی بخدا نانین خوشگلم
مامان ریحانه
پاسخ
بله خواهر اینو باید به واژه های فرهنگستان اضافه کنیم نام دیگر لب خدا نکنه عزیزم ممنون از دعای پرمهرت عزیزم خیلی لطف داری خاله جونم
مامان هانیه
21 تیر 94 11:56
ای جانم فدای این دخمل شیرین زبون بشم من
مامان ریحانه
پاسخ
خدا نکنه دوست عززززززززززززززززیزم
مامان راحله
21 تیر 94 12:18
از دست این دختر شیطون عزیزممممممممم خب یه نی نی براش بیار دیگه خخخخخخخخ
مامان ریحانه
پاسخ
فدات بشم راحله جون خوب دیدی که من پیشنهاد دادم گفت خودم میارم
مامان ِ یسنا
21 تیر 94 12:48
دستور کرم طالبیه رو میذاشتی عزیزم شله زردتم خوشگل شده ... ایشالله هر نیتی داشتی قبول باشه جالبه نمیدونستم آب نمک اینقد خاصیت داره ... فدای عکسای نازنین خوشگلم بشم .... بوووووووووووووووووووووووووس هوارتا برای عسل خاله
مامان ریحانه
پاسخ
فراموش کرده بودم بزارم الان گذاشتم رو عکس کلیک کن دستورشو میبینی لطف داری گلم خدا کنه هر کی هر حاجتی داره تو این ماه عزیز بر آورده بشه تو یه سایت خوندم منم نمیدونستم خدا نکنه عزززززززززززززززیزم بووووووووووووووووس واسه یسنا جون خوشگلم
زهره مامان فاطمه
21 تیر 94 12:52
سلام طاعات قبول ریحانه جونم وااای که چقدر خندیدم ازاین مادرانه هایت با نازنین جونم دقیقا گل گفتی که بچه های این دوره با ماها خیلی فرق کردن من خیلی وقتا با همسری با زبان ایما واشاره ومیخی صحبت میکنم که فاطمه متوجه نشهجالب اینکه فاطمه متوجه میشه ولی باباش هنوز میگه چی میگی قربون دختر شیرین زبون برم من ایشااله که همیشه تندست باشه التماس دعا
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهره جونم طاعات شما هم قبول عزیزم انشالله که همیشه لبت خندون باشه خواهر هوش و ذکاوتشونو که نگو رو دست بچگیای ما بلند شدن فدای فاطمه جون بشم که چه خوب زبون ایما و اشاره رو متوجه میشه خیلی جالبه که باباها متوجه نمیشن اما این وروجکا متوجه میشن خدا نکنه زهره جون ممنونم از دعای قشنگت ببوووووووووووووووس گل دختر خوشگلو محتاجم به دعا عزیزم
زری
21 تیر 94 16:11
آفرین به نازنین جون که شیروبادوم زمینی میخوره لق بدهچقدشیرین زبون نذرتون هم قبول باشه آفرین به ریحانه جون هنرمند،من عاشق درست کردن دسروغذاهای متنوع هستم واین کاروهم میکنم، بوس برای نازنین جون
مامان ریحانه
پاسخ
قربونت برم زری جون دیشب داشت به دختر خواهرم میگفت لق بده کلی چلوندش ممنون زری جونم چه خوب آفرین به پس شما هم یه پا هنرمندی منم قبلا خیلی حوصله داشتم حالا نمیدونم چرا حوصلم کم شده مررررررررررسی زری جون شما هم نازنین گلمونو خیلی ببوووووووووووووس
مامانی و بابایی دخمل طلا
21 تیر 94 17:22
سلام ریحانه جون عزیزم قبول باشه طاعات و عباداتتون شله زردت عالی شده خیلی خوشرنگه معلومه که حسابی هم خوردنیه خدا قبول کنه عزیزم دسرتم حرف نداره نوش جان من که همیشه از پست های شما و نازنین زهرای عزیزم لذت میبرم مخصوصا موقع اشک پاک کردن ان شاالله خدا براتون حفظ کنه
مامان ریحانه
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم گلم برای شما هم قبول باشه جای شما خیلی خالی ممنونم از اینهمه لطف شما به من و نازنین محبت داری عزیزم امان از دست این کارای نازنین فدات بشم خدا گل دختر شما حلما جونمو براتون حفظ کنه
zakieh
22 تیر 94 1:02
سلام مامان عزیز خدا فرزند دلبندتو برات حفظ کنه عزیزم خواستم یک سایت مادرانه بهت معرفی کنم که علاوه بر امکاناتی که داره میتونی درقرعه کشی ماهانه هم شرکت کنی وبرنده ی تبلت پلاک طلای مادر کارت هدیه وپکیج بشی یاباگذاشتن عکس فرزندت جایزه بگیری اونجا پزشکای حاذقی هم هست که میتونی ازشون مشاوره بگیری من اونجابه اسم مامان عسل جوني عضوم خوشحال میشم شمامادر عزیزهم به جمع مابپیوندی دوست داشتی بیای از آدرس زیر بیا منتظرتم خانم خانماا امتحانش که ضرر نداره هزینه هم نداره تازه باگذاشتن چندتا پست وعکس امتیازتا بالا ببری به سه نفراول سایت بدون قرعه کشی پلاک طلا میدن امیدوارم این ماه برنده شماباشید http://www.madarclub.com/fa/apply/asalamani
مامان مبینا
22 تیر 94 1:22
ریحانه عزیز سلام طاعات وعباداتت قبول باشه عزیزم یعنی ریحانه جون نمیدونی من چقد عااااااااااااااااااشق خباثتهای نازنین جون هستم هی بهشون فکر میکنم خندم میگیره خواهری جالبه منم شبهای قدر خودم ومبینا جون خونه بودیم منم از تلویزیون دعا رو میخوندم و گریه میکردم مبینا اومده اول نگام کرد بعدش ی دستمال اورد واشکام پاک میکرد بعدش دید ک جدیه ترسید وگریه کردخواهر جون میدونی اخرش چیکار کرد دید این کارا مانع گریه من نمیشه گفت دیش دیش میخوام منظورش همون شبکه promoعااااااااااااشق اون شبکه اونقدر گریه کرد ک مجبور شدم بذارمش اون شبکه اهنگ شادی داره ومبینا باهاش میرقصهحالا شب قدر وخونه ما......
مامان ریحانه
پاسخ
سلاااااااااااااااااااام عزززززززززززززززیزم طاعات و عبادات شما هم قبول گلم خودمم یه وقتایی از دست این خباثتاش کلی میخندم پس مبینای شما هم آره حالا نازنین وقتی بش بگیم شب عزاست متوجه میشه و نمیگه آهنگ بزارید مسلما مبینا جونم بزرگتر بشه همینطوره
مامان مبینا
22 تیر 94 1:23
بـــــــــــــــــــــــوس نازنین جون
مامان ریحانه
پاسخ
فدااااااااااااااااااات بشم شما هم ببوووووووووووووووس جوجو کوچولوی نازو
مریم مامان آیدین
22 تیر 94 14:33
سلام ریحانه جونم خوبی دوستم ای وای باور کن من هم همش مبهوت این میمونم این وروجک ها این جملات و کلمات رو از کجا میارن آخه حالا تو هم ناحارت نباش...دیگه هم جلوی بچه گریه نکن....مگه از چشم هات سیر شدی آخه این عشقش و بادوم زمینی دادن به مامانش هم عالی بود...باور کن بچه رو تو رودرواسی گذاشتی...طفلی از اول هم همچین نیتی نداشته...تازه خیلی مدارا کرده باهات و با ماده تبصره راضیت کرده وای این عکسش که داره نسخه میپیچه برات خیلی شیطونه.....عزیزم....خدا حفظش کنه براتون دومینو بازی این روزهای ما هم شده...با تخته های کوچولو...هی هم میفته و بقیه هم ول میشن و حالا بیا و درستش کن آفریــــــــــــــن دوست کدبانوی من دست بانو جون هم درد نکنه....نذری شله زرد تون هم قبول باشه..همین هم خیلی قشنگه و معلومه خوشمزه من هم ماه رمضونی عجیییب افتادم تو کار شیرینی و دسر و کیک....انگار ساعت پنج که میشه دلم میخواد شده جلوی فر خودم رو سرگرم کنم تا زودتر تایم بگذره نوووش جونتون خانومی ببوس فرشته ناز خونتون رو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام مریم عزیزم چه حال چه احوال آیدین جونم خوبه باور کن منم عین شما موندم که این حرفا از کجا میاد چشم خواهر این گفته ی شما رو آویزه ی گوش میکنم باور کن تا مرز کوری پیش رفتم شاید مریم جون به قول تو چهار گوشه ی دلش راضی نبوده طفلی چون واقعا بد حسرتی به دلم گذاشت اتفاقا منم از این عکسه خوشم میاد شیطنت از چشماش میباره حالا دومینو بازی با کتاب داستانم این دردسرا رو داره همش میریزه و من باید جمعشون کنم قشنگ هم میگه خودت جمعش کن تو مامانی دیگه مررررررررررررررررسی مریم جون هر چی باشه به پای هنرنماییهای شما نمیرسه واقعا دست دوستمون بانو جان درد نکنه آشپزیهاش حرف نداره جای شما خالی لطف داری مریم جون واقعا روزه داری با این روزهای بلند خیلی توان آدمو میگیره هنرنماییهای زیباتو دیدم عزیزم محبت کردی مریم جون تو هم آیدین خوشگلمو خیلی ببوووووووووووووووس
بانو
22 تیر 94 15:14
وای چه دختری داری تو ریحانه حیف که دم دست نیس که بچلونمش از طرف من اساسی بچلونش صداش دربیاداز خوندن خاطراتت لذت میبرم چه با حوصله مینویسی خیلی با جزییات کامل ادم راحت همه رو میتونه تصور کنه انگار که برای خودت اتفاق افتاده عزیزمـــــــــــــــــــــی ریحانه نوش جانت دست خودت درد نکنه که عالییییی درستش کردی چه خوش رنگ شده مرسییی از لطفت عزیزم شرمنده ام کردییی
مامان ریحانه
پاسخ
به نازنین لطف داری بانو جونم چشم حتما اینکارو میکنم بانو جان همه ی اینا برگ سبزیست تحفه ی درویش امیدوارم که همیشه شاد باشی خواهر دشمنت شرمنده عزیزم اتفاقا ما شرمنده ی شما هستیم که تمام دانسته هاتو بدون هیچ چشم داشتی در اختیار ما قرار میدی همیشه سلامت باشی عزیزم فدات بشم دختر نازتو ببووووووووووووووووس
زهرا
22 تیر 94 17:40
خدا حفظش کنه به وبلاگ منم سربزنین.
مامان ریحانه
پاسخ
مررررررررررررررسی عزیزم چشم حتما
زهرا
22 تیر 94 17:42
خدا حفظش کنه ان شا الله ، به وبلاگ منم سر بزنین.
عمه فروغ
22 تیر 94 18:28
سلام ریحانه جون نماز و روزهاتون قبول حق عزیزم نذرتون هم قبول باشه ان شاا.. که هر حاجتی دارید خدا بهتون ببخشه عزیزم ای جوووووووووووونم به نازنین شیرین زبونبادام زمینی ها نوش جونت ریحانه جونم واااااااااااای از اون لق بدیم گفتنش به به چه عکس های خوشگلی ببوس نازنین گلم رو
مامان ریحانه
پاسخ
سلام فروغ جونم نماز و روزهای شما هم قبول عزیزم ممنون گلم انشالله هر کی هر حاجتی داره خدا بر آورده کنه فدات بشم آره خواهر آش نخورده و دهن سوخته اتفاقا منم هر شب بهش میگم نازنین بیا لق بده من و باباش کلی میخندیم چشمای قشنگت قشنگ میبینه عزیزم تو هم آرشیدای ناز و ملووووووووووووسو ببووووووووووس
♥آیدا♥
23 تیر 94 14:06
تقدیم به شما
مامان ریحانه
پاسخ
مرررررررررررررررسی آیدای گلم عزززززززززززززززیزمی
مامان راحله
23 تیر 94 17:15
پیشاپیش عید فطر، روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد فداااااااااااااااااااات بشم راحله ی گلم عید شما هم مباااااااااااااااارک
مامان کیانا و صدرا
23 تیر 94 18:22
سلام ریحانه جونم و عباداتت قبول درگاه حقچطوری آبجی؟؟؟خدا رو شکر نازنین جونم بهتر شده سلام عزززززززززززززززززیزم مرسی گلم برای شما هم قبول باشه خدا رو شکر خوبیم و خدا رو شکر نازنینم بهتره ممنون از احوالپرسیت خواهر
مامان کیانا و صدرا
23 تیر 94 18:23
خب باز میبینم بچه از شبیه سازی برات استفاده کردهخب دختر بیکاری میگی میخوام بخورمت؟؟؟همین میشه دیگه
مامان ریحانه
پاسخ
آره واقعا همینو بگو خووووووووووو یه وقتایی یه کارایی میکنن و یه حرفایی میزنن که آدم میخواد بخوردشون بچم لطفش به من زیاده
مامان کیانا و صدرا
23 تیر 94 18:25
و اما میبینم که باز دست به آشپزیت خوب شده و با بیحالی شله زرد و دسر مسر درست میکنیدستت طلا ریحان خانممیدونی اون تبخالت یه دلیلش استرسی بوده که بهت وارد شده ...در اثر همون جیغ بنفشبرو خدا رو شکر کن کل صورتتو نگرفته آبجی جونم
مامان ریحانه
پاسخ
میگم که خودمم تعجب کردم اما خداییش مرضیه یه زمانی رو دست من تو فامیل نبود انقدر علاقه به آشپزیو تزیینات داشتم که خیلی از دخترای فامیل ازم یاد میگرفتن اون موقع ها که انقدر سایت آشپزی و این حرفا نبود اگه یه وقتی تلویزیون آشپزی داشت یا یه جا کتاب آشپزی میدیدم بال در میاوردم اما حالا خواهر نمیدونم چرا انقدر بی حوصله شدم فکر کنم غربت یکی از دلایلشه واااااااااااای تبخالو که نگو پارسال بعد از عید فطر یه مریضی سختی گرفتم شانس آوردم خونه ی مامانم بودم یه تب و لرز وحشتناک بعدش خواهر تمام لب پایینم تبخال زد مامانم چقدر غصمو میخورد از تو آیینه نگاه کردن متنفر بودم کلی از خودم بدم میومد
مامان کیانا و صدرا
23 تیر 94 18:26
خواهر جون شرمنده که من دیر بهت سر زدم.باور کن گرفتارم.همین حالا هم صدرا داره صدام میکنه.فدات شم دوشتت دارم شدیدا
مامان ریحانه
پاسخ
دشمنت شرمنده مرضیه جونم تو همیشه به من لطف داری عزیزم اتفاقا منم این روزا سرم شلوغه در گیر و دار کارهای عروسی داداش وحیدم امروز رفته بودیم با دختر خواهرم لباس بخرم وای مرضیه جون کلی کار مونده که باید انجام بدم داداش کوچیکس و آخری فردا هم دارم میرم کاشون عروسی داداشم 12 مرداده میام دوباره دو سه روز مونده به عروسی میرم انشالله که خواهر برای شما هم شادی باشه فدای صدرا جونم ببشم خیلی گلاتو ببوووووووووووووس
مامان مبینا
23 تیر 94 19:13
عزیزم جلو جلو عیدتون مبااااااااااااااااااااااارک
مامان ریحانه
پاسخ
فداااااااااااااااااااات بشم عززززززززززززززززیزم عید شما هم مباااااااااااااااارک
مامان مهراد
24 تیر 94 12:43
خصوصی
مامان ریحانه
پاسخ
میام پیشت مهری جون
مامان علی
24 تیر 94 19:36
سلام ریحانه نازنینم تولد قمری گلم مبارک ای جونم منم عین دوستان عاشق پست هات هستم خیل انرزی داره فدات بشم ماشاالله به زبون شیرین وسیاست نازنین گلم خیل قشنگ بود مکالماتتتون عزیزم من برعکس نازنین به علی میگم بیابرو تودلم!خیلی خیل شیرینن بچه ها خدا به همشون سلامتی بده ای وای این فیلم های دم افطارم که.......... به به عجب شله ای پختی منم شب 21 هرسال نذری دارم خدا قبول کنه از همه رو از گریه گفتی خواهر تو سفر مشهدشب ولادت صاحب الزمان حرمبودیم تا اومدم چند قطره اشک بریزم دل سبک کنم سریع علی گفت مامان چرا و....الانم میگه من دیگه حرم دوست ندارم و... بچه ها حساسن باید خیلی هواسمون باشه فدات بشم خیلی پست قشنگی بود.میبوسمتون عیدتون مبارک التماس دعا
مامان علی
24 تیر 94 19:45
سلام ریحانه نازنینم تولد قمری گلم مبارک ای جونم منم عین دوستان عاشق پست هات هستم خیل انرزی داره فدات بشم ماشاالله به زبون شیرین وسیاست نازنین گلم خیل قشنگ بود مکالماتتتون عزیزم من برعکس نازنین به علی میگم بیابرو تودلم!خیلی خیل شیرینن بچه ها خدا به همشون سلامتی بده ای وای این فیلم های دم افطارم که.......... به به عجب شله ای پختی منم شب 21 هرسال نذری دارم خدا قبول کنه از همه رو از گریه گفتی خواهر تو سفر مشهدشب ولادت صاحب الزمان حرمبودیم تا اومدم چند قطره اشک بریزم دل سبک کنم سریع علی گفت مامان چرا و....الانم میگه من دیگه حرم دوست ندارم و... بچه ها حساسن باید خیلی هواسمون باشه فدات بشم خیلی پست قشنگی بود.میبوسمتون عیدتون مبارک التماس دعا چندبار ارسال کردم نمیدونم چرا تایید نمیشه اگه اومده یکیش وتایید کن خانومی
مامان ریحانه
پاسخ
سلام زهرا جونم خوبی خواهر کم پیدایی نگرانت شده بود علی نازم خوبه نماز و روزه ات قبول عزیزم زهرا جون فدای مهربونیت بشم خیلی برام عزیزی شرمنده گلم امروز اومدم کاشون زیاد دسترسی به نت ندارم اومدم خونه حتما میام پیشت علی جونمو خیلی ببووووس راستی پیشاپیش عیدتم مبااااااااارک
مونا
25 تیر 94 4:58
سلام ریحانه جون . طاعات و عبادات قبول . الهی که همیشه لبت خندون باشه و اگه اشکی تو چشمات حلقه زد از شادی باشه . باور کن ماها حریف این دختر بچه ها نمیشیم . ماشا . . . . به نازنین عزیزم که هم میخوارد جراحی کنه هم نسخه مینویسه و یه پا خانم دکتره . خدا حفظش کنه . شیرین زبونیهاش رو عشقه . علی الخصوص دردسرهای عظیم و دربدرهای عظیم ...! به نظرم این پسرها مظلوم ترند نسبت به دخترا . و چه خوبه که مسجد میره این خانم طلا . الهی که هر حاجتی دارین تو این روزهای پایانی ماه رمضان برآورده به خیر بشه . راستی بعد ماه رمضون که سرحال شدیم یه پست هم از خاطراتت برامون بنویس . ممنون دوست خو و و و و و و و بم
مامان بهي
25 تیر 94 11:03
عزيزم نازنين خانم خوشگل ببخش عزيزم دير به دير بهت سر ميزنم درگير مشكلات بارداريم واي شايانم نميذاره من نماز بخونم وقتي نماز ميخونم ميگه منم ميخواهم بخونم چادر سرش مي كنه و يك ركعت ميخونه بعد گير ميده هي ميگه مامان صداما نميشممي و من اصلا نميفهمم چي ميخونم
مامان روشا
26 تیر 94 15:07
سلام گلم عزیزم تو خیلیییییییییییییییی ماهی من دیگه نمیدونم چی بهت بگم با این شیرین زبونیات خیلیییییییییییییییی دوست دارم گلم مامانی حسابی گل دخترتو نو ببوس فداش
مامان فاطمه
26 تیر 94 23:55
سلام ریحانه جونم نماز روزتون قبول....عیدتون هم مبارک نازنین جونمو ببوس
nikta
27 تیر 94 17:00
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤
الهام
28 تیر 94 23:56
خصوصی ریحانه جون
♥آیدا♥
29 تیر 94 13:42
سلام من اپم خوش حال میشم بهم سربزنی
مامان محمد طاها
31 تیر 94 10:20
وای ریحانه جون من که مردم از خنده حیف که فیلم پاتختی تموم شد خوشبحالت که دخترت بهت لق میده بابا ریحانه جون چرا میزارین این عسل خاله اینقدر آبروش بره چه جالب عزیزم من نمیدونستم آب و همراه نمک خوبه البته نه در حدی که اونقدر بخوری فشارت بیفته ها آخه نازنین جونم شما چقدر ناز و خوش زبونی ... خدا شما رو واسه مامان ریحانه نازت حفظ کنه ریحانه جون شما هم عالی مینویسی ... آدم لذت میبره از نوشته هات عزیزم.... دوستتون دارم یه همه
مامان محمد طاها
31 تیر 94 10:21
راستی میخواستم تولد قمری دختر نازو با تاخیر بهش تبریک بگو تازنین زهرای نازم تولدت مبارک عزیز دلم
مامان نیلوفر
31 تیر 94 14:12
___________$$$$$$ ______$$$$$$__$$$$$$$$__$$ ____$$____$$$$__$$$$__$$$$ __$$______$$$$$$__$$$$$$$$ __$$____$$$$$$$$__$$$$$$ __$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$ $$__$$$$$$$$$$__$$__$$$$$$ $$$$__$$$$$$__$$__$$$$ __$$$$______$$$$$$$$$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$ _$$$$$$$$__$$$$$$$$$__$$$ __$$$$$$___$$$$$$$_ $$$$ ___$$$$_____________`$$$ ___________________ $$ __________________`$$` ________________$$` _____$$$$$$$$$$ ___$$$$$$$$$$ _$$$$____$$_$` $$$$$__$$___$$___$$$$ $$$$$$$______`$$_$$$$$$ $$$$__________$$$_____$ $$___________` $$____$$ _____$$$_____$$`___$$$$ ___$$$$$$___$$__$$$$$$ __$$$$$$$$_$$_$$___$$$ _$$$____$$$$_$$__$$$$ __$$_____$$_$$$$$$$ ___$______`$$ ___________$$ ____________$$` ___________`$$ __________$$ _________$$ ________$$
مامان آنیسا
31 تیر 94 14:43
سلام عزیزم وای که چقدر دلم واسه شما ونازنین عزیزم تنگیده بود ولی حیف که وقت نداشتم بیام چه جالب آنیسا هم چند وقتیه روزی یکی دوبار میگه دلم درد میکنه یعنی آب نمک روش تاثیر داره ؟ باید امتحان کنم شاید مثل نازنین خوب شد می بینم که نازنینم مثل آنیسا رفتارش خبیثانست آنیسا هم هیچی و.اسه من نمیذار و تند تند میخوره حالا خواهر والا مراقب خودت باش یه وقت با کارد نیفته به جونت واسه پیدا کردن بقیه خودش از این وروجکا بعید نیست از این کار بکنن ببوس نازنین عزیزمو
مامان مبینا
31 تیر 94 15:59
ریحانه عزیز خوبی؟نازنین خوبه؟کاشان خوش گذشت؟ ایشالله ک همیشه خوش باشی خواهر جون
مامان دیانا
1 مرداد 94 10:23
کمککککککککککککککککککک من شعله زرد میخواممممممممم اگه بدونید چقدر هوس شعله زردتونو کردم.آفرین به این مامان کدبانو خداقبول کنه. نوه دار شدنتون هم مبارک باشه .به سلامتی!!!فقط به نازنین جون بگید خوب بهش شیر بده تا شیرو چاق کنه!!!! آفرین به این دخمل مسجدی که با بابایی رفته مسجد و ت خونه هم با موهاش نماز نمیخونه!!! وای که چقدر این بچه شیرین حرف میزنه. قربون هر چی دختر شیرین زبونه
مامان علی
1 مرداد 94 11:51
سلام ریحانه عزیزم.ممنون عزیز دلم بخاطر حضورت وتبریکت امیدوارم سفر خوبی بوده باشه.البته که خوبه وقتی دورتادورت خواهر وبرادرها باشن ایشالله همیشه شاد وسلامت باشین عزیزم امیدوارم بهترین لباس ممکنه رو بگیری وحسابی خوشمل بشی وبهت خیلی خوش بگذره میبینم که سکه هه روهم پیاده شدی.خخخخالنگو بده اللنگو دوست میدارن عروسا.خخخخخ.شوخی کردم خانومی خوشبخت وسعادتمند بشن ایشالله. نازنین وروجک که حتما این روزها درنقش یک هووووظاهر میشود روهم حسابی جای من ببوسش.
مامان اعظم
10 مرداد 94 16:52
قربون این نازنین عزیز با اون کاراش. عکسای خوشگل این عشق ماشین رو که می بینم می خوام بیام لپاشو بخورم
رویــــا
11 مرداد 94 2:24
ریحانه جونم خدا شاهده و ناظره که الان دقیقا ساعت۲:۳۱دقه هست که دارم این پست رو میخونم اونقد که به نوشته هات خندیدم با صدای خندم حدیث بیدار شده یعنی من کشته مرده نگارشتمکی میشه حدیث هم مث نازنین شیرین زبونی بکنه و من فقط بخندم
رویــــا
11 مرداد 94 2:26
ریحان جونم نذرت قبول باشه خواهر جونم ..دست گلت درد نکنه از بایت دسر خوشگلت..
مامانی(برای دخترم زهرا)
5 شهریور 94 19:05
سلام واقعا هزار ماشاا نازنین چقد شیرین زبونه والبته چقد صبورین شما بازم هزار ماشاا این مال ماه رمضوت امسال بود که من هیچ فیضی نبردم همش به نی نی داری و وساطت بین زهرا و داداشی گذشت