نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

فرشته ای که زود زمینی شد

1393/7/15 13:11
نویسنده : مامان ریحانه
1,498 بازدید
اشتراک گذاری

اكسسواريز بنوته لزيزه للتزين المواضيع لطيفه لتزين المواضيع                                                                                                                                  

بالاخره نفسم آمد و یکبار دیگر دنیایم زیباتر شد و تمام عاشقانه هایم برای او شد .

زیبا گل هستی امروز میخواهم برایت از روز بازگشایی چشمانت بنویسم از روزی که در آن روز ثانیه ها دقیقه شده بود و دقیقه ها ساعت و ساعتها سال . روزی که فرشته ای زودتر از موعد زمین خاکی را با وجودش گلباران کرد .آری نفسم می خواهم از روز تولدت بگویم  روزی که خورشید تمام نورش را برای تو آذین بسته بود و تمام گرمایش را به وجود پر برکت تو هدیه کرده بود .روز تولد یک فرشته ،تولدت مبارک

                                                                                     verj01.gif                                           مادری به قرار سونو شما باید 15 شهریور می اومدی و همین هم شده بود.باعث غرور بابایی که دخمله قراره تو ماه تولد باباش به دنیا بیاد و همیشه پزشو به من می داد اما انگار حکمت خدا چیز دیگه ای بود چرا که شما در روز  ハート数字だよ。7 のデコメ絵文字ハート数字だよ。2 のデコメ絵文字مرداد چشم ما رو روشن کردی . اون رو ز بابایی سر از پا نمی شناخت و آماده شده بود که منو به بیمارستان ببره اما چون پلاکت های خون مامانی در اواخر حاملگی از حد نرمالش یه کم پایینتر بود خانم دکتر گفته بود باید به بیمارستانی بروم که بانک خون داشته باشد به خاطر همین به بیمارستان امام خمینی رفتم خاله محبوبه هم دنبال ما بود دوست مامانی و به قول شما (خاله مجججاد )اسم پسرش محمد جواده و در حق ما خیلی لطف کرد اون روز 17ماه رمضون بود بابایی ظهر زنگ زده بود به خاله جون و گفته بود که جوجو ما داره می آد خاله و سلمی جون هم سریع از کاشون اومدن نازگل مامان شما ساعت   ハート数字だよ。5 のデコメ絵文字ハート数字だよ。1 のデコメ絵文字 /ハート数字だよ。4 のデコメ絵文字عصربا عمل سزارین و بیهوشی کامل مامی  میهمان قلبمان شدی  وقتی به هوش اومدم اولین چیزی که از خانم پرستار پرسیدم این بود که بچه ام کو که گفت حالش خوبه بعدا می بینیش و بعد به بخش منتقل شدم با دیدن بابا و خاله و سلمی خیلی خوشحال شدم  شب خاله جون پیشم موند شب ازش پرسیدم چرا بچمو نمیارن ببینم خاله گفت به خاطر اینکه سزارین شده ای و سختته امشب نمیارن ولی من باور نکردم اون شب شب سختی رو گذروندم صبح که دکتر اومد برای ویزیت خاله جون به پرستار گفت خواهرم می خواهد نوزادشو ببینه خا نم  پرستار گفت به خاطر مشکل تنفسی که به دلیل زود پاره شدن  کیسه ی آب براش پیش اومده تو بخش nicu بستریه میتونی بری اونجا ببینیش خدایا دنیا جلو چشمام تیره و تار شده بودیک لحطه هم صبر نکردم سریع به بخش نوزادان رفتم شما داخل دستگاه شماره 7 اون بخش بودی وقتی نگاهت کردم فقط گریه می کردم لبات خشک شده بود و اجازه ی شیر خوردن نداشتی و فقط سرم به دستت بود اونم دستتای کوچولوی تو که مثل حریر بودند طاقت موندن نداشتم وقتی میدیدم که من شیر دارم و طفلم گریه میکند بابایی هم اجازه ی دیدنت را داشت او هم با دیدن تو فقط گریه می کرد من همونجا با دیدن لبان خشکت تو را بیمه ی علی اصغر شش ماهه ی امام حسین کردم بعد از مرخص شدنم در خانه آرام و قرار نداشتم و گریه می کردم فردا بابایی منو به بیمارستان آورد تا پیشت بمونم اونجا بود که بهم گفتند اجازه دارم بهت شیر بدم نمی دانی زیبا ترین حس دنیا بود وقتی که شیره وجودم را می خوردی اما آنقدر شیطون بلا شده بودی که در اولین نگاه مادر را شناختی و دیگه نمی خواستی داخل دستگاه برگردی دو سه روزی در بخش nicu بودی شبها مادرها اجازه نداشتند پیش نوزادشان بمانند  من آن چند وقت از شبها متنفر بودم چرا که من را از تو جدا می کرد بعد از این مدت گفتند حال نی نی شما مساعد است ولی به علت زردی بالا باید به بخش ویژه ی نوزادان منتقل شود  بیلی روبین خون شما اون موقع 14 بود خلاصه مادری با توجه به اینکه زردی شما خیلی دیر پایین اومد وعلتش را به خاطر خون  مامی جوجو می دونستن تا 11روز مهمان بیمارستان بودیم تا اینکه در تاریخ90/6/6 با گفتن اینکه هنوز بیلی روبین جوجوتون 10 باید 9 بشه که ما ترخیصش کنیم و به این شرط که حتما عصر ببریدش یه دکتر متخصص اطفال باز هم ویزیت کنه و هزار تا شرط و شروط دیگه ترخیصت کردند و اون موقع بود که نازنین خانم دیگه شد مال خود خودمون  راستی یادم رفت بگم پرستارا جوجو صدات می کردن چون از بس شکل جوجوها بودی

اینم یه عکس از جوجوی مامان وقتی تو دستگاه بود البته بگما با کلی اشک و آه گرفتم و همچنین دور از چشم پرستارا چون خاله جون خیلی دلش می خواست شما رو ببینه و اجازه نداشت به بخش بیاد فقط پدر و مادر اجازه ی دیدن نوزاد را داشتند.  با تمام این احوال این ماجرا پایان شیرینی داشت به شیرینی دستهای کوچولوی نازنین عسل

مشخصات نازنین هگام تولد: وزن :       ハート数字だよ。0 のデコメ絵文字 ハート数字だよ。4 のデコメ絵文字/ハート数字だよ。3 のデコメ絵文字  قد :    ハート数字だよ。3 のデコメ絵文字 ハート数字だよ。5 のデコメ絵文字   دور سر:   ハート数字だよ。5 のデコメ絵文字ハート数字だよ。3 のデコメ絵文字

دور سینه:     ハート数字だよ。3 のデコメ絵文字 ハート数字だよ。3 のデコメ絵文字  گروه خونی :     فونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

یه عکس یواشکی از نازنین زهرا

پسندها (2)

نظرات (0)