نازنین مننازنین من، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

نازنین زهرا زیباترین گل هستی

به نام پدر

  همسفر زندگیم وجود نازنین تو بهانه زیستن است. تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی. عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم، بیش از آنچه تصور كنی. همسر معلمم  روزت مبارک .           دخترم امروز مینویسم برایت از کسی که عاشقانه دوستش داری و او نیز عاشقانه دوستت دارد از کسی برایت میگویم که وجودش روشنی بخش شبهای تار است و نفسش گرما بخش کلبه ی کوچکمان آری مینویسم برایت از پدر به نام پدر به نام عشق پدر به نام مهربانیهایش به نام فداکاریهایش و به نام  عشقی که به فرزندان ایران دارد   پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون با تو زندگی یه با...
8 ارديبهشت 1394
4212 36 44 ادامه مطلب

دخترکم چه زود بزرگ شد

    ای عشق زمینی ای مهر درونی ای همه بهونم ای چراغ خونم دوست دارم عاشقونه برات بخونم ای تمام هستی زندگی با تو قشنگه  زندگی با تو قشنگه ....   و در ادامه...           دنیای تو دنیای شیرینیست ،دنیایی بی چون و چرا ،دنیای شادیهای کودکانه پس شاد باش و شاد بمان کودک من و زیباترین و قشنگترین لحظات را از آن خود کن که دیگر برگشتی نیست بر زمان از دست رفته... پس دریاب لحظات زیبای کودکیت را ......... زمامدار کوچک دنیای کودکی باز میخواهم از تو بنویسم تویی که حرفهایت را بی غل  و غش بر زبان میرانی و اگر احساس کنی که سخنت خاطرم را رنجانده مر...
31 فروردين 1394
3732 35 52 ادامه مطلب

و باز مامان ریحانه از خاطراتش می گوید

  دخترم روزهایی که گذشت روزهای به یاد ماندنی و زیبایی بود چرا که بهترین روزها را در خود جای داده بودروز زیبایی به نام روز مادر ....   در چنین روزی هدف هر فرزندی شاد نمودن دل مادر بود  و شاید توقع هر مادری نه گرفتن یک تحفه ی مادی بلکه شنیدن این سخن زیبا از زبان فرزندش بود  که مادرم دوستت دارم..... و آنوقت بود که مادر این فرشته ی خستگی ناپذیر آغوش گرمش را باز میکرد تا فرزندش یکبار دیگر آرام بگیرد در آغوشش  و چقدر  زیباست این آرامش .... خداوندا شکر میکنم تو را که این موهبت را از من نگرفتی شکر میکنم تو را به خاطر وجود طفلم آن موقع که با زبان کودکانه اش  بعد از بوسیدن رویم گفت مامان ...
24 فروردين 1394
4099 37 70 ادامه مطلب

خاطرات روزهای بهاریمان

دخترم ، آرام جانم این بار هم بهار آمد و تو چهارمین بهار عمرت را با لبخندی ملیح بر روی لبت در کنارمان بودی ... هر دم و بازدمت آرامش می داد به جانمان وقتی که حول حالنا الی احسن الحال طنین انداز شد در گوشمان ... تو همان بهترین حال هستی برای ما و پروردگارا چه حالی بهتر از وجود نازنینم برای ما... بهار یعنی تو ،بهار یعنی نفس تو، بهار یعنی دستان کوچک مهربان تو، بهار یعنی عشق بی پایان تو، آنگاه که مرا در آغوش گرفتی و بوسیدی و آرام در گوشم زمزمه کردی مامان عیدت مبارک ...... همانطور که بهار بی شکوفه معنا ندارد زندگی هم بی تو معنا ندارد پس ای شکوفه ی بهاری عمرم برایت میخوانم این ترانه را  که  ......   &nb...
17 فروردين 1394
2777 38 71 ادامه مطلب

اندر احوالات خانه تکانیمان ...

  سلام دوستان همراه دلم لک زده بود که بیام اینجا و بگم آخیشششششششششششششششش   ولی نشد دیگه حتما میپرسید چرا اصلا من نمی دونم چه حکمتیه که من همیشه باید اسباب خنده ی شما رو فراهم کنم اصلا یه وقتایی که فکر می کنی همه چیز آرومه یه چیزی همچین میفته وسط زندگیت که آرامش و حرومت میکنه در جریان نمونه های مختلفش که هستید به قول دوستان من جز اولین نفرها بودم که خانه تکانی رو نرم نرمک آغاز کردم ولی از آنجا که حادثه هیچ وقت خبر نمیکنه زد و نازنین خانوم مریض شد و یه هفته ای درگیر بهونه گیری های خانوم بودیم و بعد از اون حادثه ی دوم خبر نکرده اومد، مثل بچه ی آدم تو خواب خوش بودم که  یهو دیدم انگار نفس کشیدن برام سخته هر چی از م...
25 اسفند 1393
2635 34 72 ادامه مطلب

یه خرابکاری در روزهای پایانی سال

سلام دوستان خوبم امیدوارم که خسته نباشید آمده ام با یک خبر داغ و سوزنده البته برای خودم تازه خبر اینکه در طی یک اقدام ناجوانمردانه نازنین کوچولوی ما پست قبلی ما رو حذف کرد و یه جورایی اون پست به تاریخ پیوست این خبر را برای اطلاع آن دسته از دوستان میگویم که قدم رنجه میفرمایند و به وب ما سری میزنند و میبینند اثری از پست قبلی ما نیست و اینگونه متفکر میشوند که  ماجرا از چه قرار است و برای اطلاعات بیشتر به مشروح خبر می پردازیم ماجرا از این قرار است که چند سالی است که دم دمای بهار که میشه مامان ریحانه را آلرژی سخت در بر می گیرد و این باعث میشود که ما از فصل دوست داشتنیمان کمی آزرده خاطر شویم  اعصاب مصابمون بهم بریزد و بعد از...
20 اسفند 1393
2634 39 44 ادامه مطلب

خاطره ای از مامان ریحانه (2)

                                                             نازنین نوروز 91                         بهار در راه است زمستان را ببین چه محکم و استوار بساط خود را بر دامن طبیعت گسترانده و قامت گلها را خم کرده است!!! زمستان ، سرد و بی روح...
5 اسفند 1393
2639 38 92 ادامه مطلب

نازنین ما سه سال و نیمه شد

  در پرتو عشق تو بود که جان گرفتم، احساسم زیبا شد و قلبم لبریز از عشق تو  زیباترین احساس  ، 3 سال و 6 ماه از یکی شدن دلهایمان می گذرد   آمده ام  بگویم  3 سال و نیمگیت مبااااااااااااااااااااااااااارک                          این روزها حس قریبی دارم دستهای کوچکت را وقتی به گرمی میفشارم آرامش میدهد تمام جانم را این روزها برق چشمهای توست که عاشق کرده مرا آنهم دیوانه وار باورم نیست که 3 سال و نیمه شده ای شاید نمی خواهم باور کنم شاید دوست دارم دخترک کوچک دیروز و پریروز باشی که همیشه ...
26 بهمن 1393
3703 43 75 ادامه مطلب

خاطره ای از مامان ریحانه

    نازنین در یکسال و هشت ماهگی نوروز 92  تصمیم امروزم این است که برای دخترم از خودم بنویسم از آن روزهایی که من هم کودک بودم و پر از شوق کودکی امروز می خواهم برای دختری  که روزی مادر فردا میشود بنویسم که من هم روزی مانند تو بودم و حالا شده ام مادری که دیروز نویدش را به من می دادن ... می خواهم به دخترک کوچکم بگویم که من نیز دنیایی  از خاطره ها دارم  از گذشته ی سپری شده ام  که شاید بازگو کردنش برایت لذت بخش باشد پس از این به بعد سعی می کنم چند وقت یکبار از خودم بگویم تا آشنا شوی با تصویری از کودکی مادرت پس برایت می نویسم از آنچه از دیگران شنیدم و بازگو می کنم این خاطره را از زبان پدر و مادر...
17 بهمن 1393
2389 39 86 ادامه مطلب